Friday, May 29, 2020

ایرانی سرگردان - مهدی یعقوبی



ایرانی سرگردان - مهدی یعقوبی
ما ایرانیان در جامعه ایی با فرهنگ چندگانه با دو مولفه بارز اما متضاد
( ایرانی  اسلامی ) زندگی میکنیم و این چند گانگی بازده ای منفی در تاریخ  پر فراز و نشیب ما داشته است. در یک جامعه سالم که بر شالوده های عینی فرهنگی و مبادی انسانی چیده شده است این تلون و در نتیجه کنش و واکنشها تاثیری مثبت در زندگی فردی و اجتماعی خواهد داشت اما وقتی که جامعه ای فلسفه و ماهیت وجودی اش بر روی دینی باشد که با شمشیر تحمیل شده باشد چالش برانگیز و روندی معکوس به خود میگیرد. بخصوص در سرزمینی که به لحاظ شکل بندی اجتماعی یعنی تولید و ساختار سیاسی و فرهنگی اش در فار بالا بلندتری بسر برده باشد.

اشغالگران مسلمان به دلیل همین عقب ماندگی در زمینه های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و بخصوص فرهنگی ، بر خلاف بسیاری از کشورهای عربی و آفریقایی نتوانستند میخ اسلام را بر پیشانی این سرزمین فرو کنند. ایرانیان بنا به گفته بسیاری از تاریخنویسان وقتی که به لحاظ نظامی در برابر سپاهیان مسلمان شکست خوردند با اشکال فرهنگی به نبرد ادامه دادند.  آنها با با بدایع و بدعتها دین تحمیلی اشغالگران را در شکل و شمایلی که گرچه به صورت صوری شباهت با اسلام داشت ولی محتوای آن از زمین تا آسمان با آنچه رسول الله آورده بود تفاوت داشت ، مسخ کردند و آن را از مذهبی خشن و خدایی انتقامجو به صورتی عرفانی و صوفی بدل کردند. بقول ادوارد براون  اسلام ایرانیزه شده تنها در فرم اسلام بود و تغییرات در سرزمین اشغالی از پوست فراتر نرفت.

استراتژی و تاکتیکی که ایرانیان بکار گرفته بودند، تاکتیک یک ملتی بود که در دریاهایی از خون غرق شده بود و حوادثی که بر آنان گذشته بود فراتر از تراژدی های کلاسیکی است که تاریخ بشر به خود دیده است. از این رو ایرانیان با این رویه دین و مذهب اجباری تازیان را از درون تهی کردند بنحوی که هنوز که هنوز است در اقصا نقاط جهان مسلمانان با شنیدن نام شیعه رو ترش می کنند و لعنت شان می فرستند.

 ایرانیان اگر چه بر اثر جبر زمانه و تیغه های شمشیرهای آخته  به اسلام گرویدند اما در  باطن رسوم و فرهنگ خود را با همه سرکوب ها و کشتارها حفظ و حراست کردند. یعنی در حالی که جسم شان به زنجیر کشیده شده بود اما در روح و روان خود ایرانی باقی ماندند و دین و مذهب و فرهنگ تازیان را از درون مانند موریانه نابود کردند.
در همین راستا در کتاب تاریخ قم آمده است:
عربان دست بر آوردند و مجموع سدهایی را که در میان رودخانه نهاده شده بود ویران کردند چندانکه کشتزارهای مردمان بکلی خشک شدند. و در همه اوقات با مردم شهر در کارزار بودند سدها و رودخانه هایشان را می شکافتند و لاجرم مردم چون در دفع آنان هیچ چاره و حیلت نداشتند به ناچار به حکم آنان فرود آمدند. اما چون عرب بانک نماز گفتی دهقانان آن ناحیت او را دشنام دادندی.


اشغالگران عرب که از جامعه قبیله ای بر خاسته بوند در برابر شکوه تمدن و فرهنگ این سرزمین احساس حقارت و عقب ماندگی میکردند. آنها هیچ چیز درباره اداره امور جامعه و مملکت داری نمی دانستند و بقول معروف هر را از بر تشخیص نمیدادند

تازیان به تیسفون درآمدند و غارت و کشتن پیش گرفتند. سعد در ورود به مداین صلات خواند و چون به کاخ سفید کسری درآمد از تازی نامه "کم تراکو من جنات وعیون" خواند. بدینگونه بود که تیسفون با کاخهای شاهنشاهی و گنجهای گرانبهای چهارصد ساله خاندان ساسانی بدست عربان افتاد و کسانیکه نمک را از کافور نمیشناختند و توفیر بهای سیم و زر را نمیدانستند از آن قصرهای افسانه آمیز جز ویرانی هیچ بر جای ننهادند. نوشته اند که از آنجا فرش بزرگی به مدینه آوردند که از بزرگی جایی نبود که آنرا بتوان افکند. پاره پاره اش کردند و بر سران قوم بخش نمودند. پاره یی از آنرا بعدها بیست هزار درم فروختند.
دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین کوب، فصل دوم، صفحه 51

ایرانیان به آنها علم مملکت داری و اداره امور جامعه را آموختند و روح سرکش و وحشی آنها را با آداب و رفتار خود رام کردند و بر خلاف نظریات روشنفکران دینی، اشغالگران مسلمان نه تنها برابری و عدالت اجتماعی و رفع تبعیض و پلورالیزم مذهبی را با خود به همراه نیاوردند بلکه بر اختلافات و ستم های طبقاتی که در دوران افول ساسانی به وفور به چشم میخورد بسا افزودند و سرزمینی بزرگ با تمدنی درخشان را ویران و مردم را به خاک سیاه نشاندند.
چند نمونه از رفتارهای سپاهیان صدر اسلام همان سپاهیانی خونخوار که روشنفکران دینی معتقدند برای ترویج مساوات و پراکندن بذر رحمت و رهایی کشورگشایی می کردند.


- “پس از تسلط اعراب در حمله به سییستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند، به طوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند).
و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز.”یادمان نرود که تازیان از همان آغاز به زور اسلام آوردن، بچه باز بودند و همیشه جزء غنیمت ها طلب پسرهای قشنگ می کردند.
(کتاب تاریخ سیستان صفحه ۳۷، ۸۰ – کتاب تاریخ کامل جلد۱ صفحه ۳۰۷)
.
۳ – “در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند؛ به طوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.”
(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)
۴ – “در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند به گونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند.”
(کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه ۱۱۶ – کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۲۰۱۱)
۵ – “در حمله به الیس جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به «رود خون» معروف گردید، در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان خالد ابن ولید سوگند یاد کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردد, «چندان از آنها بکشد که خون هاشان را در رودشان روان کند ».
و چون پارسیان مغلوب شدند به دستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند می آوردند و در رود گردن می زدند ». مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند، آرد کردند و کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود.”
(کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ ۱۲۳)


۶ – “در شوشتر مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند، خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند، خارها به دست و پای ایشان بنشست و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر، لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.”
(کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه ۱۶)
۷ – “در چالوس رویان، عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند به طوری که در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند.”
(کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ – کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)
۸ – “در حمله به سرخس، اعراب مسلمان همه ی مردم شهر را بجز یک صد نفر کشتند.”
(کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه ۲۰۸ و ۳۰۳)
۹- “در حمله به نیشابور، مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند به قتل و غارت مردم پرداختند، به طوری که آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند.”
(کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۸۲)

۱۰ – “در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ به طوری که سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت، سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت »،
مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم!. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود.”
(کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)
۱۱ – “پس از فتح “استخر” (سالهای ۲۸ – ۳۰ هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم “استخر” را محاصره کنند.
مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح “استخر” (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد به طوری که سوگند خورد که چندان بکشد از مردم ” استخر” که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختند پس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند “چهل هزار کشته ” بودند، بیرون از مجهولان.” (کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه ۱۳۵ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۶۳)
۱۲ – “رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب، بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند.” (کتاب الفتوح؛ صفحه ۲۱۵)
۱۳ – “مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان، حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز بعنوان خراج سالانه، با اعراب مهاجم صلح کردند.” (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه ۶۲ – کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶، ۲۱۱۸ – کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه ۱۷۸ ,۱۷۹)
جنایات اعراب تنها به این شهر‌ها ختم نشده است و اینها تنها گوشه‌ای از تاراج میهنمان به دست تازیان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت می‌کند.
در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ ؛ سخنی از خسرو پرویز نقل شده که می گوید: “اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند و فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند، از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.”



ایرانی سرگردان - نقش شاعران در از خودبیگانگی ایرانیان



شعر معروف شهریار، علی ای همای رحمت آیینه تمام نمای تفکر و اندیشه های شاعران ایرانی است که بعد از اشغال ایران توسط سپاهیان صدر اسلام از سمت و سوی عقل و خرد به مسیر جهل و خرافات و از خودبیگانگی سوق داده شده اند.
شعری که فانتزی ها و تخیلات رمانتیک را به جای واقعیات تاریخی می انگارد و از امام علی که بقول آیت الله خمینی رهبر شیعیان جهان در یک روز با شمشیر ذوالفقارش 700 نفر را یک دفعه کشت و مخالفان فکری و دگر اندیشان را قتل عام میکرد تبدیل به همای رحمت می کند( 1 ) .

بسیاری از روشنفکران ما با دریافتن این واقعیات تلخ و شناخت چهره واقعی این امامان عرب از دین و مذهب روی بر تافته اند آقای بهرام مشیری در برنامه سرزمین جاوید اظهار داشتند:

خود مخلص قصایدی در مدح علی داشتم در پانزده سالگی . روزی که خواندم  امام اول شیعیان در سر بریدن ، بنی قریظه دست داشت من خدا حافظی کردم با اسلام .
800 نفر را گرسنه هم بودند و 3 روز آب ندیده بودند ، دستهایشان را بستند و  در چاله هایی که کندند علی سر می برید خمینی هم به این امر خیلی اشارت داشت  .
این قوانین عقب افتاده اسلامی که امروز بر سرزمین ما حاکم است ، حتی در روزگار صدر اسلام و در بین اعراب شهرنشین آنروزگار نیز از جمله قوانین بیابانی و عقب افتاده محسوب میشدند ٠ این قوانین بیابانی بقدری وحشیانه و عقب افتاده بودند که غیر ممکن بود که فی المثل امپراطوری روم ، قوانین مربوط به چشم درآوردن و قطع دست و پا را جزو قوانین کشوری خود قبول کند .
ما باید به این حقیقت واقف شویم که اهل دین و بزرگان آنها ، همگی انسانهایی مثل خود ما بوده اند و مثل ما بر روی کره خاکی زندگی میکردند و راه میرفتند٠ هیچکس با الاغ به آسمان نرفت ، هیچ معجزه ای رخ نداد ، هیچ فرشته ای برای هیچکس پیغامی نیاورد ٠ وحی و جبرئیل٠٠٠ و این داستانهای پیش پا افتاده ، افسانه هایی ای بیش نبودند.

 
آیا آقای شهریار این شاعر توانا شناخت درستی از فراز و فرود زندگی امام علی نداشت که اینگونه آسمان و ریسمان و دروغ و دونگ را به هم می بافد تا چهره ای اساطیری و مسیحاگونه ای از او جلوه دهد.
 اگر نه علتش چیست که این صفات ماورای انسانی و غیر واقعی را به او نسبت میدهد.


یکی از خصوصیات دین و مذهب این است که به دلیل خاصیت آهنربایی و جاذبه های کذایی عقل و خرد انسان را فلج می کند و از کار می اندازد و پیروانش را در فضایی آکنده از افسون به آرامشی دروغین رهنمون می کند. فرق نمی کند مدرک دکترا داشته باشد یا پیرمرد بقال سر کوچه باشد. هر دو به درجات متفاوت دچار توهم و بلاهت می شوند و سپس در روندی مقدر و از پیش تعیین شده از خویش بیگانه.
در یک نگرش واقعی  و در حیطه علم و دانش نمودها و داده های عینی را بدون اینکه پیشفرضی داشته باشند روی هم می چنیند و بر اساس آنها دست به تبیین و تفسیر میزنند اما یک مذهبی  که مغزش انباشته از پیش داده های خیالی و مفروضاتی ازلی و ابدی است موضوع تغییر می کند و هر چه داده ها و نمودها را روی میزش بگذاری سر بر می تابد چرا که او با چشم دین به  آن  نمودها نگاه می کند در نتیجه همیشه مرغش یک پا دارد. یک مذهبی اگر علامه دهر هم باشد تمام علم و دانش و عقلش را برای اثبات اعتقاداتش بکار میگیرد. یعنی یک عمل صد در صد غیر علمی . این موارد در حیطه های گوناگون از قلسفه گرفته تا جامعه شناسی و سیاست نیز کاملا صادق است . یعنی باژگونه جلوه دادن واقعیت عینی به مفروضات تخیلی و غیر واقعی و توهمی که آن را دانستن قلمداد کرده اند.

متاسفانه شاعران بزرگ و توانمند ما در عرصه شعر موجب بدآموزی و گمراهی بسیاری از ایرانیان بعد از استیلای   تازیان بر این سرزمین گشته اند و نه تنها در این رویکرد ارتجاعی موجب ارتقا فرهنگ مردم نشده اند بلکه افکار آنها را مسموم کرده اند.  بخاطر داشته باشیم که شاعران ما در دورانی که هنوز در صورت بندی اجتماعی و اقتصادی ماقبل سرمایه داری زندگی میکردند تنها شاعر صرف نبودند بلکه آنها فیلسوف، دانشمند و فرزانگان عصر خود بودند و کنترل و هدایت فکری جامعه را به عهده داشتند.
با آنکه اسلام از آغاز ظهورش با شاعران میانه خوبی نداشت و رسول خدا خود فرمان ترور بعضی از شاعران دگراندیش را صادر کرده بود. اما بعضی از شاعران ایرانی در راستای مسئولیتی که بر شانه های خود احساس میکردند سعی داشتند تا با افسار زدن بر خوی وحشیگری تازیان و پیوند زدن دین و مذهب جدید با فرهنگ نرمخو و شادی جوی ایرانی کمکی به مردم خود کرده باشد. اگر چه این تاکتیک در آغاز به ظاهر موجب خدمت در راستای اهدافی که در نظر داشتند شده بود اما بصورت دراز مدت و استراتژیک نتایج معکوس داد و موجب کج فهمی میان آحاد جامعه گردید.

سعدی شاعر توانمند ایران زمین  در رثای خلیفه عباسی معتصم (2 ) سروده است.
"آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین
ای محمد گر قیامت می‌برآری سر ز خاک
سر برآور وین قیامت در میان خلق بین( 3)


روشنفکران دینی ما هم همین رویکرد را البته با غلظتی بسی بالاتر داشته اند. فی المثل دکتر علی شریعتی که با استفاده از فن سخنرانی مخاطبان را مسحور میکرد و به سر آنها شیره می مالید. علی شریعتی روشنفکری بود که نقشی عظیم در به انحراف کشیدن جوانان ما از مسیر آزادی ایران داشت.
بدبختی ما در این است که حتی شاعران مارکسیست ما هم در این دام افتادند و بی آنکه درک و شناختی واقعی و تاریخی از اسلام داشته باشند دست به تعبیر و تفسیر صد من یک غاز میزدند و امامان شیعه را پرچمدار مساوات و عدالت اجتماعی میدانستند. خسرو گلسرخی در دادگاه چنین گفت:
 من که یک مارکسیست لنینیست هستم، برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم.
از اسلام سخنم را آغاز کردم. اسلام حقیقی در ایران همواره دین خود را به جنبش‌های رهایی‌بخش ایران پرداخته‌است
 از مولا علی میتوان به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد زندگی او نمودار زندگی اکنونی ماست که جان بر کف، برای خلق‌های محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه می‌شویم. بدین گونه است که در یک جامعه مارکسیستی، اسلام حقیقی به عنوان یک روبنا قابل توجیه است و ما نیز چنین اسلامی را، اسلام حسینی و اسلام مولا علی را تأیید می‌کنیم.

 
سیاووش کسرایی شاعر برجسته ما هم در همین راستا سرود:
والا پیامبر
گفتی كه یک دیار
هرگز به ظلم و جور نمی‌ماند (برپا و) استوار!
والا پیامبر (پیام‌دار)
محمد

آنگاه،
تمثیل‌ وار کشیدی
عبای وحدت
بر سر پاکان روزگار!
والا پیامبر (پیام‌دار)
محمد

در تنگ پرتبرک آن نازنین عبا،
دیرینه ای محمد
جا هست بیش و کم،
آزاده را که تیغ کشیده ا‌ست بر ستم


جمهوری اسلامی بودجه های میلیاردی در این راستا برای مغزشویی و باژگونه جلوه داده تاریخ ایران و ترویج و حقنه کردن فرهنگ اسلامی تخصیص داده است. ملاها در هر شهر و ده و روستا مثل قارچ روییده اند و به تقبیح بابک و مازیار و فرهنگ انسانگرای ایرانی سرگرمند. آیت الله مطهری فرهنگ ایران را فرهنگ احمقها قلمداد میکرد.

ادامه دارد

علی پس از پیروزی بر قبیله” بنی قریظه” تعداد 900 نفر از مردان قبیله را در مقابل گو دالهایی که از پیش کنده بودند سر بریدند. 

(تاریخ طبری. جلد 3 . صفحه 1088)
پیامبر بگفت تا در زمین گودالها بکندند و ” علی” و” زبیر” در حضور پیامبر گردن انها را زدند. 

(تاریخ طبری .جلد 3. صفحه 1093)
2- کشتار خاندان “ازد”:
علی و یارانش در یک روز تعداد 2500 نفر از خاندان “ازد” را سر بریدند.بنحوی که کسی زنده نماند تا دیگری را دلداری دهد. (مروج الذهب . جلد اول . صفحه 729)
3- کشتار خوارج :
در نهم صفر سال 38 هجری در محلی واقع در دشت نهروان جنگ خونینی بین لشگریان علی و خوارج روی داد که در این جنگ در حدود 1800 نفر از خوارج بقتل رسیدند.
4- نبرد “لیله الحریر”:
علی در نبردی بنام “لیله الحریر” در حدود 500 تا 900 نفر را از دم تیغ گذراند. (منتهی الا مال . جلد 1. صفحه 153)
5- کشتار” عبدالله خرمی و یارانش” :
عبدالله خرمی و 70 تن از یارانش از بیم جان به قلعه ای پناه برد.به دستور علی قلعه به آتش کشیده شد که در جریان آن تمامی این افراد در آتش سوختند بطوری که بوی گوشت بریان شده آنها آنچنان در هوا پخش شده بود که مردم را آزار می داد.

 (علی مرز نامتناهی . صفحه 199)
6- کشتار کسانی که بعد از فوت محمد از دین اسلام برگشتند:
آنانکه دست رنگ کرده بودند و شادی و شعف در اثر در گذشت محمد نشان داده بودند ” علی” و” خالد بن ولید” همه را بکشتند و اجسادشان را در آتش سوزاندند. 

(تاریخ طبری .جلد 4 . صفحات 1380.1464) (تاریخ طبری .جلد 6.صفحات 2420.2265)
نقش علی در ترور مخالفان :
1- ترور شاعری بنام” حویرث بن نقیذ”:
وی شتر دختران محمد “فاطمه” و “ام کلثوم” را رم داده بود به فرمان حضرت محمد و توسط علی در جریان یک
تو طئه به قتل رسید. 

(سیره ابن هشام .جلد 2. صفحه 273)
2- سر بریدن” مغیره” :
پیر مردی بنام “مغیره” که پس از فتح مکه از ترس محمد گریخته بود بوسیله علی دستگیر و سر بریده شد. 

(زنان پیغمبر . صفحه 316)
3- علی شاهرگ مردانی را برید و بمانند مرغان نیم بسمل آنان را در بیابان رها کرد تا با شکنجه بمیرند. 

(امام علی . عبدالفتاح . جلد 5. صفحه 27)
4- سر بریدن “نضر” و “عتبه” :
پس از شکست” ائیل” محمد به علی دستور داد که “نضر” پسر” حارث” را سر ببرد.همینطور در منطقه ای دیگر بنام “الظیه” از میان اسرا “عتبه” پسر” ابی معیظ ” بدستور محمد و بدست علی سر بریده شد. 

(منتهی الامال . جلد 1.صفحه 57)
5- سر بریدن “عتبه” :
مردی بنام “عتبه” که بخاطر عدم پخش مساوی غنایم بین لشکریان اسلام به صورت محمد تف کرده بود بوسیله علی سر بریده شد. 

(تاریخ طبری . جلد 5 .صفحه 1103)
در زمان امام علی، مردم استخر چندین بار قیام کردند. امام علی در یکی از آن موارد «عبدالله بن عباس» را در راس لشکری به آ«جا گسیل داشت و شورش تودهها را در سیل خون فرونشاند (فارسنامه ابن بلخی،ص 136). در مورد دیگر که مردم استخر شورش کردند، امام علی «زیادبن ابیه» که از خونخواری و آدمکشی به انوشیروان دوم لقب گرفته بود به آنجا گسیل داشت تا به سرکوبی این قیام بپردازند. در مورد جنایات و کشتار مردم استخر توسط زیادبن ابیه کتابها و روایات زیادی نوشته و نقل شده است

(روجوع کنید به کتاب مروج الذهب،جلد دوم ص 29).
– در سال 39 هجری مردم فارس و کرمان نیز سر به شورش گذاشتند و حکام ستمگر امام علی را از شهر خود بیرون کردند. امام علی مجددا زیادابن ابیه را به آنجا گسیل داشت و لشکریان وی از هیچ جنایتی فروگذاری نکردند. 

(تاریخ طبری، جلد 6، ص 2657 و یا فارسنامه، ص 136)
– مردم خراسان نیز در زمان امام علی برای چندین بار قیام کردند و چون چیزی نداشتند به عنوان باج و خراج بپردازند، از دین اسلام برگشته و به مقاومت سخت و جانانه ای دست زدند. امام علی «جعدبن هبیره» را بسوی خراسان فرستاد. او مردم نیشابو را محاصره کرد تا مجبور به صلح شدند. 

(تاریخ طبری، جلد 6، ص 2586 و فتوح البلدان ص 292)
– در زمان امام علی مردم شهر ری نیز سر به طغیان برداشتند و از پرداخت خراج خودداری کردند. امام علی، «ابوموسی» را با لشکری زیاد به سرکوب شورش فرستاد و امور آنجا را بحال نخستین برگرداند. ابوموسی پیش از این طغیان نیز، یکبار دیگر بدستور امام علی به جنگ مردم شهر ری گسیل شده بود. 

فوتوح البلدان ص 150)
– به روزگار خلافت علی بن ابی طالب، چون پایان سال 38 و آغاز سال 39 بود، حارث بن سره عبدی، به فرمان علی لشکر به خراسان کشید و پیروز شد، غنیمت بسیار و برده ی بی شمار بدست آوردند. تنها در یک روز، هزار برده میان یارانش تقسیم کرد. لکن سرانجام خود و یارانش، جز گروهی اندک، در سرزمین قیقان (سر حد خراسان) کشته شد. (فتوح البلدان، بلاذری)
– علی بن ابی طالب، عبدالرحمان بنی جز طائی را به سیسستان فرستاد. لکن حسکه حبطی وی را بکشت،پس علی فرمود: بیاید که چهار هزار تن از حبطیان را به قتل رسانیم. وی را گفتند: حبطیان پانصد تن هم نشوند. (فتوح البلدان، بلاذری)
– علی ولایت آذربایجان را نخست به سعید بن ساریه خزاعی و سپس به اشعث بن قیس داد. یکی از شیوخ آذربایجان نقل می کند که ولیدبن عقبه همراه همراه با اشعث از ولید طلب یاری می کرد و ولد برای یاری وی سپاهی از کوفه به در آنجا گسیل داشت. اشعث، حان به حان (حان= خانه به خانه) فتح کرد و پیش رفت. و پس از فتح آذربایجان گروهی از تازیان اهل عطا را بیاورد و در آنجای ساکن ساخت و آنان را فرمان داد که مردم را به اسلام خوانند.

فتوح البلدان، بلاذری
.
2 - در زمان خلافت معتصم قیامهای مختلفی روی داد که سرکوب شد از جمله:
۱- شورشی عمومی در بغداد به رهبری احمد بن نَصر خُزاعی که از محدثان عالی مقام بود در اعتراض به حادث بودن قران. شورشیان با شکست رو به رو شدند. ابن نصر در حضور خلیفه دربارهٔ اعتقاد به مخلوق بودن قرآن مورد سؤال قرار گرفت که از اعتراف به قبول این عقیده سر باز زد. دادگاه محنه وی را به مرگ محکوم کرد و سر بریده او را در میان شهر بر دار آویختند تا مایه عبرت دیگران شود.
۲- شورش زُطّ یا آشوب هندوان در جنوب عراق که راه بغداد به بصره را بسته بودند و از کشتی‌ها باج می‌گرفتند. معتصم برای درهم شکستن ایشان عجیف بن عنبسه سردار عرب را مأمور کرد و پس از پیروزی بیش از بیست هزار نفر از آنان را به روم تبعید کرد. (ممکن است کولیان اروپا از اسلاف اینان باشند)


-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


۳- قیام آزادیخواهانه بابک خرمدین که مأمون نتوانسته بود فتنه او را فرونشاند. افشین، سردار ایرانی و سپاهش در سال ۸۳۸، بابک را کشتند. به دستور معتصم بالله ابتدا دست و پای بابک خردمدین را به‌تدریج قطع کردند. سپس جنازه‌اش را در شهر سامرا بر سر دار کشیدند.
۴- شورش مازیار از سرداران طبرستان که خلیفه افشین را برای مقابله با او فرستاد.
۵- شورش ابی حرب مبرقع یمانی در اردن و فلسطین در اواخر حکومت معتصم
۶- شورش کُردان در موصل به پیشوائی جعفر کُرد
منبع ویکی پدیا

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

3 - "آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین
ای محمد گر قیامت می‌برآری سر ز خاک
سر برآور وین قیامت در میان خلق بین
نازنینان حرم را خون خلق بی‌دریغ
ز آستان بگذشت و ما را خون چشم از آستین
زینهار از دور گیتی، و انقلاب روزگار
در خیال کس نیامد کانچنان گردد چنین
دیده بردار ای که دیدی شوکت باب‌الحرم
قیصران روم سر بر خاک و خاقانان چین
خون فرزندان عم مصطفی شد ریخته
هم بر آن خاکی که سلطانان نهادندی جبین
وه که گر بر خون آن پاکان فرود آید مگس
تا قیامت در دهانش تلخ گردد انگبین
بعد از این آسایش از دنیا نشاید چشم داشت
قیر در انگشتری ماند چو برخیزد نگین
دجله خونابست ازین پس گر نهد سر در نشیب
خاک نخلستان بطحا را کند در خون عجین
روی دریا در هم آمد زین حدیث هولناک
می‌توان دانست بر رویش ز موج افتاده چین
گریه بیهودست و بیحاصل بود شستن به آب
آدمی را حسرت از دل و اسب را داغ از سرین
نوحه لایق نیست بر خاک شهیدان زانکه هست
کمترین دولت ایشان را بهشت برترین
لیکن از روی مسلمانی و کوی مرحمت
مهربان را دل بسوزد بر فراق نازنین
باش تا فردا که بینی روز داد و رستخیز
وز لحد با زخم خون‌آلوده برخیزد دفین
بر زمین خاک قدمشان توتیای چشم بود
روز محشر خونشان گلگونهٔ حوران عین
قالب مجروح اگر در خاک و خون غلطد چه باک
روح پاک اندر جوار لطف رب‌العالمین
تکیه بر دنیا نشاید کرد و دل بر وی نهاد
کاسمان گاهی به مهرست ای برادر گه به کین
چرخ گردان بر زمین گویی دو سنگ آسیاست
در میان هر دو روز و شب دل مردم طحین
زور بازوی شجاعت برنتابد با اجل
چون قضا آمد نماند قوت رای رزین
تیغ هندی برنیاید روز پیکار از نیام
شیرمردی را که باشد مرگ پنهان در کمین
تجربت بی‌فایده است آنجا که برگردید بخت
حمله آوردن چه سود آن را که در گردید زین
کرکسانند از پی مردار دنیا جنگجوی
ای برادر گر خردمندی چو سیمرغان نشین
ملک دنیا را چه قیمت حاجت اینست از خدای
گو نگه دارد به ما بر ملک ایمان و یقین
یارب این رکن مسلمانی به امن‌آباد دار
در پناه شاه عادل پیشوای ملک و دین
خسرو صاحبقران غوث زمان بوبکر سعد
آنکه اخلاقش پسندیدست و اوصافش گزین
مصلحت بود اختیار رای روشن‌بین او
با زبردستان سخن گفتن نشاید جز به لین
لاجرم در بر و بحرش داعیان دولتند
کای هزاران آفرین بر جانت از جان آفرین
روزگارت با سعادت باد و سعدت پایدار
رایتت منصور و بختت بار و اقبالت معین
 

No comments:

Post a Comment