Saturday, July 30, 2016

الله بت دیروز خدای امروز




«الله» در زمان پیش از اسلام بخوبی شناخته شده و «ورای خدای یهودیان و مسیحیان، و بعنوان یک خدای بدوی» مورد استفاده بود به طوری که او یکی از خدایان مکه بود.به طور مثال، می‌توان به وجود «الله» در نام عبدالله بن عبدالمطلب (پدر محمد) اشاره کرد. در میان مسیحیان و یکتاپرستان این واژه برای اشاره به خدا به‌کار می‌رفت.
.
آرتور جفری، استاد دانشگاه کلمبیا می‌نویسد:
نام الله، آنطوریکه از خود قرآن نیز گویاست، در زمان قبل از اسلام در میان اعراب شناخته شده بود. باری، هم نام «الله» و هم فرم مؤنث آن «اللة» در میان نامهای خدایان در کتیبه‌های شمال عربستان کمیاب نبودند.
خوان ادواردو کامپو، استاد دانشگاه کالیفرنیا، سانتا باربارا می‌نویسد:
شواهد تاریخی نشان می‌دهند که الله نام یک خدای بزرگ عربی در میان خدایان دیگر بود؛ مشابه آنچه در بین‌النهرین یافت می‌شد. پرستش او به عنوان خدای یکتا ممکن است قبل از قرن هفتم میلادی آغاز شده‌باشد ولی تنها توسط وحی‌های قرآنی به محمد به عنوان پیامبر اسلام بین ۶۱۰ تا ۶۲۳ بود که یکتاپرستی در میان اعراب بیان واضحی یافت.

خاطره ای از عارف قزوینی



خاطره ای که دارم و هیچ وقت فراموش نمی کنم، این است که؛ روزی بارانی بود. من و پدرم و عارف... نزدیکِ دکان قصابی که رسیدیم، دو سه سگِ باران خورده آنجا بودند. من ناگهان دیدم که «عارف» دست کرد در جیبش و رفت به دکان قصابی، چند لحظه بعد بیرون آمد. مقداری گوشت و چربی خریده بود و گویا فراموش کرده بود که همراهانی هم دارد. نشست و سگ ها را دور خود جمع کرد و گوشت و چربی را یکی یکی در دهان سگ ها می گذاشت و آنها می خوردند و همچنان اشک از گونه های عارف جاری بود"

کتابِ «خاطرات #عارف_قزوینی »

عارف قــزوینی به همراه سگِ خود؛ «ژیــان»، 1311، همدان




ببری خان گربه مقدس ناصرالدین شاه قاجار



ببری خان گربه مقدس ناصرالدین شاه قاجار
شاه ناصری در طول زندگی و حکومت طولانی‌اش به قولی ۸۵ زن داشت و یک گربه ملوس به نام "ببری‌خان". گربه‌ای که از نامش معلوم می‌شود چقدر مورد توجه شاه بوده است. این ببری ‌خان بسیار مقرب شاه بود.
"دختر ناصرالدین شاه، تاج‌السلطنه در خاطرات خود از گربه‌ای روایت می‌کند که همدم و عزیزکرده پدر تاجدارش بوده است. گربه‌ای که محبت کردن به آن به نظر شاه، باعث اختلاف بین زن‌های حرمسرا به جهت حسادت از عشق بیشتر ناصرالدین شاه به یکی از آنها، نمی‌‌شده است!
شاه ناصری در طول زندگی و حکومت طولانی‌اش به قولی ۸۵ زن داشت و یک گربه

Thursday, July 28, 2016

مهمترین نکته اختلاف بین دو فرقه اسلامی!




مهمترین نکته اختلاف بین دو فرقه اسلامی!
فرقه کرامیه و شیخیه دو فرقه از میان صدها فرقه اسلامی است که سالیان دراز همچون اثنی عشر در ایرانزمین پیروان بسیار داشتند. اما شاید برایتان جالب باشد که بدانید این دو فرقه اسلامی در چه نکته ای با هم اختلاف عقیده داشته اند.
فرقه کرامیه که هم عقیده با اشعریه بودند میگفتند خداوند جسم است و جسم او را حد و نهایت از ماتحت باشد و او از جانب ماتحت خود مماس به عرش است، ولی در این اختلاف داشتند که این ماتحت بر همه عرش قرار دارد و یا بر جزیی از آن. زیرا به عقیده بعضی از آنها، خدا جسم اجسم و سنگینترین همه اجسام است و هیچ مسندی امکان جا دادن همه او را ندارد. فقیه بزرگ این فرقه (ابوبکر ابن اسحاق کرامی) در عهد سلطان محمود غزنوی به حدی قدرت داشت که یکبار در صدد تکفیر و مهدور الدم شناختن ابو سعید ابو الخیرو کلیه پیروان او بر امد و داستان مناظره او با ابو سعید در کتاب اسرار التوحید به تفصیل آمده است.

کتاب پس از 1400 سال جلد 2 - شجاع الدین شفا
صفحه 881






شعری که سبب دوختن دهان فرخی یزدی شد

این مسمط را در دوره زمامداری ضیغم الدوله بر یزد سرود

عید جم شد ای فریدون خو بت ایران پرست
مستبدی خوی ضحاکی است این خو نه ز دست

Wednesday, July 27, 2016

واسحاق محمد معتصم به دختر سردار بزرگ بابک خرمدین تجاوز کرد




خواجه نظام الملک در سیاست نامه گوید: «روزی معتصم بمجلس شراب برخاست و در حجره‌ای شد، زمانی بود، بیرون آمد و شرابی بخورد، باز برخاست و در حجره‌ای دیگر شد و باز بیرون آمد و شرابی بخورد و سه بار در سه حجره شد و در گرمابه شد و غسل بکرد و بر مصلی شد و دو رکعت نماز بکرد و بمجلس بازآمد و گفت قاضی یحیی را که دانی این چه نماز بود؟ گفت: نه. گفت: این نماز شکر نعمتی از نعمت هائی است که خدای عزوجل امروز مرا ارزانی داشت که این سه ساعت پرده بکارت از سه دختر برداشتم که هر سه دختر سه دشمن من بودند: یکی دختر ملک روم و یکی دختر بابک خرمدین و یکی دختر مازیار گبر».

یاقوت در معجم الادبا از حمدون بن اسماعیل روایت کرد:«در مجلس معتصم سه کنیزک بودند، مرا پرسید که: ایشان را می‌شناسی؟ گفتم: نه. گفت: یکی از آن‌ها دختر بابک خرمی و دیگری دختر مازیار و سومی دختر بطریق عموریه است .




آخوندی که باعث کشتن میرزا رضای کرمانی شد



با آنکه پس از کشتن ناصرالدین شاه قاجار مظفرالدین شاه میگفت :
«قصاص و کشتن میرزا تشفی قلب من نیست. من اگر بخواهم انتقام بکشم باید تمام اهل کرمان را از دم تیغ انتقام بگذرانم اما اصرار و پافشاری یک آخوند باعث شد تا او را بکشند .

نقل از تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی
«از مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار طهرانی شنیدم که می‌گفت من به اعلیحضرت مظفرالدین شاه گفتم چرا در کشتن میرزا رضا مسامحه دارید و کشتن او را چرا به تاخیر انداختید. مظفرالدین شاه فرمود این شخص قابل کشتن نیست. من جواب دادم اعلیحضرت از حق خود گذشتند و ما رعایا که فرزندان شاه سعید شهید هستیم تا قاتل پدر خود را به دار نبینیم چشممان گریان خواهد بود. مرحوم مظفرالدین شاه فرمود که آیا اینطور کشتن موافق با شرع است و آیا قانون اسلام اجازه می‌دهد که اینطور کسی را به قتل رسانند. چون مقصود مظفرالدین شاه طفره از کشتن بود جناب آقا شیخ محمدرضا مجتهد ملتفت شده با شاه همراهی کرد ولی مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار یا ملتفت نشده یا به غرضی دیگر اصرار به کشتن میرزا رضا می‌کرد تا شاه متغیر شده رو کرد به اتابک میرزا علی اصغرخان امین‌السلطان و فرمود فردا بدهید سر این پسره را ببرند .



Tuesday, July 26, 2016

این مملکت که رفتست تا فرق سر که در گوه



این مملکت که رفتست تا فرق سر که در گوه
در گند و در کثافت مانند خر که در گوه
در مغز امت ما یک ذره از خرد نیست
ماسیده در خرافات چون گاو نر که در گوه
افکار این خلایق بوی لجن گرفته
جهل و جنون سر و پا خود بیخبر که در گوه
بر روی دوش آنها صدها هزار ملا
با خیل روضه خوانها تا در کمر که در گوه
گمگشته در سیاهی در ظلمت و تباهی
شد پیشه اش گدایی کوی و گذر که در گوه
حس شهامت انگار در روحشان که مرده ست
خوار و ذلیل و بنده زیر و زبر که در گوه
از رشته های زنجیر بر دست و پا که شادند
بیزار از رهایی چون جانور که در گوه
افتاده توی مرداب خود را زده که در خواب
بیند که در خماری قند و شکر که در گوه
ماتحتشان فرو شد آن وعده های رنگین
بنگر کنند شادی شور و شرر که در گوه
هر گرگ شد امامش هورا کشد به نامش
خود را کند غلامش چون کور و کر که در گوه
در قلب شان محبت گویی دگر نماندست
بر ضد هم شب و روز در کف تبر که در گوه
از میهنم از ایران رنگ و نشان ندارند
در هر کران بجویند دّر و گهر که در گوه
آکنده از فسادند در بند اعتیادند
کوه و کمر سراسر دیوار و در که در گوه
بعد از حشیش و تریاک بینند در بهشتند
هر گوشه و کرانه حوری به بر که در گوه
در چنگ مشتی آخوند انسانیت نماندست
شور و سرور و لبخند شعر و هنر که در گوه


جماعت عمامه بر سر




نوشته زیر عکس دستخط ناصرالدین شاه است.
پس از ۱۸ سال سفر وی در سال ۱۸۷۷ به ایران بازگشت و وارد صحنه انقلاب مشروطیت شد و بخاطر نوشتن نامه‌ای انتقاد آمیز با توطئه كامران ميرزا (نايب السطنه) به مدت ۲۰ ماه رهسپار زندان نیز گردید. 
تصویری که مشاهده میکنید مربوط به همین دوران است که وی را برای گرفتن عکس از زندان بیرون آوردند.

حاج سیاح در برگشت از سفر به دور جهان در سفر نامه ی خود نوشت:

«جماعت عمامه به‌سر همه جا را پر کرده‌اند و همه مقامات را صاحب شده‌اند. کسی نمی‌داند کداميک از آنها فهم و سواد دارد و کدام ندارد. همه نام آيت‌الله و حجت‌الاسلام و شيخ و ملا دارند، و کارشان اين است که به اسم شريعت هر چه می‌خواهند بکنند و جلوِ هر چه را که نمی‌خواهند بگيرند. تکفير می‌کنند. معامله بهشت و جهنم می‌کنند. کسی جرئت ندارد بگويد آقا دروغ می‌گويد، زيرا بيرق واشريعتا بلند می‌شود. به آنها ايراد می‌گيری، می‌‌گويند ايراد به مجتهد جايز نيست. تکذيب می‌کنی، مثل اين است که خدا و پيغمبر را تکذيب کرده‌ای. به هيچ آخوند گردن كلفتی نمی‌توان گفت که مجتهد نيست يا عادل نيست، زيرا جمعی قلچماق پشت سرش دارد که هرچه بگويد می‌کنند.

و اما مردم، گرد اندوه بر روی همه نشسته. رنگ‌ها زرد، بدن‌ها لاغر، لباس‌ها کثيف، لب‌ها آويخته، چشم‌ها بر زمين. گويا خرمی و نشاط از اين مملکت بار بسته است و به غير از نوحه و گريه چيزی نمانده است. آنچه از اسلام باقی است زيارت رفتن و نماز جمعه خواندن و نعش‌کشی است » .



Monday, July 25, 2016



شجاع الدین شفا پنج امیرالمومنین به ضرب شمشیر خود مسلمانان کشته شدند نه کفار

در طول 300 سال اول خلافت، 5 امیر المومنین به ضرب شمشیر خود مسلمانان (و نه دشمنان اسلام) کشته شدند ، 5 نفر به دست جانشینان خودشان مسموم شدند ، 2 نفر در بستر خواب، یکی به دست زن و دیگری به دست مادر خود خفه شدند، 2 نفر با توطیه نزدیکانشان در حمام داغ کباب شدند، 3 نفر از افراط در مقاربت و 2 نفر در افراط در باده نوشی و یک نفر از پر خوری مردند.غلامان ترک خلافت یک خلیفه را در یک مجلس همجنس بازی قطعه قطعه کردند و بیضه خلیفه دیگر را آنقدر کوبیدند که مُرد و به دهان خبیفه دیگر آنقدر آب نمک ریختند تا خفه شد، به چشم 3 خلیفه میل کشیدند و کورشان کردند،یک خلیفه در حال گدایی در مسجدی مرد و یک نفر دیگر نبز در حین کبوتر بازی از دنیا رفت .از میان آنهایی هم که به مرگ طبیعی مردند،اجساد چهارده خلیفه اموی به فرمان نخستین خلیفه عباسی از گورهایشان بیرون کشیده شدند و بعد از تازیانه خوردن در آتش سوزانده شدند.
داستان زندگی ای امیر المومنینهای پدر کش و برادر کش و همجنس باز و ابنه ای و میخواره و در حد اعلا دروغگو و توطه گر و فاسد، نه تنها داستان مردان خدا و رهبران مذهبی نیست، بلکه از زشت ترین داستانهای روزمره جهان ما نیز زشت تر و ننگین تر است ...

بر گرفته از کتاب پس از 1400 سال ،جلد اول، اثر جاودانه استاد شجاع الدین شفا ( صفحات 492 و 493)





Sunday, July 24, 2016

مخترع الشیعه که بود




این آخوند با امضای شاه طهماسب نائب امام زمان در ایران شد و فرقه شیعه اثنی عشری را در ایران بنیان گذاشت .

‫محقق کرکی‬ در روستای کرکِ نوحِ جبل عامل (در لبنان) به دنیا آمد.
کرکی در وطن خود، نزد محمد بن محمد بن خاتون، شمس‌الدین محمد جزینی، شمس‌الدین محمد احمد صهیونی و علی بن هلال جزایری دانش آموخت. سپس به مصر رفت و پس از سال ۹۰۹ ه. ق به عراق هجرت کرد. و در سال (۹۱۶ ه. ق.) وارد ایران شد. او در شهرهای خراسان، اصفهان، قزوین و عراق اقدامات مهم و مؤثری به نفع آیین تشیع به سامان رسانید؛ به طوری که‌توان گفت اساس و پایه مذهب شیعه را او در کشور به پا داشت
شیخ علی منشار عاملی». الشیعه.

Sunday, July 17, 2016

مقدس چه واژه دهشتناکی است




هیچ واژه در جهان 
چنانچون واژه خدا خون نریخته است
و پیامبران رحمت از پس خود
دره هایی از وحشت به جای نهادند 
و کتاب هایی که جنایات را موعظه می کنند

و مقدس چه واژه  دهشتناکی است
که نور را به آن سر می برند 
در آستان تاریکی 
و عاشقانه های مرا
که عطر جاری دوست داشتن 
در بیکران زلالش موج می زند

و مقدس چه واژه خونریزی است
با چکاچاک شمشیرها و برق نیزه ها
و جنگ های صلیبی 
و حمله ها و هجوم ها


و آنک 
  سپاهیان اسلام 
با نام خدا بر لبانشان
و کتابسوزانها
و سربریدن ها
و غلمان و کنیز ها
و بازارهای برده فروشان


و انسان  تحقیر شد 
و ابدیتی از یاس
در افقهای تاریکش 
و روحش به زنجیر 
با وعده های دروغین
و زنان بدل به روسپیانی در بهشت

و من در خشکسالان عاطفه 
و قلع و قمع ترانه ها
 از میان اینهمه خدایان
به خویشتن خویش پناه می برم 
به تقدیر نهفته در دستانم
که به بندگی هیچ خدایی تن در نمی دهد


هیچ واژه در جهان
چنانچون خدا خون نریخته است
و مقدس چه واژه دهشتناکی است
کلماتشان بوی خون می دهد
قهقهه هایشان بوی خون می دهد
نمازهایشان بوی خون میدهد 
خون 
خون 
خون



مهدی یعقوبی


Friday, July 15, 2016

خفاش - مهدی یعقوبی




نمی دانم چه شد که یکهو فکر ربودن دختران بدحجاب زد به سرم . آنهم با خودرو لکنده ام . این فکر و خیالها مثل خوره افتاده بودند به روح و روانم و هر چه هم تلاش و تقلا کردم که از شرشان خلاص بشوم نشد که نشد .  شبها که در اتاق تار و تاریک تک و تنها میشدم این افکار جان می گرفتند و مثل اشباحی مخوف ،  چنگ می انداختند به رگ و روحم و وادارم میکردند که از جایم بلند شوم و در نیمه های شب در کوچه و خیابانها به دنبال طعمه بگردم .
میخواستم دختران هرزه بدحجاب را به دام بیندازم و آنها را به با ضرب و زور و بستن دست و پایشان  . کشان کشان در نقاط متروکه ببرم و  پنجه های چست و چابکم را بر پستانهای برهنه 

Tuesday, July 12, 2016

دریای پر موج شراب سرخی ای عشق




با شادی گنجشکها بر شاخساران
از راه می آید غزلخوانان بهاران
من میدوم در کوچه سار کودکی ها
با اسب چوبی در میان بیشه زاران
نی می زنم آوازخوان چون مرد چوپان
کنج درختی زیر چتر آبشاران
تا نام تو روی لبانم می تراود
حس می کنم در خود طنین چشمه ساران
وقتی خیالت می درخشد از افقها
لبریز می گردد که از گل شوره زاران
خورشید از شوق تو می تابد سحرگاه
بر قله های برفپوش کوهساران
بی عشق تو مرداب خواهد شد که دریا 
همچون غباری در گذار روزگاران
هر گاه می پیچد به خانه عطر و بویت
از شوق می رقصد کبوتر زیر باران
دریای پر موج شراب سرخی ای عشق
نامت گل سرخی به قلب میگساران
آغاز بی پایان راهی بی نهایت
سرمستی روح زلال سربداران


مهدی یعقوبی



Thursday, July 07, 2016

غلمان - داستان کوتاه




نگهبان زندان در حالی که با توپ و تشر گوش مهرداد را با انگشتانش پیچانده بود و از سلول انفرادی به سوی بند عمومی می برد گفت :
- امشب عروست می کنن تا تو نباشی زبون درازی نکنی 
- عروس ، منظورت چیه 
- فردا صب که بیدار شی دوزاریت می افته ، غسل جنابت یادت نره .




Wednesday, July 06, 2016

مخترع الشیعه که بود


این آخوند با امضای شاه طهماسب نائب امام زمان در ایران شد و فرقه شیعه اثنی عشری را در ایران بنیان گذاشت .
‫محقق کرکی‬ در روستای کرکِ نوحِ جبل عامل (در لبنان) به دنیا آمد.
کرکی در وطن خود، نزد محمد بن محمد بن خاتون، شمس‌الدین محمد جزینی، شمس‌الدین محمد احمد صهیونی و علی بن هلال جزایری دانش آموخت. سپس به مصر رفت و پس از سال ۹۰۹ ه. ق به عراق هجرت کرد. و در سال (۹۱۶ ه. ق.) وارد ایران شد. او در شهرهای خراسان، اصفهان، قزوین و عراق اقدامات مهم و مؤثری به نفع آیین تشیع به سامان رسانید؛ به طوری که‌توان گفت اساس و پایه مذهب شیعه را او در کشور 





Tuesday, July 05, 2016

شیوه قتل نظام الملک و علت آن




"شب آدینه دوازدهم ماه رمضان سنه خمس و ثمانین و اربعمائه (۴۸۵) در حدود نهاوند به مرحله سحنه، به شکل صوفی پیش محفّه (کجاوه) نظام‌الملک آمد کی از بارگاه با خرگاه حرم می‌رفت، و او را کارد زد کی از آن زخم شهید شد. و نخستین کسی که فداییان او را بکشتند نظام‌الملک بود و سیدنا، علیه ما یستحق، گفته بود کی «قتل هذا الشیطان اول السعادة». سال عمر او از  




Monday, July 04, 2016

تبر بر ریشه باید زد





درختی را که شاخ و برگ زهر آلوده ای دارد
و گل هرگز نمی آرد
اگر برگان تاریک و سیاهش را فرو ریزی
بُّبری شاخه هایش را
سحر تا شام
دوباره باز برگ و بار زهرآلود می آرد
به ناهنگام

بباید با تبر محکم
که زد بر ریشه اش از بیخ و بن بر کند
درخت تازه ای رویاند
که بر بال لطیف شاخه هایش چتر گل دارد
سپید و سبز و زرد و سرخ و نارنجی
که روحت با طلوعش ناگهان در وجد می آید
و بر روی لبت گلبوته لبخند می کارد


مهدی یعقوبی


ملاقات با خمینی در نوفل لوشاتو ,زلمی خلیل‌زا



 برای شب آخر سال 1978، شرل[همسر خلیل زاد] و من برنامهٔ سفر به پاریس ریختیم. من بیشتر و بیشتر به آشفتگی سیاسیی که داشت در سراسر خاورمیانه گسترش می‌یافت فکر می‌کردم. در افغانستان کودتا شده بود و در ایران تظاهرات گسترده در حال به چالش کشیدن شاه بود. بنابراین فکر کردم دیدار با رهبر اصلی اپوزیسیون ایران، آیت الله روح‌الله خمینی که در تبعید در نوفل لوشاتو، یک شهر کوچک در حومه پاریس، زندگی می کرد می‌تواند امری جالب باشد.

یکی از همکارانم نام یکی از دستیاران خمینی، ابراهیم یزدی، را به من داد. ما آدرس دقیقی نداشتیم