Tuesday, November 20, 2018

افسانه ای به نام اسلام بردبار و دموکراتیک - مهدی یعقوبی



افسانه ای به نام اسلام بردبار و دموکراتیک

تجربه های تاریخی بخصوص پس از به حاکمیت رسیدن ملاهای مرتجع در ایران نشان داده است که بحث و فحص با منورالفکران در زمینه های ایدئولوژیک و قلمرو فلسفی به دلایل مغلطه و سفسطه هایی که برای توجیه پاشنه آشیل های اسلام بکار می برند نه تنها به جایی نمی رسد بلکه بازده نزولی و نتایج منفی با خود به همراه دارد .
بدین منظور برای اینکه در این چاه ویل سقوط نکنیم  و از سویی در باتلاق احادیث و روایاتی که آغشته از جهل و دروغ است و نمیشود بلحاظ تحقیقی و علمی به آن استنباط کرد  گرفتار نشویم  برای روشن شدن  این موضوع نور افکن را مستقیم به زندگی رسول الله  می افکنیم  تا درک واقعی تر نسبت به مبانی اسلام داشته باشیم .

آیا پیامبر اسلام بنیاد گرا بود یا معتقد به اسلام بردبار و دموکراتیک


طبعا این سئوال در وهله نخست خنده دار و مضحک به نظر می رسد چرا که در زمان رسول الله ما تنها یک نوع اسلام بیشتر نداشتیم و اگر اختلافات جزیی هم در میان بود توسط خود پیامبر حل و فصل میشد ، نه طیف چپی بود و نه طیف راست و همه در صراط مستقیم . تنها پس از وفات او اسلام به شاخه های مختلف تقسیم شد و هر کدام خود را اسلام راستین و محمدی نام داده اند و دیگران را زندیق و مرتد .

تنها در فرقه شیعه ما با دهها شاخه گوناگون مواجه می شویم برای مثال:


شیعه
امامیه • اسحاقیه • اسماعیلیه یا آقاخانیه/باطنیه (، بُهره، بهره داوودی و سلیمانی، دروزیه، طیبیان، قرمطیه، مبارکیه، مستعلیه، نزاریه/حشیشیون) • افطحیه • باقریه • خطابیه • زراریه • زیدیه • سبائیه • شیخیه • شیطانیه • علیاییه • فاطمیان • فطحیه (عمادیه) • قرمطیان • قطعیه • کاملیه • کیالیه • کیسانیه • مختاریه • مغیریه • منصوریه • موسویه/مفضلیه • ناووسیه • نصیریه/علویه • نعمانیه • هاشمیه • واقفیه • یونسیه  • فلسفیون  • باش
فرقه‌های غُلات (غالیان)
آل مشعشع • اباحیه • احمدیه • اخیه • ازدریه • اسحاقیه • اسحاقه حارثیه • اسماعیلیه • امریه • بابکیه (اباحیه) • باطنیه (اسماعیلیه) • بدعیه • برکوکیه • بزیغیه • بشریه • بکتاشیه • بومسیلمیه • بلالیه • بیانیه • تعلیمیه • تمیمیه • تناسیخیه • جناحیه • جواربیه • حابطیه یا حائطیه • حارثیه • حدثیه • حربیه • حروفیه • حلاجیه • حلمانیه • حلولیه • حماریه • خابطیه یا حابطیه • خرسیه • خطابیه • خطابیه مطلقه • خلالیه • زمامیه • ذمیه • راوندیه • رجعیه • رزامیه • زراریه • سبائیه • سبعیه • سپید جامگان • سرخ جامگان • سلمانیه (شامغانیه) • علویه • علیائیه (علیاویه) • علی اللهیان • عمیریه • عینیه • غمامیه • قادیانیه • قرامطه (اسماعیلیه • باطنیه • تعلیمیه • و سبعیه) • کاکائیه (اخیه) • متنبئین • محمدیه (از علیائیه) • محمدیه (از مغیریه) • محمره • مشبهه • مشعشعیه (آل مشعشع) • معمریه • مفیریه • مفضلیه • مفوضه • مقنعیه • ملاحده (اسماعیلیه) • باطنیه • تعلیمیه • سبعیه • قرامطه • منصوریه (کسفیه) • موسویه • میمونیه • میمیه • یزیدیه • یعقوبیه


 با توجه به زندگی پر فراز و نشیب رسول الله و رویکردهای نظری و عملی در دوران حیاتش  متوجه میشویم که او یک بنیادگرا بوده است و در یک مقایسه تطبیقی آنهم نزدیک به پانزده قرن، ما آیت الله خمینی و دیگر رهبران فنایک را در عرصه نظری وکارکردهای عملی نزدیکتر به او می بینیم تا عده ای از مکلا که با بدایع و بدعتها مشغول ماله کشی در اصول و فروع دین هستند .

منابع اسلامی نشان میدهد که شالوده اسلام بر فراز ویرانه های مذاهب دیگر بنا شده است . یعنی با  ویران کردن بت ها و سمبل های مذهبی دیگراندیشان .
رسول الله نه تنها به ادیان دیگر احترام نگذاشت بلکه به نیست و نابود کردن بت ها و سمبل های مذهبی دیگراندیشان پایه مذهبش را سخت و سفت کرد:

 در روز فتح مکه، پس از ورود لشگریان اسلام به شهر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در منطقه حجون در کنار ابوطالب کمی استراحت کرد، سپس در حالی که سوار بر شتر بود برای طواف خانه خدا رهسپار مسجدالحرام شد. پیامبر لباس نظامی بر تن و کلاه خود بر سر داشت و مهاجرین و انصار که گرداگرد وجودش حضور داشتند، به پیروی از او با صدای بلند تکبیر می گفتند تا وقتی با اشاره پیامبر، همگان ساکت شدند.
پیامبر در نخستین دور طواف وقتی در برابر کعبه رسید، با چوب بلندی که در دست داشت، ضربه‌ای به بت‌های هبل و اساف و نائله زد و آنها را سرنگون کرد و این آیه را خواند:« قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»؛ (بگو حق آمد و باطل محو و نابود شد و باطل همیشه نابودشدنی است.) با سقوط هبل، بت بزرگ، پیامبر دستور داد آن را بشکنند. زبیر به تمسخر به ابوسفیان گفت:« هبل بت بزرگ شکسته شد!» و ابوسفیان با نهایت دلخوری گفت:« بس کن. اگر غیر از خدایی که محمد می‌گوید خدای دیگری بود، اوضاع ما این گونه نبود.»
آن‌گاه پیامبر بتی را بالای بام کعبه دید. به حضرت علی علیه السلام فرمود:« من می‌ایستم، تو بر دوش من بالا برو و آن بت را به زمین بیفکن.»  حضرت علی علیه السلام بر دوش پیامبر ایستاد و بت را برگرفت و آن را به کوه صفا کوبید و خرد کرد. سپس خندان از دوش پیامبر پایین آمد

منابع دانشنامه رشد
مغازی واقدی، ج2، ص832
بحارالانوار، ج40، ص


 این نحوه برخورد رسول الله را با نحوه برخورد کوروش به هنگام فتح بابل مقایسه کنید و ببینید که دقیقا در مقابل و رویاروی هم قرار دارند. کوروش به همه ادیان اجازه داد تا آزادانه مراسم دینی خود را انجام دهند و پیکر خدایانی که نبونعید از نیایشگاه های مختلف بر داشته بود به نیایشگاه های اصلی آن ها بر گرداند و یا حتی نیایشگاههای ویران شده را از نو ساخت و مردمی را که اسیر پادشاه های بابل بودند را به میهن شان بازگرداند.
در مقابل پیامبر اسلام خود به ویران کردن نیایشگاه پرداخت

کدام اسلام بردبار کدام زندگی مسالمت آمیز
نمونه هایی از ترورهای سیاسی در صدر اسلام

رسول الله در مقابله با دگراندیشان نیز رفتاری بسیار خصمانه داشته است و کسانی را که مخالف دینش بودند با ترور از میان بر میداشت . او میخواست که آنها به زور یا به دین اسلام ایمان بیاورند یا با شمشیر از سر راه بر داشته شوند .
آنها نه سلاح به روی مسلمانان کشیدند و نه طرح و نقشه قتل، تنها به اسلام اعتقاد نداشتند یا شعر می سرودند.


سخنان رحیم‌پور ازغدی در سینما فلسطین تهران : 
 «پیامبر هم بعد از فتح مکه همه را بخشید به جز شاعرانی که شعر مبتذل و توهین‌آمیز حتی در مورد بدن و چهره زنانی که به اسلام پیوسته بودند می‌سرودند . » 

وی افزوده «پیامبر در مورد این‌ها {شاعران} گفت: هر جا هستند آنها را به قتل برسانید ولو اینکه به پرده کعبه آویخته باشند . »





و اما اسامی چند شاعری که در صدر اسلام به دلیل انتقاد از پیامبر و دین اسلام در توطئه ها و ترورها سر بریده شدند  .

- ترور شاعری بنام " حویرث بن نقیذ :
وی شتر دختران حضرت محمد " فاطمه " و " ام کلثوم " را رم داده بود، به فرمان حضرت محمد و توسط حضرت علی در جریان یک توطئه به قتل رسید .
                            ( سیره ابن هشام .جلد 2. صفحه 273 )

"ابو عفک" شاعر یهودی بود،در صدر اسلام که یکصد و بیست سال سن داشت. او شعری در مذمت حضرت محمد سروده بود. بدستور حضرت محمد "سالم بن عمیر" ما مور قتل "ابو عفک" شد .
                              سیره ابن هشام .جلد 2. صفحه411

عبدالله ابن ابی سرح که زمانی از نزدیک ترین اصحاب و محارم حضرت محمد در صدر اسلام بود و کاتب وحی بود.پس از مدتی نسبت به کیفیت نزول آیات قران و ماهیت وحی و پیغمبری حضرت محمد  تردید کرد زیرا که او چندین بار کلمات وجملات آیات نازل شده را بدلخواه خود تغییر داد و حضرت محمد نیز ان آیات تحریف شده را پذیرفت .
این امر شک ابی سرح را برانگیخت.سرانجام ابی سرح در مورد آیه"فتبارک الله احسن الخالقین"  (سوره مومنون.آیه14) با پیغمبر اختلاف پیدا کرد او معتقد بود که: "این آیه را من سروده ام و محمد   آنرا از من دزدیده است" (سوره انعام.آیه93) اشاره به همین ماجراست. ابی سرح پس از این اختلاف از دین اسلام برگشت و حضرت محمد خون او را حلال ساخت .
                                     تاریخ طبری.جلد 3.صفحه   1187

- ترور (عصماء .دختر مروان) :
"عصماء" دختر مروان شاعری آزاده و دلیر بود درصدر اسلام وی بدلیل اشعار انتقادی که در مذمت قتل عام یهودیان و همچنین ترور "ابو عفک" سروده بود. بدستور حضرت محمد " عمیر بن عدی" مامور کشتن "عصماء"شد. "عمیر" شبانه به خانه "عصماء" می رود و او را می کشد و صبح زود خبر کشته شدن "عصماء" را به حضرت محمد می دهد.حضرت محمد می گوید: (ای "عمیر" خدا و رسولش را یاری کردی) .


آیا این نوع برخورد با دگراندیشان نشان از اسلام بردبار و صلح جو دارد . 
نیروهایی بنیادگرایی که در سرتاسر جهان پراکنده اند میوه های همین درخت هستند ، و اعمال تروریستی خود را بر اساس همین سنت رسول الله توجیه می کنند.




 یک مقوله فلسفی
 شکل و محتوا
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش

در جهان مادی هر مضمونی شکل ویژه خود را دارد .  این دو مقوله ارگانیک و بهم پیوسته هستند و در یک رابطه وحدت و تضاد دیالکتیکی بسر می برند.
 خودویژگی ها و تعینات در جوهر و ذات شیئی به آن فرم خاص خودش را میدهد
مضمون در پروسه تاریخ بصورت جزمی ظهور نمی کند و میتواند بسته به ذات و جوهرش در فرمهای گوناگون بروز  یابد . این زایش حد و حدوها و مرزهای خاص خودش را دارد . یعنی یک افعی نمی تواند کبوتر بزاید یا یک جامعه سرمایه داری نمیتواند تضاد طبقاتی را حل و فصل کند چرا که خود  زیر بنا و عامل اصلی تقسیم طبقات است
  هر تغییر در شالوده پدیده یا شیئی منجر به تغییر کیفی آن میشود . یعنی چارچوب کهن  شکسته و در هیات نویی زاده شود .

تفاوت در فرقه های اسلامی که بازتولید جوامع قبیله ای است حتی در صورت بندی های اجتماعی اقتصادی بالاتر؛ با تمام صور گوناگونش «کمی» است . آنها تز و آنتی تز یکدیگر نیستند چرا که در مبانی ( اصول دین )  با هم وحدت نظر دارند و تنها در فرم ( فروع دین ) اختلاف .
از این اصول کهن که بازتاب و منتج از دوران بربریت است به هیچ عنوان آزادی و برابری و جامعه ای انسانی  بیرون نمی آید هر چند منورالفکران با استدلال مدور به در و دیوار و پنجره هایش رنگ می پاشند و محتوای کهنه و قرون وسطایی اش را باژگونه جلوه می دهند.
اسلام و باز تولید احزاب و سازمانهایی نظیر داعش و حزب الله و بوکوکرام و ... رابطه ای به هم پیوسته و دیالکتیکی با هم دارند از این زیربنای عقیدتی جامعه ای انسانی تراوش نمی کند یا بقول معروف از کوزه برون همان تراود که در اوست.

این روند در بستر تعینات اجتماعی و ادبی هم منطبق است . یعنی نباید از این ذات نایافته از هستی بخش بقول مولوی انتظار داشته باشیم موسیقی و شعر و داستان پیشرو و انسانگرا بیرون بیاید . ممکن نیست چرا که این ذات و صور و شکل و محتوا بهم پیوسته و جدایی ناپذیرند وتاثیر متقابل به روی هم دارند .
 مضمون در رابطه با ساختار  هر پدیده،  شالوده مادی و خواص و تعینات ماهوی را تشکیل میدهد و نقش مبنایی و  تعین کننده را ایفا می کند هر چند شکل بدون مضمون و مضمون لخت و عور و  بدون شکل وجود ندارد و لازم و ملزوم یکدیگرند.
بیهوده نیست که در نزدیک به 1500 سال از تاریخ اسلام یک جامعه انسانی  بیرون نیامده است و یا احزاب و سازمانهای دموکراتیک. هر چه است خون است و فتوای قتل  و تجاوزات استعماری و سلطه طلبانه .
آیا در آیاتی که فرمان دست و پا و سر بریدن کافران و دگراندیشان را میدهد یا صریحا اذعان به برده داری می کند آزادی و برابری بیرون می آید . حکومت عدل علی هم که اینهمه منورالفکران داد و قال بر می آورند سرمایه و خزانه اش خشت خشت  از گوشت و خون و پوست مردم گرسنه و به بند کشیده  بخصوص ایرانیان انباشته شده بود .
و در واقع این خون پابرهنگان و گرسنگان کشورهای همسایه بود که بتساوی تقسیم میشد نه عدالت .
هر چند روشنفکران دینی !؟ آن را مصادره به مطلوب می کنند.

بر خلاف مکلا یا منورالفکران دینی بزرگان و رهبران جهان اسلام  که در زمینه های نظری صادق تر هستند به این امر اذعان می کنند و کلمه میانه رو در اسلام را ساخته و پرداخته غرب زدگان و واژه ای زشت می دانند و معتقدند یک نوع اسلام بیشتر نداریم . 


آیت الله خمینی در همان روزهای شومی که به قدرت رسید به نیروهای منورالفکر و رادیکالی که پسوند دموکراتیک را به جمهوری اسلامی  می خواستند اضافه کنند بطور صریح و بی پرده مانند اردوغان گفت کسانی که این شعار را میدهند غربزده هستند و جاهل و از اسلام چیزی نمی دانند.
او این سخنان را از خود در نمی آورد بلکه مانند همه مراجع اسلامی ، درک و دریافتش مستقیم از شریعت ناب محمدی بود چرا که مذهب اسلام و احکامش صریحا با این نوع برداشت ها در تضاد و تناقض بود . اسلام دموکراتیک  قرائت منورالفکرانی بود که زیر و بم اسلام را نمی دانستند و پس از خواندن چند کتاب از فرزانگان و انقلابیون جهان معاصر بصورت چوب کبریتی و مکانیکی آنها را با اسلام جوش داده بودند .



آیت الله خمینی :
« ”جمهوری اسلامی“ نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم» ما اسلام را می‌خواهیم. ملت ما اسلام را می‌خواهند... ملت ما یکپارچه خواهان جمهوری اسلامی است... کمونیستها هم باید ”جمهوری اسلامی“ بخواهند... همه باید جمهوری اسلامی بخواهند... قلمها را بشکنید و به‌اسلام پناه بیاورید. آنها که می‌خواهند کلمه ”دموکراتیک“ را بر این عبارت اضافه کنند؛ آنها غربزدگانی هستند که نمی‌فهمند جاهل‌اند...
 جمهوری دموکراتیک یعنی جمهوری غربی یعنی بی‌بندوباری غرب.
«هرکس اسم جمهوری اسلامی را ”دموکراتیک“ بگذارد این دشمن ماست هرکس ”جمهوری دموکراتیک“ بگوید این دشمن ماست برای این‌ که اسلام را نمی‌خواهد. 

 (کیهان ۵خرداد ۵۸).

 دوگانگی ذهن و عین
ما عادت کرده ایم که در مسائل دینی ذهنیت و پندارهای خودمان را به جای واقعیت بگذاریم و رویکردی تک ساحتی و ایده آلیستی در این قلمرو داشته باشیم. همان روندی که آکادمیسین های سرمایه داری مسائل را تبیین می کنند . آنها به جای دست بردن به ریشه های اجتماعی و اقتصادی، رفتارها و کنش و واکنش های فردی را جایگزین می کنند تا جامعه بورژوازی را منزه جلوه دهند .
دینداران بطور عام در شناخت نظری مفروضات الهی و بدون برهان خود را اصل ، و استنتاجات خود را از پندارهای ازلی و ابدی که در کتاب مقدس آمده است بی چون و چرامی گیرند.
 مکلا اما بطور خاص پا را از این دایره فراتر میگذارند و برای لاپوشانی حلقات مفقوده و نقاط ضعف شروع می کنند به رنگ آمیزی .
مثلا پیامبر اسلام را پیامبر رحمت و سرچشمه خروشان محبت و فاطمه زهرا را سیدالنساء العالمین و سمبل زنان انقلابی می نامند .
اما آیا در جهان خارج از ذهن و عینیت هم همینگونه است و افکار آنها محصول انعکاس واقعیات و حقایق تاریخی در مغز.
پیامبری که بیش از 70 جنگ داشته است و کسانی را که به او و خدایش ایمان نمی آوردند قتل عام میکرد و دست و پا می برید و حتی به زنان شوهردار هم رحم نمی کرد و به غنیمت میگرفت چگونه میتواند پیامبر رحمت باشد؟ کدام پیامبری را سراغ دارید که اینهمه کافر کشته باشد و دینش با شمشیر قوام یافته باشد. آیا این القاب با فاکت های تاریخی در تضاد و تناقض قرار ندارد؟
یا فاظمه زهرا که در سن سیزده سالگی با امام علی 25 ساله ازدواج کرد میتواند سمبل زنان انقلابی باشد ؟ دلیل تان چیست، بر اساس چه مولفه هایی او را سمبل زنان انقلابی قرار میدهید؟ آخوندها دلایل ژنتیک و معجزات و کرامات و عفاف را قلمداد میکنند چرا که وجوه مشخصه دیگری این بانوی اسلام نداشت.
یک لحظه به سخنان فاطمه زهرا که در کتاب های قدیمی نقل شده است بیندازید تا بفهمید که رادیکال های مسلمان چه اندازه از مرحله پرت هستند و تصورات خود را به جای واقعیات خشن و متقن تاریخی قالب کرده اند.
اسلوب آنان در فرایند شناخت روند ناآگاهی به آگاهی و مجهول به معلوم نیست بلکه ظرف ذهن آنان انباشته از پیشفرض های مطلق و ازلی است  نه ابژه های جهان عینی و تاریخی .




چرا اسلام دموکراتیک را باید اختراع کرد؟ 
اکبر گنجی
 آقای گنجی به جای حل تضاد و تناقص مثل همه منورالفکران دینی روی آن ماله می کشد و دم از اختراع  اسلام دموکراتیک میزند ، اختراعی که درون جوش نیست و از جوهر اسلام سرچشمه نمی گیرد بلکه بصورت مکانیکی باید آنها را به هم جوش داد . یا به قول معروف ساختن ایوان و در و پنجره در خانه ای که از پای بست ویران است.
 اختراع اسلام دموکراتیک، اسلام سازگار با حقوق بشر، اسلام کثرت گرایانه، اسلام روادارانه و اسلامی که همه انسان ها را شهروندان آزاد و برابر به شمار می آورد؛ ممکن و مطلوب و ضروری است. کشورهای مسلمان و مردم مسلمان به “اسلام دموکراتیک” نیاز دارند تا به آنان کمک کند که از شر رژیم های استبدادی و نابرابری اجتماعی خلاص شوند و آزادانه در پناه “رژیم دموکراتیک سکولار“، فارغ از تحمیل های دولت و حکومت، زیستی مومنانه داشته باشند.
جهان غرب و غربیان هم اگر خواهان همزیستی مسالمت آمیز و روابط دوستانه با دیگران هستند، باید از اختراع اسلام دموکراتیک استقبال کنند. نه آن که به نحو پیشینی، آن را محال قلمداد کنند.



ادامه دارد.

No comments:

Post a Comment