Friday, November 30, 2018

Tuesday, November 20, 2018

افسانه ای به نام اسلام بردبار و دموکراتیک - مهدی یعقوبی



افسانه ای به نام اسلام بردبار و دموکراتیک

تجربه های تاریخی بخصوص پس از به حاکمیت رسیدن ملاهای مرتجع در ایران نشان داده است که بحث و فحص با منورالفکران در زمینه های ایدئولوژیک و قلمرو فلسفی به دلایل مغلطه و سفسطه هایی که برای توجیه پاشنه آشیل های اسلام بکار می برند نه تنها به جایی نمی رسد بلکه بازده نزولی و نتایج منفی با خود به همراه دارد .
بدین منظور برای اینکه در این چاه ویل سقوط نکنیم  و از سویی در باتلاق احادیث و روایاتی که آغشته از جهل و دروغ است و نمیشود بلحاظ تحقیقی و علمی به آن استنباط کرد  گرفتار نشویم  برای روشن شدن  این موضوع نور افکن را مستقیم به زندگی رسول الله  می افکنیم  تا درک واقعی تر نسبت به مبانی اسلام داشته باشیم .

آیا پیامبر اسلام بنیاد گرا بود یا معتقد به اسلام بردبار و دموکراتیک


طبعا این سئوال در وهله نخست خنده دار و مضحک به نظر می رسد چرا که در زمان رسول الله ما تنها یک نوع اسلام بیشتر نداشتیم و اگر اختلافات جزیی هم در میان بود توسط خود پیامبر حل و فصل میشد ، نه طیف چپی بود و نه طیف راست و همه در صراط مستقیم . تنها پس از وفات او اسلام به شاخه های مختلف تقسیم شد و هر کدام خود را اسلام راستین و محمدی نام داده اند و دیگران را زندیق و مرتد .

تنها در فرقه شیعه ما با دهها شاخه گوناگون مواجه می شویم برای مثال:


شیعه
امامیه • اسحاقیه • اسماعیلیه یا آقاخانیه/باطنیه (، بُهره، بهره داوودی و سلیمانی، دروزیه، طیبیان، قرمطیه، مبارکیه، مستعلیه، نزاریه/حشیشیون) • افطحیه • باقریه • خطابیه • زراریه • زیدیه • سبائیه • شیخیه • شیطانیه • علیاییه • فاطمیان • فطحیه (عمادیه) • قرمطیان • قطعیه • کاملیه • کیالیه • کیسانیه • مختاریه • مغیریه • منصوریه • موسویه/مفضلیه • ناووسیه • نصیریه/علویه • نعمانیه • هاشمیه • واقفیه • یونسیه  • فلسفیون  • باش
فرقه‌های غُلات (غالیان)
آل مشعشع • اباحیه • احمدیه • اخیه • ازدریه • اسحاقیه • اسحاقه حارثیه • اسماعیلیه • امریه • بابکیه (اباحیه) • باطنیه (اسماعیلیه) • بدعیه • برکوکیه • بزیغیه • بشریه • بکتاشیه • بومسیلمیه • بلالیه • بیانیه • تعلیمیه • تمیمیه • تناسیخیه • جناحیه • جواربیه • حابطیه یا حائطیه • حارثیه • حدثیه • حربیه • حروفیه • حلاجیه • حلمانیه • حلولیه • حماریه • خابطیه یا حابطیه • خرسیه • خطابیه • خطابیه مطلقه • خلالیه • زمامیه • ذمیه • راوندیه • رجعیه • رزامیه • زراریه • سبائیه • سبعیه • سپید جامگان • سرخ جامگان • سلمانیه (شامغانیه) • علویه • علیائیه (علیاویه) • علی اللهیان • عمیریه • عینیه • غمامیه • قادیانیه • قرامطه (اسماعیلیه • باطنیه • تعلیمیه • و سبعیه) • کاکائیه (اخیه) • متنبئین • محمدیه (از علیائیه) • محمدیه (از مغیریه) • محمره • مشبهه • مشعشعیه (آل مشعشع) • معمریه • مفیریه • مفضلیه • مفوضه • مقنعیه • ملاحده (اسماعیلیه) • باطنیه • تعلیمیه • سبعیه • قرامطه • منصوریه (کسفیه) • موسویه • میمونیه • میمیه • یزیدیه • یعقوبیه


 با توجه به زندگی پر فراز و نشیب رسول الله و رویکردهای نظری و عملی در دوران حیاتش  متوجه میشویم که او یک بنیادگرا بوده است و در یک مقایسه تطبیقی آنهم نزدیک به پانزده قرن، ما آیت الله خمینی و دیگر رهبران فنایک را در عرصه نظری وکارکردهای عملی نزدیکتر به او می بینیم تا عده ای از مکلا که با بدایع و بدعتها مشغول ماله کشی در اصول و فروع دین هستند .

منابع اسلامی نشان میدهد که شالوده اسلام بر فراز ویرانه های مذاهب دیگر بنا شده است . یعنی با  ویران کردن بت ها و سمبل های مذهبی دیگراندیشان .
رسول الله نه تنها به ادیان دیگر احترام نگذاشت بلکه به نیست و نابود کردن بت ها و سمبل های مذهبی دیگراندیشان پایه مذهبش را سخت و سفت کرد:

 در روز فتح مکه، پس از ورود لشگریان اسلام به شهر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در منطقه حجون در کنار ابوطالب کمی استراحت کرد، سپس در حالی که سوار بر شتر بود برای طواف خانه خدا رهسپار مسجدالحرام شد. پیامبر لباس نظامی بر تن و کلاه خود بر سر داشت و مهاجرین و انصار که گرداگرد وجودش حضور داشتند، به پیروی از او با صدای بلند تکبیر می گفتند تا وقتی با اشاره پیامبر، همگان ساکت شدند.
پیامبر در نخستین دور طواف وقتی در برابر کعبه رسید، با چوب بلندی که در دست داشت، ضربه‌ای به بت‌های هبل و اساف و نائله زد و آنها را سرنگون کرد و این آیه را خواند:« قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا»؛ (بگو حق آمد و باطل محو و نابود شد و باطل همیشه نابودشدنی است.) با سقوط هبل، بت بزرگ، پیامبر دستور داد آن را بشکنند. زبیر به تمسخر به ابوسفیان گفت:« هبل بت بزرگ شکسته شد!» و ابوسفیان با نهایت دلخوری گفت:« بس کن. اگر غیر از خدایی که محمد می‌گوید خدای دیگری بود، اوضاع ما این گونه نبود.»
آن‌گاه پیامبر بتی را بالای بام کعبه دید. به حضرت علی علیه السلام فرمود:« من می‌ایستم، تو بر دوش من بالا برو و آن بت را به زمین بیفکن.»  حضرت علی علیه السلام بر دوش پیامبر ایستاد و بت را برگرفت و آن را به کوه صفا کوبید و خرد کرد. سپس خندان از دوش پیامبر پایین آمد

منابع دانشنامه رشد
مغازی واقدی، ج2، ص832
بحارالانوار، ج40، ص


 این نحوه برخورد رسول الله را با نحوه برخورد کوروش به هنگام فتح بابل مقایسه کنید و ببینید که دقیقا در مقابل و رویاروی هم قرار دارند. کوروش به همه ادیان اجازه داد تا آزادانه مراسم دینی خود را انجام دهند و پیکر خدایانی که نبونعید از نیایشگاه های مختلف بر داشته بود به نیایشگاه های اصلی آن ها بر گرداند و یا حتی نیایشگاههای ویران شده را از نو ساخت و مردمی را که اسیر پادشاه های بابل بودند را به میهن شان بازگرداند.
در مقابل پیامبر اسلام خود به ویران کردن نیایشگاه پرداخت

کدام اسلام بردبار کدام زندگی مسالمت آمیز
نمونه هایی از ترورهای سیاسی در صدر اسلام

رسول الله در مقابله با دگراندیشان نیز رفتاری بسیار خصمانه داشته است و کسانی را که مخالف دینش بودند با ترور از میان بر میداشت . او میخواست که آنها به زور یا به دین اسلام ایمان بیاورند یا با شمشیر از سر راه بر داشته شوند .
آنها نه سلاح به روی مسلمانان کشیدند و نه طرح و نقشه قتل، تنها به اسلام اعتقاد نداشتند یا شعر می سرودند.


سخنان رحیم‌پور ازغدی در سینما فلسطین تهران : 
 «پیامبر هم بعد از فتح مکه همه را بخشید به جز شاعرانی که شعر مبتذل و توهین‌آمیز حتی در مورد بدن و چهره زنانی که به اسلام پیوسته بودند می‌سرودند . » 

وی افزوده «پیامبر در مورد این‌ها {شاعران} گفت: هر جا هستند آنها را به قتل برسانید ولو اینکه به پرده کعبه آویخته باشند . »





و اما اسامی چند شاعری که در صدر اسلام به دلیل انتقاد از پیامبر و دین اسلام در توطئه ها و ترورها سر بریده شدند  .

- ترور شاعری بنام " حویرث بن نقیذ :
وی شتر دختران حضرت محمد " فاطمه " و " ام کلثوم " را رم داده بود، به فرمان حضرت محمد و توسط حضرت علی در جریان یک توطئه به قتل رسید .
                            ( سیره ابن هشام .جلد 2. صفحه 273 )

"ابو عفک" شاعر یهودی بود،در صدر اسلام که یکصد و بیست سال سن داشت. او شعری در مذمت حضرت محمد سروده بود. بدستور حضرت محمد "سالم بن عمیر" ما مور قتل "ابو عفک" شد .
                              سیره ابن هشام .جلد 2. صفحه411

عبدالله ابن ابی سرح که زمانی از نزدیک ترین اصحاب و محارم حضرت محمد در صدر اسلام بود و کاتب وحی بود.پس از مدتی نسبت به کیفیت نزول آیات قران و ماهیت وحی و پیغمبری حضرت محمد  تردید کرد زیرا که او چندین بار کلمات وجملات آیات نازل شده را بدلخواه خود تغییر داد و حضرت محمد نیز ان آیات تحریف شده را پذیرفت .
این امر شک ابی سرح را برانگیخت.سرانجام ابی سرح در مورد آیه"فتبارک الله احسن الخالقین"  (سوره مومنون.آیه14) با پیغمبر اختلاف پیدا کرد او معتقد بود که: "این آیه را من سروده ام و محمد   آنرا از من دزدیده است" (سوره انعام.آیه93) اشاره به همین ماجراست. ابی سرح پس از این اختلاف از دین اسلام برگشت و حضرت محمد خون او را حلال ساخت .
                                     تاریخ طبری.جلد 3.صفحه   1187

- ترور (عصماء .دختر مروان) :
"عصماء" دختر مروان شاعری آزاده و دلیر بود درصدر اسلام وی بدلیل اشعار انتقادی که در مذمت قتل عام یهودیان و همچنین ترور "ابو عفک" سروده بود. بدستور حضرت محمد " عمیر بن عدی" مامور کشتن "عصماء"شد. "عمیر" شبانه به خانه "عصماء" می رود و او را می کشد و صبح زود خبر کشته شدن "عصماء" را به حضرت محمد می دهد.حضرت محمد می گوید: (ای "عمیر" خدا و رسولش را یاری کردی) .


آیا این نوع برخورد با دگراندیشان نشان از اسلام بردبار و صلح جو دارد . 
نیروهایی بنیادگرایی که در سرتاسر جهان پراکنده اند میوه های همین درخت هستند ، و اعمال تروریستی خود را بر اساس همین سنت رسول الله توجیه می کنند.




 یک مقوله فلسفی
 شکل و محتوا
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش

در جهان مادی هر مضمونی شکل ویژه خود را دارد .  این دو مقوله ارگانیک و بهم پیوسته هستند و در یک رابطه وحدت و تضاد دیالکتیکی بسر می برند.
 خودویژگی ها و تعینات در جوهر و ذات شیئی به آن فرم خاص خودش را میدهد
مضمون در پروسه تاریخ بصورت جزمی ظهور نمی کند و میتواند بسته به ذات و جوهرش در فرمهای گوناگون بروز  یابد . این زایش حد و حدوها و مرزهای خاص خودش را دارد . یعنی یک افعی نمی تواند کبوتر بزاید یا یک جامعه سرمایه داری نمیتواند تضاد طبقاتی را حل و فصل کند چرا که خود  زیر بنا و عامل اصلی تقسیم طبقات است
  هر تغییر در شالوده پدیده یا شیئی منجر به تغییر کیفی آن میشود . یعنی چارچوب کهن  شکسته و در هیات نویی زاده شود .

تفاوت در فرقه های اسلامی که بازتولید جوامع قبیله ای است حتی در صورت بندی های اجتماعی اقتصادی بالاتر؛ با تمام صور گوناگونش «کمی» است . آنها تز و آنتی تز یکدیگر نیستند چرا که در مبانی ( اصول دین )  با هم وحدت نظر دارند و تنها در فرم ( فروع دین ) اختلاف .
از این اصول کهن که بازتاب و منتج از دوران بربریت است به هیچ عنوان آزادی و برابری و جامعه ای انسانی  بیرون نمی آید هر چند منورالفکران با استدلال مدور به در و دیوار و پنجره هایش رنگ می پاشند و محتوای کهنه و قرون وسطایی اش را باژگونه جلوه می دهند.
اسلام و باز تولید احزاب و سازمانهایی نظیر داعش و حزب الله و بوکوکرام و ... رابطه ای به هم پیوسته و دیالکتیکی با هم دارند از این زیربنای عقیدتی جامعه ای انسانی تراوش نمی کند یا بقول معروف از کوزه برون همان تراود که در اوست.

این روند در بستر تعینات اجتماعی و ادبی هم منطبق است . یعنی نباید از این ذات نایافته از هستی بخش بقول مولوی انتظار داشته باشیم موسیقی و شعر و داستان پیشرو و انسانگرا بیرون بیاید . ممکن نیست چرا که این ذات و صور و شکل و محتوا بهم پیوسته و جدایی ناپذیرند وتاثیر متقابل به روی هم دارند .
 مضمون در رابطه با ساختار  هر پدیده،  شالوده مادی و خواص و تعینات ماهوی را تشکیل میدهد و نقش مبنایی و  تعین کننده را ایفا می کند هر چند شکل بدون مضمون و مضمون لخت و عور و  بدون شکل وجود ندارد و لازم و ملزوم یکدیگرند.
بیهوده نیست که در نزدیک به 1500 سال از تاریخ اسلام یک جامعه انسانی  بیرون نیامده است و یا احزاب و سازمانهای دموکراتیک. هر چه است خون است و فتوای قتل  و تجاوزات استعماری و سلطه طلبانه .
آیا در آیاتی که فرمان دست و پا و سر بریدن کافران و دگراندیشان را میدهد یا صریحا اذعان به برده داری می کند آزادی و برابری بیرون می آید . حکومت عدل علی هم که اینهمه منورالفکران داد و قال بر می آورند سرمایه و خزانه اش خشت خشت  از گوشت و خون و پوست مردم گرسنه و به بند کشیده  بخصوص ایرانیان انباشته شده بود .
و در واقع این خون پابرهنگان و گرسنگان کشورهای همسایه بود که بتساوی تقسیم میشد نه عدالت .
هر چند روشنفکران دینی !؟ آن را مصادره به مطلوب می کنند.

بر خلاف مکلا یا منورالفکران دینی بزرگان و رهبران جهان اسلام  که در زمینه های نظری صادق تر هستند به این امر اذعان می کنند و کلمه میانه رو در اسلام را ساخته و پرداخته غرب زدگان و واژه ای زشت می دانند و معتقدند یک نوع اسلام بیشتر نداریم . 


آیت الله خمینی در همان روزهای شومی که به قدرت رسید به نیروهای منورالفکر و رادیکالی که پسوند دموکراتیک را به جمهوری اسلامی  می خواستند اضافه کنند بطور صریح و بی پرده مانند اردوغان گفت کسانی که این شعار را میدهند غربزده هستند و جاهل و از اسلام چیزی نمی دانند.
او این سخنان را از خود در نمی آورد بلکه مانند همه مراجع اسلامی ، درک و دریافتش مستقیم از شریعت ناب محمدی بود چرا که مذهب اسلام و احکامش صریحا با این نوع برداشت ها در تضاد و تناقض بود . اسلام دموکراتیک  قرائت منورالفکرانی بود که زیر و بم اسلام را نمی دانستند و پس از خواندن چند کتاب از فرزانگان و انقلابیون جهان معاصر بصورت چوب کبریتی و مکانیکی آنها را با اسلام جوش داده بودند .



آیت الله خمینی :
« ”جمهوری اسلامی“ نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم» ما اسلام را می‌خواهیم. ملت ما اسلام را می‌خواهند... ملت ما یکپارچه خواهان جمهوری اسلامی است... کمونیستها هم باید ”جمهوری اسلامی“ بخواهند... همه باید جمهوری اسلامی بخواهند... قلمها را بشکنید و به‌اسلام پناه بیاورید. آنها که می‌خواهند کلمه ”دموکراتیک“ را بر این عبارت اضافه کنند؛ آنها غربزدگانی هستند که نمی‌فهمند جاهل‌اند...
 جمهوری دموکراتیک یعنی جمهوری غربی یعنی بی‌بندوباری غرب.
«هرکس اسم جمهوری اسلامی را ”دموکراتیک“ بگذارد این دشمن ماست هرکس ”جمهوری دموکراتیک“ بگوید این دشمن ماست برای این‌ که اسلام را نمی‌خواهد. 

 (کیهان ۵خرداد ۵۸).

 دوگانگی ذهن و عین
ما عادت کرده ایم که در مسائل دینی ذهنیت و پندارهای خودمان را به جای واقعیت بگذاریم و رویکردی تک ساحتی و ایده آلیستی در این قلمرو داشته باشیم. همان روندی که آکادمیسین های سرمایه داری مسائل را تبیین می کنند . آنها به جای دست بردن به ریشه های اجتماعی و اقتصادی، رفتارها و کنش و واکنش های فردی را جایگزین می کنند تا جامعه بورژوازی را منزه جلوه دهند .
دینداران بطور عام در شناخت نظری مفروضات الهی و بدون برهان خود را اصل ، و استنتاجات خود را از پندارهای ازلی و ابدی که در کتاب مقدس آمده است بی چون و چرامی گیرند.
 مکلا اما بطور خاص پا را از این دایره فراتر میگذارند و برای لاپوشانی حلقات مفقوده و نقاط ضعف شروع می کنند به رنگ آمیزی .
مثلا پیامبر اسلام را پیامبر رحمت و سرچشمه خروشان محبت و فاطمه زهرا را سیدالنساء العالمین و سمبل زنان انقلابی می نامند .
اما آیا در جهان خارج از ذهن و عینیت هم همینگونه است و افکار آنها محصول انعکاس واقعیات و حقایق تاریخی در مغز.
پیامبری که بیش از 70 جنگ داشته است و کسانی را که به او و خدایش ایمان نمی آوردند قتل عام میکرد و دست و پا می برید و حتی به زنان شوهردار هم رحم نمی کرد و به غنیمت میگرفت چگونه میتواند پیامبر رحمت باشد؟ کدام پیامبری را سراغ دارید که اینهمه کافر کشته باشد و دینش با شمشیر قوام یافته باشد. آیا این القاب با فاکت های تاریخی در تضاد و تناقض قرار ندارد؟
یا فاظمه زهرا که در سن سیزده سالگی با امام علی 25 ساله ازدواج کرد میتواند سمبل زنان انقلابی باشد ؟ دلیل تان چیست، بر اساس چه مولفه هایی او را سمبل زنان انقلابی قرار میدهید؟ آخوندها دلایل ژنتیک و معجزات و کرامات و عفاف را قلمداد میکنند چرا که وجوه مشخصه دیگری این بانوی اسلام نداشت.
یک لحظه به سخنان فاطمه زهرا که در کتاب های قدیمی نقل شده است بیندازید تا بفهمید که رادیکال های مسلمان چه اندازه از مرحله پرت هستند و تصورات خود را به جای واقعیات خشن و متقن تاریخی قالب کرده اند.
اسلوب آنان در فرایند شناخت روند ناآگاهی به آگاهی و مجهول به معلوم نیست بلکه ظرف ذهن آنان انباشته از پیشفرض های مطلق و ازلی است  نه ابژه های جهان عینی و تاریخی .




چرا اسلام دموکراتیک را باید اختراع کرد؟ 
اکبر گنجی
 آقای گنجی به جای حل تضاد و تناقص مثل همه منورالفکران دینی روی آن ماله می کشد و دم از اختراع  اسلام دموکراتیک میزند ، اختراعی که درون جوش نیست و از جوهر اسلام سرچشمه نمی گیرد بلکه بصورت مکانیکی باید آنها را به هم جوش داد . یا به قول معروف ساختن ایوان و در و پنجره در خانه ای که از پای بست ویران است.
 اختراع اسلام دموکراتیک، اسلام سازگار با حقوق بشر، اسلام کثرت گرایانه، اسلام روادارانه و اسلامی که همه انسان ها را شهروندان آزاد و برابر به شمار می آورد؛ ممکن و مطلوب و ضروری است. کشورهای مسلمان و مردم مسلمان به “اسلام دموکراتیک” نیاز دارند تا به آنان کمک کند که از شر رژیم های استبدادی و نابرابری اجتماعی خلاص شوند و آزادانه در پناه “رژیم دموکراتیک سکولار“، فارغ از تحمیل های دولت و حکومت، زیستی مومنانه داشته باشند.
جهان غرب و غربیان هم اگر خواهان همزیستی مسالمت آمیز و روابط دوستانه با دیگران هستند، باید از اختراع اسلام دموکراتیک استقبال کنند. نه آن که به نحو پیشینی، آن را محال قلمداد کنند.



ادامه دارد.

Monday, November 12, 2018

انشاء الله بز است - کتاب کوچه احمد شاملو



روی عکس کلیک کنید
آخوندی از کنار زاینده رود می گذشت. گازرها پارچه های سپید را شسته، بر ریگ ها گسترده بودند. آخوند دید سگی بر قدک ها راه می رود. گازر را گقت:
ـ سگ، قدک هایت را نجس کرده است. باید دوباره آب شان بکشی

 

سخنان بزرگان - ویکتور هوگو از کتاب بینوایان



Friday, November 09, 2018

شعر یاغی - هوشنگ شفا



شعر یاغی از اولین شعرهایی بود که در دوران دبیرستان حفظ کردم و در زندانهای قرون وسطایی جمهوری اسلامی با خود زمزمه .
 
شعر یاغی  - هوشنگ شفا

برلبانم غنچه لبخند پژمرده است
نغمه ام دلگير رو افسرده است
نه سرودي نه سروري نه هم اوازي نه شوري
زندگي گويي ز دنيا رخت بر بسته است
يا كه خاك مرده روي شهر پاشيده است
اين چه آييني چه قانوني چه تدبيري است
من از اين آرامش سنگين و صامت عاصي ام ديگر
من از اين آهنگ يكسان و مكرر عاصي ام ديگر

Thursday, November 08, 2018

خشم الله - کشتن تمام قوم پس از کشتن یک شتر






ناقه صالح (شتر صالح) معجزه حضرت صالح است که در قرآن از آن تعبیر به ناقة الله (ناقه الهی) شده است. این شتر به درخواست مشرکان و با اعجاز الهی از دل کوه بیرون آمد.
بر اساس روایات، خداوند با ناقه صالح، قوم ثمود را آزمود و آب نهر، یک روز به این ناقه اختصاص داشت و مردم در روز بعد می‌توانستند از آب استفاده کنند و حق هیچ تعرضی به این شتر را نداشتند. اما با گذشت زمان، عده‌ای ناقه را از بین بردند و دیگران نیز بدان رضایت دادند. در نتیجه عذاب الهی نازل گشت و همه مشرکان نابود شدند.

بر اساس حدیث نقل شده از امام علی(ع)، «شتر ماده ثمود را یک نفر دست و پا برید، امّا عذاب آن تمام قوم ثمود را گرفت، زیرا همگی آن را پسندیدند».
ویکی شیعه

Sunday, November 04, 2018

روشن نگری چیست؟ امانوئل کانت



روشن نگری چیست؟
امانوئل کانت
(۱۷۲۴-۱۸۰۴)
ترجمه سیروس آرین پور

روشن نگری، خروج آدمی ست از نابالغی به تقصیر خویشتن خود و نابالغی، ناتوانی در بکار گرفتن فهم خویشتن است بدون هدایت دیگری
 نابالغی به تقصیر خویشتن وقتی است که علت آن نه کمبود فهم، بلکه کمبود اراده و دلیری در بکار گرفتن آن بدون هدایت دیگری باشد.                                                                                                    
شعار روشن نگری: دلیر باش(1) در بکار گرفتن فهم خویش تن آسایی و ترسویی ست که سبب می شود بخش بزرگی از آدمیان، با آنکه طبیعت آنان دیرگاهی است به بلوغ(2) رسانیده و از هدایت غیر رهایی بخشیده، با رغبت همه عمر نا بالغ بمانند تا دیگران بتوانند چنین ساده و آسان خود را به مقام قیم ایشان برکشانند.

نابالغی آسودگی است
تا کتابی هست که برایم اسباب فهم است،
تا کشیش غمگساری هست که در حکم وجدان من است،
تا پزشکی هست که می گوید چه بخورم و چه نخورم،
تا پولی فراهم باشد

امروز سالروز کشته شدن ستار بهشتی است






به خون عاشقان بر در بترسید
از اشک و آه هر مادر بترسید
به خشم سرخ و توفان خیز مردم
از آتش زیر خاکستر بترسید
مهدی یعقوبی

Saturday, November 03, 2018

سه مکتوب - میرزا آقاخان کرمانی




روزی در خانه جراح باشی مـیهمان بودم که ناگاه از خانه همسایه صدای ناله و آواز سوزناک به گوش رسید تحقـیق کردم مشخص شد در همسایگی جراح باشی زنیست که همان روز دو پسر و دامادش را به تهمت بابی گری در میدان شاه کشته اند و زن نگونبخت تازه از قتلگاه عزیزانش بازگشته و می گرید. چندی نگذشت که از همان خانه صدای دف و تمبک به گوشم رسید و متحیر از آنکه چگونه عزا به شادی بدل شد دختر خدمتکار را برای تحقـیق فرستادیم و او در بازگشت با هیجان گفت که جمعی قصد دارند بی بی بیگم همان پیرزن داغـدیده را بکشند. من و جراح باشی به خانه همسایه شتافتیم و در صحن خانه محشری غریب دیدیم که از یک سو سه چهار زن بزک کرده, سرمه کشیده با زیرجامه های کوتاه ... می رقصیدند. از طرف دیگر پنج شش یایسه سبز, سرخ و زرد پوش, سرخاب و سفیداب کرده دایره و تمبک می زدند و از سمتی جمعی سلیطه نره کس قحبه لوند جنده با سنگ و چوب و کفش و جاروب بر پیرزن هجوم آورده و با مشت و لگد و کفش او را به اینطرف و آنطرف بر خاک هلاک می کشیدند. یک قحبه بدقیافه به کربلاییه موسوم, چارقـد بی بی بیگم را از دو سو به حلقش پیچیده و با جنده دیگری چنان سخت می کشیدند که از جان بی بی رمقی بیش نمانده بود که من و جـراح باشی رسیده ریش و سبیل گرو کرده آن پیرزن را از چنگ آن جندگان رهاندیم."
میرزا آقاخان در صدد تحقیق برمی آید و در پاسخ میشنود:
"ما همسایگان این پیرزنیم و امروز شنیدیم دو پسر و دامادش را کشته اند, محض غیرت دین و تعصب ملت, خواستیم خوب دل این عجوزه را بسوزانیم پس بزک و آرایش نموده به سرسلامتی او آمدیم و این رقص و ساز و آواز هم برای عزای آن سگان کافر است, ازاین بهتر چه ثوابی؟ به فتوای امام جمعه هر کس یک بابی را بکشد ثواب هزار حج و عمره مقبوله برده است و اجر صد ختم قرآن را دارد! اگر تو نیامده بودی و محض خاطر جراح باشی نبود کربلاییه زینب که به گوش خود این حدیث از دهان مبارک آقای امام جمعه شنیده بود, بی بی بیگم را چون سگ می کشت و این ثواب را می برد.
سه مکتوب - میرزا آقاخان کرمانی

Thursday, November 01, 2018

آدمیزاده ام ، آزاده ام - سعیدی سیرجانی



نامه سعیدی سیرجانی به خامنه ای پیش از دستگیری
جناب آقای خامنه ‏ای، پیام عتاب ‏آمیز جنابعالی را آقای صابری برایم خواند، و متاسف شدم، نه به علت این که مورد قهر ‏آن مقام معظم قرار گرفته ‏ام و بزودی امت همیشه در صحنه حزب‏ الله حسابم را خواهند رسید که مرگ در راه دفاع از ‏حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ‏ایم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خویش بود و امیدهای بر باد ‏رفته ‏ام درباره سعه صدر جنابعالی و سرنوشتی که ملت ایران در دوران رهبری شما خواهند داشت.‏
گذریم از لحن توهین ‏آمیز پیام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوایی بعید می‏نمود تا چه رسد ‏به رهبر مسلمانان جهان. حیرتم از این است که جنابعالی به استناد کدامین سند و قرینه و امارت مرا مرتد قلمداد ‏کردید و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته‏ های من است ای کاش موردش را مشخص می فرمودید، و اگر مبتنی بر ‏واردات غیبی است و اشراف بر ضمایر که انالله و اناالیه راجعون.‏‎ ‎می ‏دانم در حکومتی که مرحوم شریعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دینی و سیاسی، آیت ‏الله ‏منتظری با آن سوابق مبارزاتی دق‏مرگ و خانه‏ نشین و مطرودند، تکلیف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی ‏بی‏ گناهی.‏ و می دانم رهبر جلیل القدری که با یک نهیبش نمایندگان مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت می‏خزند، البته ‏می تواند با تیغ بیدریغ تکفیر حمله بر من درویش یک لاقبا آرد.‏ فرموده بودید چرا این همه مزایای حکومت اسلامی را ندیده ‏ام و به تمجید نپرداخته ‏ام. این وظیفه اخلاقی را شاعران و ‏نویسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولایت فقیه درآمده ‏اند بهتر و موثرتر انجام می‏دهند. ‏وانگهی رژیمی که علاوه بر فرستنده‏ های رادیویی و تلویزیونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختیار دارد چه نیازی ‏به مدیحه ‏سرایی مطرودان دارد، به خصوص نویسنده کج‏ سلیقه‏ ای که هرگز در مدح هیچ امیر و حاکمی قلم نزده است.‏ فرموده بودید چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئیات اداری پرداخته ‏ام؟ از همین انتقادهای جزئی هم شرمنده ‏ام که ‏بحمدالله در این ده سال فرصت‏ شناسان حق مطلب را ادا کرده ‏اند و بر حاکم معزول تاخته ‏اند. وضع من در زمان شاه نیز ‏مانند امروزم بود. مینوشتم و چاپ می‏شد و منتشر نمی‏گشت، دیکتاتور مغرور بدعاقبت می‏پنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می ‏افزاید. قطعا مقالات سانسور شده من در بایگانی ساواک موجود است. بفرمایید ‏مطالب از „یغما“ و „خواندنیها“ بیرون کشیدهِ مرا در مقوله سیاست فرهنگی، ماجرای کاپیتولاسیون، مضحکه تغییر ‏تاریخ، شعبده جشنهای شاهنشاهی به حضورتان بیاورند تا بدانید بوده ‏اند مردم از جان گذشته ‏ای که به هیچ دعوی ‏مبارزه و پیوستگی به دارودسته‏ ای از بیان حقایق پروایی نداشته ‏اند.‏ اما در مورد کتابهای توقیف‏ شده بنده واقعا نمی‏دانم کجایش حمله به اسلام است یا اساس حکومت اسلامی. من ذاتا ‏از ریا و دروغ و تبعیض و ستم متنفرم و این نفرت در نوشته ‏هایم منعکس است. اگر خدای ناخواسته همچو فاسدی در ‏دستگاه حکومت حاضر این است که انتقاد از هر مسندنشین و مسئولی حمل بر „زیرسوال بردن رژیم“ می‏شود و لطمه ‏زدن به اساس اسلام و بهانه‏ ای برای سرکوبی و اختناق و نتیجه‏ اش همین که می‏بینیم. من به آنچه در کتابهای توقیف ‏و خمیر شده ‏ام نوشته ‏ام عمیقا اعتقاد دارم و در هر محکمه‏ ای حاضر به پاسخ‏گویی ‏ام. اگر واقعا خلاف اسلام یا حکومت ‏واقعی اسلامی است، چرا بدین شیوه ‏های غیر اخلاقی با من رفتار می‏کنند. مگر مملکت قانون و محکمه ندارد؟ جناب آقای خامنه ‏ای توقع مردم مسلمان ایران از حکومت اسلامی جز اینهاست که می‏کنند. در رژیم کمونیستی تکلیف ‏خلایق معلوم است. همه فضایل و امتیازات در نیروی کار مفید افراد ملت خلاصه می‏شود و مناصب و مقامات در دست ‏طبقه کارگر است و استبداد کارگری حاکم بر جامعه، در ممالک سرمایه ‏داری تمول و درآمد بیشتر ضامن قدرت اجتماعی ‏است و سرنوشت مردم در قبضه کسانی که به هر شیوه و از هر طریق صاحب آلاف و الوفی شده ‏اند. اما در حکومت ‏اسلامی ضابطه چیست؟ آیا فضایل منحصر به نماز و دعای بیشتر است و روزه طولانی‏تر و سجده غلیظ تر و لقب حاجی ‏و انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی بسیار، یا به حکم آیه کریمه ان اکرمکم عندالله اتقیکم فضیلت افراد محصول ‏تقرب به حق است و قرب یزدان در گرو تقوی؟اگر چنین است اجازه فرمایید بی‏ هیچ ملاحظه و پروایی عرض کنم بسیاری از اعمال سران حکومت خلاف تقواست. این ‏را به تجربه شخصا دریافته‏ ام و اثباتش اگر خواستید آسان است. بگذریم از دو سال اول که نابسامانی ها جواز ‏آشفته‏ گویی ها و آشفته ‏کاریها بود. در همین چند ماه اخیر بزرگانی که در خبرنامه ‏ها و جراید مرا عضو حزب توده و خدمتگزار ‏شاه و مامور ساواک معرفی کردند، هم از معصیت سنگین بهتان با خبر بودند و هم از نحوه زندگی و خلق ‏و خوی من، به ‏فرض این که با گذشته زندگی بنده آشنایی نداشتند به فیض مقام و موقعیت خویش می‏توانستند از دستگاه اطلاعاتی ‏کشور جویای سوابق شوند و آنگاه دست به قلم ببرند، یا کسانی را مامور، که مزاحمت هایی از قبیل سنگ‏ پراندن و ‏شعارنویسی بر در و دیوار خانه‏ ام کنند.‏جناب آقای خامنه‏ ای بنده به خلاف حکم قاطع شما مسلمانی، صافی اعتقادم، و به دین و عقیده ‏ام مباهات می‏کنم. هیچ ‏ابله مخالف اسلامی نمی‏آید پانزده سال عمر خود را صرف تصحیح و چاپ مفصل‏ترین تفسیر قرآن کند. کسی که به ‏اسلام بی ‏اعتقاد است، با چه انگیزه ‏ای قصیده „این بارگه که پایه‏ اش از عرش برتر است“ را تقدیم آستانه قم می‏کند؟ ‏کسی که دلبسته اسلام نیست در شرایط حاضر خاموش می‏ نشیند تا به نام مقدس اسلام هر ناروائی بر مردم تحمیل ‏شود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.‏ جناب آقای خامنه‏ ای، من بیش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر صورت و در هر مرحله اعم از ‏شرقی و غربی در وطن عزیزم مخالفم و بیش از بسیاری از مدعیان به حقانیت شریعت اسلام معتقد. به هیچ حزب و ‏دسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشته‏ ام و نه بعد از این می توانم داشته باشم. اگر هوس جاه و منصب داشتم ‏در سال ۵۷ دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمی کردم، و اگر در طمع مال و منال بودم مجبور نمی ‏شدم در این ‏سالهای پیری و ممنوع‏ القلمی خانه مسکونیم را که تنها مایملکم در پهنه جهان بود بفروشم و صرف معاش کنم. ‏آدمیزاده‏ ام، آزاده ‏ام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران. بگذارید آیندگان بدانند که ‏در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.
 

آیا معنی خطبه عقد را به زبان فارسی می‌دانید؟



 آیا معنی خطبه عقد را به زبان فارسی می‌دانید؟

من در برابر پول معینی که به من میدهی خود را در مقابل تو به گا…ن میدهم.

 همه ما بارها در مراسم ازدواج افراد دیگر حضور داشته‌ایم واین متن عربی را شنیده‌ایم، اما در واقع معنی این خطبه را به زبان فارسی می‌دانید؟؟
خطبه ای که ائمه به اصطلاح معصوم که همه به اندازه موهای سرشان کنیز و برده داشتند و از انها تمتع جنسی می‌بردند، از آن مکرر استفاده کرده اند معنا و مفهومش چیست؟
از شر نفس و اعمال خود به الله پناه می‌بریم. کسی را که الله راهنمایی کند هیچکس نمیتواند گمراهش کند. ای کسانی که ایمان اورده اید همیشه به الله روی کنید و به او متکی باشید. و به الله متکی شوید و به خویشان یگانگی کنید و بدانید که الله مراقب شماست. والله منش شما را درست خواهد کرد و گناهان شما را خواهد بخشید و هر کس از الله و پیامبرش فرمانبرداری کند به پیروزی خواهد رسید.
بعد از خواندن جملات بی اهمیت بالا آخوند (با عمامه و بدون عمامه) از عروس میپرسد: آیا وکیلم شما را به عقد آقای ….. در بیاورم؟؟
هنگامی که عروس پاسخ مثبت داد رو به داماد میکند و همین پرسش را از او میکند.
حالا ببینیم پس از شنیدن پاسخ مثبت داماد آخوند از طرف عروس پاسخ چیست؟
برای این قسمت متن عربی رو هم می‌نویسم: انکحتک و زوجتک نفسی الی صداق المعلوم
واژه انکحتک از ریشه -ن ک ح- میاد که کلمه نکاح هم از همین ریشه میاد.
معنی این جمله که از طرف عروس به داماد گفته ميشود اين هست: من در برابر پول معینی که به من میدهی خود را در مقابل تو به گا…ن میدهم.
 البته پوزش میخواهیم که ناچار شدیم این کلمه را ذکر کنیم وهدف آگاهی دادن می باشد، و عروس در برابر شنیدن جمله بالا که از طرف وکیلش (عاقد)بیان میشود, میگوید: قبول میکنم
در فرهنگ دهخدا(جلد نه صفحه ۷۲۱) (نکاح) دارای دو معنی (جماع کردن) و (گ ا ی ی د ن) میباشد.
 همچنین در فرهنگ عربی به عربی(التوقیف علی مهمات التعاریف) نکاح به این صورت توضیح داده شده: (ایلاج ذکر فی الفرج لیصر بذالک کالشی الواحد) که معنی کلمه به کلمه آن میشود:  وارد کردن آلت تناسلی مرد در آلت تناسلی زن برای اینکه یک جسم واحد بشود.

زن در دام ادیان ابراهیمی - نوشته دکتر مسعود انصاری