Friday, August 16, 2019

دو شعر از یوگنی یفتوشنکو




من دلم می‌خواهد
زاده شوم
در تمامِ سرزمین‌ها
با تمام شناسنامه‌ها
وزارتِ بیچاره‌ی امور خارجه را گیج کنم.
می‌خواهم تمامیِ ماهی‌ها باشم
در تمامی اقیانوس‌ها
و همه‌ی سگ‌های ولگرد
در همه‌ی خیابان‌های دنیا.
نمی‌خواهم زانو بزنم
در مقابلِ هیچ معبودی
نمی‌خواهم نقشِ یک هیپیِ ارتودکس را بازی کنم

من دلم می‌خواهد
در دنیای ناپیدایِ ملعونِ خویش
علفِ باباآدمِ تنهایی باشم
نه شب‌بویی آراسته
می‌خواهم آفریده‌ی خدا باشم
ولو آخرین کفتارِ دست‌وپاچلفتی
اما ستم‌کار هرگز
حتی گربه‌ی آدمی ستم‌کار هرگز
دل‌ام می‌خواهد آدمی باشم
در هر سرزمینی که می‌خواهم:
یک زندانیِ زیرِ شکنجه در گواتمالا
بی‌خانمانی در بیغوله‌های هنگ‌کنگ
اسکلتی زنده در بنگلادش
درویشی در لهاسا
یا سیاه‌پوستی در کیپ‌تاون
اما نه شهروندی شریف
در سرزمینِ فرومایگان
دل‌ام می‌خواهد بروم
زیرِ تیغِ همه‌ی جراحانِ جهان
گوژپشت باشم، نابینا باشم
و تجربه کنم تمامِ دردها، زخم‌ها و نقص‌ها را
معلولِ جنگی باشم
ته‌سیگارهای کثیف جمع کنم
ولی نمی‌خواهم ویروسِ سمجِ برتری
به روحِ من راه بیابد
نمی‌خواهم سردسته باشم
برای گله‌ی ترسوها
نه سگِ نگهبان
نه چوپان
دل‌ام خوشبختی می‌خواهد
نه در ازای شمارشِ بدبخت‌ها.
می‌خواهم آزاد باشم
جایی که هیچ اسیری نباشد
دل‌ام می‌خواهد عاشق باشم
به تمامِ زنانِ زمین
و دل‌ام می‌خواهد زن باشم
ولو یک روز ... مادرِ طبیعت،
مرد از تو در کاهش است
چرا مادری را به مرد نمی‌دهی؟
کودکی اگر در وجودِ مرد جان می‌گرفت
شاید این‌قدر سنگ‌دل نبود
من دل‌ام می‌خواهد قوتِ لایموت باشم
ولو یک پیمانه برنج
در دستانِ یک ویتنامیِ گریان
ولو یک دانه پیاز
در شوربای زندانیانِ هائیتی
یا شرابی ارزان‌قیمت
برای کارگرانِ سرزمینِ نیوپل
یا در مدارِ ماه
فقط ذره‌ای از قالبِ پنیری باشم
بگذار مرا بخورند
یا بنوشند
بگذار در مرگِ من
فایده‌ای باشد
دل‌ام می‌خواهد همیشگی باشم
تاریخ را مبهوت کنم
چندان که دیوانه شود
از گستاخیِ من در برابر خویش
دلم می‌خواهد فضای لحظه‌ای را
صد برابر کنم
و در همان لحظه
با ماهیگیرانِ رودخانه‌ی لنا
الکل بنوشم
بوسه‌ای بگیرم از لبی در بیروت
و برقصم به‌ تام‌‌تامِ طبلی در گینه
و اعتصاب کنم در کارخانه‌ی رنو
و دنبالِ توپ بدوم با پسربچه‌ ها
دلم می‌خواهد به تمامِ زبان‌ها حرف بزنم
مثل آب‌های پنهان در اعماقِ زمین

یک نفر بودن برای من کم است
همه‌کس بودن را به من بدهید
زندگی خساست می‌کند
در تکثیرِ من
و تنها یک نسخه از من
چاپ کرده است
اما من برای خدا
تمامِ نقشه‌های دنیا را به هم می‌ریزم.
همه ‌چیز را در دنیا به هم می‌زنم



 یِوگِنی آلکساندرویچ یفتوشنکو ؛ زاده ۱۸ ژوئیهٔ ۱۹۳۲-درگذشته ۱ آوریل ۲۰۱۷)، شاعر، کارگردان و معلم اهل روسیه بود. وی یکی از مشهورترین شاعران اتحاد شوروی سابق به‌شمار می‌رفت.

No comments:

Post a Comment