Wednesday, December 28, 2016

سرکوب خونین شورش های ایرانیان به فرمان امام علی



در گذشته ما تنها تصویری رویایی و دروغین از امام های شیعه که توسط آخوندها نوشته یا گفته میشود داشته ایم . سیمای واقعی آنها با آنچه که ملایان نشان داده اند از زمین تا آسمان تفاوت دارد .
نمونه ای از سرکوب های بیرحمانه امام اول شیعیان را در ایران بخوانید
* * * 
در دوران خلافت علی جنگهای داخلی بین مسلمانان و شورش ایرانیان به راه افتاد. شورش ایرانیان در آخرین سال خلافت علی اتفاق افتاد که توسط سپاهیان ارسالی خلیفه سرکوب شد.
تورج دریایی آورده است که پس از به خلافت رسیدن علی، او عبدالله بن عباس را به حکومت عراق فرستاد. مردم استخر بار دیگر شورش کردند و نیروهای ابن عباس بعد از خونریزی زیاد شورش را فرونشاند.
عبدالحسین زرینکوب در این باره می‌گوید:

Sunday, December 25, 2016

صحنه کشته شدن شدن علی معتمد در هلند


عکس از برنامه صفحه آخر صدای آمریکا 

   پلیس هلند  این فیلم را بر اساس اطلاعاتی که به دست آورده است بازسازی کرده است . پلیس معتقد است که دو نفر با این    BMW  ( آبی تیره ) او را تحت تعقیب قرار داده  و سپس کشته اند .
علی معتمد  با زن و پسر 17 ساله اش در آلمیر هلند زندگی میکرده است . 
همکاران علی معتمد می گویند که او مردی سخت کوش و مورد اعتماد بوده است .

در گزارش پلیس آمده است که قاتلان روزها او را تحت نظر داشتند و با همین BMW تعقیبش میکرده اند  و بالاخره در روز 15 دسامبر او را از نزدیک مورد هدف قرار می دهند . 
پلیس هلند 10 هزار یورو به کسانی که اطلاعاتی که موجب دستگیری قاتلان بشود جایزه میدهد .



 دی ماه سال ۱۳۹۲، سایت عصر ایران از قول یک مقام آگاه(امنیتی) نوشت، محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری در آلمان رویت شده‌اند .


همچنین رسانه های حکومتی نوشتند :

جنازه محمد رضا صمدی کلاهی، عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی که در آستانه 56 سالگی قرار داشت در آپارتمانی در کشور هلند کشف شده است.

بر اساس اطلاعات دریافتی بیش از ماهها از مرگ کلاهی گذشته وجنازه او در حالی کشف شده که بخش های زیادی از آن متلاشی شده.



در ویکی پدیا آمده است :

بعد از گذشت یک سال از ترور یک ایرانی در هلند به نام علی معتمد (توسط باندهای مواد مخدر)، کسانی مدعی شدند که فرد مقتول همان محمدرضا کلاهی، مظنون اصلی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ است. ادعای دروغ و بی اساسی که هرگز پلیس هلند عنوان نکرده‌است و در یکسال گذشته نه دولت جمهوری اسلامی و نه سازمان مجاهدین خلق از آن سخنی نگفتند و بر ادعای مزبور صحه نگذاشتند. گفته می‌شود چون کف پای چپ مقتول یک خال سیاه بوده و در اطلاعیه مقامات امنیتی جمهوری اسلامی بعد از ماجرای ۷ تیر سال ۱۳۶۰، برای یافتن وی همین مسأله (خال سیاه کف پای چپ) عنوان شده، پس مقتول همان محمدرضا کلاهی است!

عزت‌الله سحابی در مصاحبه‌ای‌ که روزنامه "اعتماد" تهیه کرده بود اما توسط بنیاد نشر آثار آیت‌الله بهشتی منتشر شد، گفته بود که بازجویان او در زندان تایید کرده بودند که بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط سازمان‌های جاسوسی کشورهای خارجی به وقوع پیوسته و محمدرضا کلاهی عامل دستگاه‌های جاسوسی بوده است.



خودرو سفید رنگ متعلق به علی معتمد و BMW متعلق به کسانی است که او را کشته اند


سوزاندن خودرو پس از قتل


* * *

 صفحه آخر  صدای آمریکا

یک فعال سیاسی ایرانی مقیم هلند در تحقیقات خود متوجه شده مرد ایرانی که سال گذشته در هلند کشته شد، همان محمدرضا صمدی کلاهی، مظنون اصلی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ است.
مرتضی صادقی، فعال سیاسی مقیم هلند در گفت‌وگو با برنامه «صفحه آخر» صدای آمریکا جزئیاتی از قتل یک مرد ۵۶ ساله ایرانی در هلند را بازگو کرد که ابتدا به «مرد ناشناخته» معروف شد و بعدتر او را «علی معتمد» معرفی کردند. اما آقای صادقی به شواهدی دست یافته که نشان می دهد علی معتمد نام دوم محمدرضا صمدی کلاهی است که از سوی مقامات ایران به عنوان متهم اصلی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی معرفی شده بود.
این ادعا در حالی مطرح شده که همزمان، سید مهدی دزفولی، سردبیر سابق وبسایت امنیتی «شفاف» در ایران که مستندی درباره حزب جمهوری اسلامی ساخته است در فیس بوک مدعی شده که محمدرضا کلاهی صمدی از سوی « نیروهای امنیتی ایران» ترور شده است.
به نوشته این روزنامه‌نگار اصولگرا، محمود علوی وزیر اطلاعات ایران نیز خبر ترور آقای کلاهی را تایید کرده اما برای جلوگیری از طرح رسانه‌ای «یک عنصر خائن» خبر آن به طور رسمی اعلام نشد.
آقای دزفولی همچنین مدعی است که «کلاهی سال‌ها تحت نظر بود و آخر در تور امنیتی افتاد.»
محمد رضا صمدی کلاهی دانشجوی رشته برق دانشگاه علم و صنعت و عضو سازمان مجاهدین خلق بود که با پیوستن به حزب جمهوری اسلامی به سرعت در این حزب رشد کرد. او پس از انفجار حزب از ایران خارج شد و رسانه‌های ایران در دهه ۷۰ ادعا کردند که او از سازمان مجاهدین خلق جدا شده است.
مرتضی صادقی، فعال سیاسی مقیم هلند نیز به مهدی فلاحتی می‌گوید که حضور اعضای سابق سازمان مجاهدین خلق در مراسم خاکسپاری فرد کشته شده در هلند باعث تقویت سوءظن او شده است.
آقای صادقی در جریان گفت‌وگو با دوستان و اطرافیان این فرد و تعامل با مقامات امنیتی و پلیس هلند به این باور رسیده که فرد کشته شده همان کلاهی است.
یکی از مهمترین دلایل مورد استناد آقای صادقی، وجود خال در کف پای فرد کشته شده است که پیش از این هم به عنوان یکی از مشخصه‌های محمدرضا کلاهی توسط مقامات امنیتی ایران معرفی شده بود.
مرتضی صادقی می‌گوید مقامات امنیتی ایران باید پاسخگو باشند که چرا به جای دستگیری متهم اصلی انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، اقدام به ترور او کرده و از باز شدن پرونده و افشای جزئیات بیشتر خودداری کرده‌اند.
دفتر حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر ۱۳۶۰ منفجر شد و سید محمد بهشتی، دبیر کل این حزب و رئیس دیوان عالی کشور به همراه ۷۰ نفر دیگر از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر و ۲۷ نماینده مجلس کشته شدند




Tuesday, December 13, 2016

احمد کسروی در باره مرگ عارف قزوینی



در زمستان ۱۳۰۸ کسروی باز سفری کاری به غرب ایران داشت. در این سفردر همدان بود که کسروی با عارف قزوینی آشنا شد و دوستی دیرپایی با وی یافت. داستان این آشنایی چنین بود که چون عارف در تبعید بود و از دید مالی دچار مشکل، کسروی به همراهانش پیشنهاد کرد تا پولی را برای یاری بدو گردآورند. عارف چون این را شنیده بود برآشفته و به کسروی گلایه‌کرده‌بود. کسروی که از بلندطبعی او خشنود شده‌بود به دوستی استواری با او پرداخت و تا عارف قزوینی زنده‌بود این دوستی بیشتر از راه نامه‌نگاری پایداربود.

احمد کسروی در باره مرگ عارف قزوینی نوشته است :

عارف نقصهايي داشت كه بهانه به دست عيبجويان داده بود ولي در شش سال پيش كه من او را شناختم مردي ديدم آزاده و يكرنگ، غيرتمند و دلير. عارف ارجي به مال و توانگري نمي‌گذاشت و سختي را بر خود هموار كرده منت از كسي نمي‌پذيرفت. هرگز دروغ نمي‌گفت و هيچگاه نادرستي نمي‌كرد. از دورويي سخت بركنار بود و آنچه در دل داشت همان را بر زبان مي‌راند. هر كه را به نيكي مي‌شناخت به هواخواهي او برمي‌خواست و هر كه را بد مي‌دانست دشمني فرو نمي‌گذاشت. آنچه را كه روا شمرده مي‌كرد از كسي پوشيده نمي‌داشت و آنچه را نيكو باور مي‌كرد از كسي نكوهش گوش نمي‌داد. اينها خوبيهاي برگزيده‌ايست كه در كمتر كسي مي‌توان سراغ گرفت.
زبان عارف بيدين بود ولي آداب دين همان است كه او داشت. كنون كه عارف مرده اين راز زندگي او را باز نمايم كه در سال آخر كه حال سختي داشت و از غيرتمندي از كسي پول و مساعدت نمي‌پذيرفت يكي پذيراييهاي رادمردانه دوست ما آقاي اقبال همداني و ديگري دستگيريهاي دو همشهري ما آقاي نخجواني و آقاي حيدرزاده بود كه كمكي به زندگاني او مي‌رسانيد. در پاكي و پيراستگي عارف همان بس كه همكاران او در آن هرج و مرج مشروطه توانگري اندوختند و هر يكي امروز آسايش براي خود دارد ولي عارف با همه تقدمي كه بر ديگران داشت از آن بازار تهي دست در آمد و با آن سختي سالهاي آخر عمر خود را بسر داد.
خدا روان او را شاد گرداناد
احمد كسروی

كاروند كسروي، به كوشش يحيي ذكاء، جيبي، 1352، ص 313



Sunday, December 11, 2016

بر پایه نوشتارهای طبری الواقدی و ابن هشام در



برپایه نوشتارهای طبری (1)، الواقدی (2)، و ابن هشام (3)، در ماه رمضان سال 627 میلادی، محمد گروهی را به فرماندهی «زید بن حارث» برای رویاروئی با افرادی که در وادی القراء بسر میبردند به آن ناحیه گسیل داشت. زید بن حارث در این محل با افراد طایفه «بنی فزاره» برخورد کرد و در نبردی که بین آنها در گرفت، برخی از سربازان زید بوسیله «بنی فزاره» کشته و برخی از جمله خود زید زخمی شدند و به گونه ای که مسلمانان بدن زخمی شده زید را در بین کشته ها یافتند و آنرا با خود به مدینه بردند. هنگامی که زید به مدینه بازگشت سوگند خورد تا انتقام شکست خود را از «بنی فزاره» نگیرد از انجام روابط جنسی خودداری خواهد کرد. پس از اینکه زخم های زید بن حارثه التیام پذیرفت، محمد او را به فرماندهی نیروئی دوباره برای رویاروئی با بنی فزاره گسیل داشت. زید، این بار با بنی فزاره در وادی القراء روبرو شد و این بار تلفاتی بر آنها وارد آورد و در نبرد پیروز گردید. در این نبرد، «قیس بن المسحر» موفق شد «مصعب بن حکمه» را از پای در آورد، و فاطمه دختر ربیعه، یکی از دختران فاطمه وعبدالله بن مسعده را نیز به اسارت بگیرد...زیبد بن حارث، به قیس بن المسحر دستور داد بنابر سفارش رسول الله، «فاطمه» را، که زنی بسیار سالخورده و همسر مالک بود به قتل برساند و او به وحشیانه ترین وضع ممکن او را کشت. زید و قیس؛ هر یک از پاهای فاطمه را با طنابی به پای یک شتر گره زدند و آنگاه شتر ها را در دو جهت مختلف به حرکت در آوردند، و در نتیجه بدن آن زن فرتوت و سالخورده، به دو شقه تقسیم گردید.آنگاه دختر دیگر فاطمه و عبدالله ابن مسعده را نزد محمد آوردند. دختر فاطمه بانوئی بسیار فرهیخته بود و بین اهل طایفه اش به غایت احترام داشت و چون «سلام بن عمر» او را دستگیر کرده بود، قاعدتا «سبی» (غنیمت) او بود و به او تعلق میگرفت. ولی محمد که از فاطمه خوشش آمده بود، از «سلام» خواست تا او را به وی ببخشد. سلام، ناچار خواست محمد را پذیرفت و او را در اختیار محمد قرار داد.

(1) تاریخ طبری جلد 8 برگهای 96 و 97
(2) الواقدی جلد دو برگهای 564-565
(3) ابن هشام جلد 4 برگهای 617، 618، منبع عربی

منبع: نگاهی نو به اسلام برگ 324 - دکتر مسعود انصاری

Wednesday, November 30, 2016

قتل های زنجیره ای در صدر آسلام




قتل های زنجیره ای در صدر آسلام

"عصماء" دختر مروان شاعری آزاده و دلیر بود درصدر اسلام وی بدلیل اشعار انتقادی که در مذمت قتل عام یهودیان و همچنین ترور "ابو عفک" سروده بود. بدستور حضرت محمد " عمیر بن عدی" مامور کشتن "عصماء"شد. "عمیر" شبانه به خانه "عصماء" می رود و او را می کشد و صبح زود خبر کشته شدن "عصماء" را به حضرت محمد می دهد.حضرت محمد می گوید: (ای "عمیر" خدا و رسولش را یاری کردی)
سیره ابن هشام .جلد 2. صفحه 412) .

* * *
* * *

عصماء بنت مروان چگونه ترور شد
در سال دوم هجرت در مدینه٫ عصماء دختر مروان با سروده های انتقادی اش از اسلام موجب رنجش خاطر پیامبر اسلام می شد! عمیر بن عدی از اصحاب محمد که کم بینا بود٬ در دل شب به طرف خانه او رفت و وارد شد. فرزندانش کنار او خفته بودند، یکی از آنها که شیر خوار بود روی سینه او بود. عمیر بن عدی با دستهایش او را لمس کرد و کودک را کنار زد. سپس شمشیرش را در سینه عصماء فرو کرد تا جایی که شمشیر از پشت او بیرون آمد. سپس نماز صبح را با پیامبر در مسجد خواند. پیامبر خدا از او پرسید، دختر مروان را کشتی؟ او گفت آری "آیا گناهی بر من است؟" پیامبر گفت "نه، دو بز نیز بخاطر او به یکدیگر شاخ نخواهند زد". (ارزش این حرفها را ندارد.) نمونه ای از اشعار انتقادی وی:
 «به نشیمنگاه بنی مالک٫ عوف و خزرج // ز پی آن روید که نه مرادیست و نه ز مذحج //// بزرگان را همه کشت و هنوز چشم به او دارید؟ // ز گوشت سوخته امید آب دارید؟ 

Tuesday, November 01, 2016

پیشکش های لایق از غلمان صفت یوسف لقا و حوریان به شاه عباس بزرگ



عالم آرای عباسی نیز دربارهٔ هدایای یوسف خان بیگلربیگی شیروان به شاه عباس بزرگ ، می‌نویسد :

«پیشکش‌های لایق از غلامان غلمان صفت یوسف لقا و حور وشان زلیخا صورت خوش سیما و اسب‌های صبا رفتار و اشتران کوه کوهان باربردار و نقود وافره و اجناس و اقمشه و نفایس هر دیار و پوستین‌های سمور و روسی گرانبها و تفنگ‌های قیمتی و امثال ذالک زیاده از احصاء و شمار از نظر اقدس گذرانیدند  .



Saturday, October 29, 2016

رکب - داستان کوتاه



قرار بود آقا شب جمعه بیاید برای غبار روبی ضریح امام رضا . یعنی بهترین فرصت برای ترور .  این خبر محرمانه را یکی از ماموران اطلاعاتی و دوست صمیمی اش بهش داد . سالها منتظر این فرصت طلایی بود تا زهرش را بریزد و انتقامش را از این سید عمامه بر سر بگیرد .
دوبار وقتی که آقا به زیارت آمده بود در دور و اطراف حضور داشت اما نمی توانست به داخل حرم برود و جریان را از نزدیک ببیند . فقط چند خادم دستچین شده و اطلاعاتی که بصورت موروثی این وظیفه را داشتند به همراه امام جمعه و بادنجان دور قاب چین هایش در صحنه بودند و احدی را راه نمی دادند . 

اما این بار وضعیت فرق کرده بود و با پا در میانی از ما بهتران  شده بود خادم آنجا . نظر همه را با زبر و زرنگی  که داشت بخود جلب کرده بود و بعد از مدت کوتاهی با دادن اطلاعات امنیتی یعنی بمبی در پارکینگ حرم امام رضا که خودش کار گذاشته بود جا پایش را سخت و سفت تر کرد و شد معاون حراست آنجا . اعتماد مسئولین به او به حدی بود که  در بعضی از موارد  که مقامات دانه درشت حکومتی و ائمه جمعه برای زیارت می آمدند ،  او افراد را دستچین میکرد و سر پست های حفاظتی می گذاشت . 
مواد انفجاری را از قبل تهیه کرده بود و در نقطه ای امن پنهان .





Friday, October 28, 2016

روز اعلام شیعه اثنی عشری در ایران



روز اعلام شیعه اثنی عشری در ایران:
در 524 سال پیش یعنی در سال 907 ق اسماعیل 14 ساله در روز جمعه وارد مسجد جامع تبریز شد. تا مذهب جدید ایرانیان یعنی شیعه 12 امامی ( اثنی عشری) را اعلام نماید. در این روز اوضاع به شدت تحت کنترل بود . بین هر دو نفر مردم یک قزلباش مسلح گمارده بودتا هر کس را که بین خطبه جهت اعلام مذهب جدید صدای مخالف برآورد را بکشند. شاه ابتدا مولانا اردبیلی را به منبر فرستاد و خود با شمشیر از غلاف کشیده بر پله ای از منبر ایستاد.
وقتی خطبه خوانده شد و مذهب اعلام گردید اکثراً خواستند که حرکت کنند اما قزلباش ها نگذاشتند . قزلباش ها با زور خنجر و شمشیر ها به مردم گفتند هر کس خطبه نگوید کشته می شود. همه از ترس خود گفتند.
سپس شاه اسماعیل 14 ساله فرمانی صادر کرد که مردم در میدان ها زبان به دشنام ابوبکر, عمر و عثمان بگشایند و هر کس در صدد مخالفت برآید بکشند.

ایران در عصر صفوی - راجر سیوری

شاه اسماعيل خطبه به نام دوازده امام شيعه خواند و به اذان و اقامه عبارت اشهد ان علياً ولي الله و حي علي خيرالعمل اضافه نمود و بر خود لقب " ابوالمظفر شاه اسماعيل الهادي الوالي" نهاد

و روي سكه‌ها عبارت لااله الا الله، محمد رسول الله و علي ولي الله ضرب شد و در روي ديگر سكه السلطان العادل الكامل الهادي الوالي شاه اسماعيل بهادر خان ، خلدالله تعالي ملكه و سلطانه و در حاشيه نام چهارده معصوم حك شد

در عالم آراي صفوي آمده است : شاه شمشير بلند كرده ، گفت تبري كنيد... آن دو دانگ به آواز بلند بيش باد و كم مباد گفته و آن چهاردانگ ديدند كه جوانان قزلباش خنجرها و شمشيرها در دست گفته هر كدام نمي‌گوئيد كشته مي‌شويد، تمام از ترس گفتند



Friday, October 14, 2016

احمد کسروی - سینه و زنجیر زدن جز نشان دژخویی و بیابانی گری نیست



ميبايد از داستان گريه و روضه خوانی نيز جداگانه سخن رانيم. اين نيز زيانهای بسياری را در پی دارد. چنانكه گفتيم نخست از اين راه سودجويی سياسی می کرده اند، به کسی که ستم رسيده مردم دلهاشان سوزد و خواهان و ناخواهان،هواداری کزو نمايند. از اينرو سران شيعه از ستمديدگی حسين بن علی به پيشرفت کار خود می افزوده اند. شعرهايی خواندن و » ميبوده که سالی يكبار و دوبار به آن چيزی که هست در آن زمانها، کار تنها می پرداخته اند. « گريستن در زمان خود امامان بيش از اين سراغ نمی داريم. سپس در تاريخها می بينيم که در زمان خاندان بويه در بغداد روزهای عاشورا تكانی هم در شيعيان پديد می آمده و نمايشی ميرفته. پس از آن يادی در کتابها در اين باره نمی بينيم تا از زمان صفويا ن دوباره آغاز يافته است. ملا حسين کاشفی کتابی درباره نوشته بوده و کسانی در«روضه الشهداء »داستان کربلا بنام نشست ها از آن خوانده مردم را می گريانيده اند و همانا نام از همانجا پيدا شده است. « روضه خوان » گويا نخست نشستهای ساده ای از سوی مردم برپا ميشده. ولی سپس شاه و پيرامونيان او بكار برخاسته اند و توان گفت که در روزهای عاشورا برخی نمايشها از جمله شبيه سازی ميرفته است.

Tuesday, October 11, 2016

تبرائیان




تبرائیان
گشت ارشاد شاه اسماعیل اول

« شاه اسماعیل اول چون بر تخت سلطنت ایران نشست، برای ترویج مذهب شیعه، و برانداختن مذهب تسنن از هیچ گونه ستمکاری و خونریزی خودداری نکرد. با آنکه در آغاز پادشاهی او اکثریت مردم ایران سنی مذهب و از اصول مذهب شیعه بی خبر بودند، امر داد که خطیبان شهادت خاص شیعه، یعنی اشهدان علیا ولی الله وحی علی خیرالعمل را در اذان و اقامه وارد سازند. گروهی از مریدان خود بنام تبرائیان را نیز مامور کرد که در کوچه و بازار بگردند و بآواز بلند خلفای سه گانه و دشمنان علی و دوازده امام و سنی مذهبان را لعن کنند، هر کس که لعن تبرائیان را می شنید ناچار بود که بصدای بلند بگوید: بیش باد و کم مباد، هرگاه در این گفتار تامل و تغافل روا میداشت خونش بی درنگ بدست تبرداران و قورچیان شاه ریخته میشد. »
(تبرائیان جلوی مردم را می‌گرفتند و می‌گفتند بگو از دشمنان علی -«سنی‌ها»- تبرا می‌جوئی و اگر چنین نمی‌گفتند درجا شکم آنها را پاره می‌کردند)
تبرائیان = تبری یعنی دوری جستن، بیزاری به عنف و شدت و فشار و قساوت از عقیده و یا مذهبی بکار میرود.

زندگی شاه عباس اول ؛ نصرالله فلسفی استاد دانشگاه تهران- برگ 

Monday, October 10, 2016

ایرانیان چگونه به زور شمشیر شیعه شدند



نخستين مرحله مهاجرت از جبل عام لبنان به ايران با آمدن شيخ علی کرکی مشهور به محقق کرکی و شاگردان و مريدان "شهيد ثالث" آغاز شد. از جمله شيخ حسين حارثی و پسرش محمد عاملی مشهور به شيخ بهائی. شيخ حسين حارثی از برجسته ترين شاگردان شيخ علی کرکی بود که او را بزرگترين دانشمند شيعه می شناسند. شيخ حسين حارثی سفر نامه ای به توصيه شيخ علی کرکی درباره مهاجرت از جبل عام به ايران نوشت که تنها گزارش مکتوب از ماجرای مهاجرت علمای شيعه از جبل عام لبنان به ايران است. آنها زندگی خود در جبل عامل را زندگی تحت فشار و ستم گزارش کرده اند و مهاجرت از جبل عامل به ايران را مانند هجرت پيامبر از مکه!

شيخ حسين حارثی که زندگی در جبل عامل را زندگی در محاصره ستم گزارش کرده است، درباره مهاجرت به ايران ابتدا و بی آنکه ذکر کند طلا و نقره ای را که همراه داشته از کجا آورده بوده، می نويسد:


Sunday, October 09, 2016

آخوندهای آدمخوار



شاه اسماعیل اول پس از آنکه بر شیبک خان ازبک غلبه کرد و او را کشت (جنازه اش را به میان مومنین و متدینین صوفی انداخت) و به صوفیان گفت هر که سر مرا دوست دارد از گوشت این دشمن بخورد (تازه این صوفیان جزو علمای دینی دربار بودند ونه آن آدمخوران رسمی که چیگیین ها باشند!). خواجه محمود ساغرچی که در آن معرکه حاضر بوده گفته است که پس از فرمان شاه ازدحام صوفیان برای خوردن جسد شیبک خان به جایی رسید که جمعی تیغ کشیدند و (برای خوردن آن جسد) به جان یکدیگر افتادند و آن مردهء به خاک و خون آغشته را مانند لاشه خواران از دست یکدیگر می ربودند و می خوردند


Sunday, October 02, 2016

روحانیت شیعه ستون پنجم انگلیس در ایران


مگردیج در #کتاب اسرار و عوامل سقوط ایران در شرح گزارش لرد ویول , وزیر خارجه انگلستان , در جلسه سری 11 اکتبر 1941 در سفارت انگلیس در تهران ؛ می نویسد:


Sunday, September 18, 2016

آیا میدانید حرم امام رضا بارها در تاخت و تاز اقوام مختلف ویران شد



آیا میدانید حرم امام رضا بارها در تاخت و تازهای اقوام مختلف ویران شد

* * *

حرم امام هشتم شیعیان امام رضا در طول تاریخ بارها مورد حمله و هجوم اقوام مختلف قرار گرفت و ویران شد ولی هر بار به دستور پادشاهان دوباره تزیین و مرمت شد .
امامی که در زمان زنده بودن نتوانست انگور زهرآلود را تشخیص دهد و حتی جان خود را نجات دهد طبعا بعد از مرگ هم کاری از دستش در برابر تاخت و تازها و لشکرکشی ها بر نمی آمد .
این مردم ایران هستند که بر اثر افکار مسموم کرامات و معجزات از آستان این امام انتظار دارند .

سالانه 300 میلیون طبق آمار دولتی به زیارت حرم امام رضا می روند.

 زنده ياد احمد كسروی در كتاب ارزنده خود بخوانيد و داوري كنيد در اينباره مينويسد:

 

Saturday, September 10, 2016

فتوای قتل ایرج میرزا توسط آیت الله های مرتجع



فتوای قتل ایرج میرزا توسط آیت الله های مرتجع
پس از انتشار عارف نامه ، ٢ نَفَر از آيت الله هاى آن زمان بقدری عصبانی شدند که به او فحش های ناموسی و حكم ارتداد و فتوای قتل ايرج را صادر ميكنند, كه یکی از آنها سيد محمد تقى دستغيب شيرازى ,پدر عبدالحسين دستغيب شيرازی امام چمعه شیراز بود
وی در شعرى كه براى ايرج مى سرايد ميگويد، آن زنى را كه با او "جماعى چون نبات و قند" كردى و روى از تو پوشانده بود خواهر خود تو بوده، كه ايرج با اين

Thursday, September 01, 2016

رفتار مسلمانان با ایرانیان



رفتار مسلمانان با ایرانیان 
بیکند شهری بود از سغد . سغد مرکز تجاری بین المللی در شرق ایران در زمان ساسانیان بود و شهری بسیار زیبا و ثروتمند . اندربیکند» مردی بود که وی را دو دختر با جمال ( زیبا ) داشت . ورقا ابن نصر » فرمانده سپاه اعراب هر دو دختر را از خانه بیرون کشید . مرد ایرانی گفت : در میان این شهر بزرگ چرا دختران مرا میبری ؟ ورقا پاسخی نداد . مرد بجست و کاردی بر وی بزد . ورقا زخمی شد ولی کشته نشد . چون خبر به قتیبه رسید . گفته شد که همه شهر «حرب»( کافر حربی که باید کشته شوند) هستند . در نتیجه شهر به کلی منهدم گشت . مردان قادر به جنگ ، قتل عام گشتند و اموال شهر به تصرف در آمد . سپس کشتار سمرقند و خوارزم شد . بعد از آن گرگان به محاصره «یزید مهلب» در آمد.
تاریخ بخارا

سفرنامه - ناصر خسرو



سفرنامه - ناصر خسرو
از بصره تا اصفهان صد و هشتاد فرسنگ باشد. شهری است بر هامون نهاده، آب و هوایی خوش دارد و هرجا که ده گز چاره فرو برند آبی سرد خوش بیرون آید وشهر دیواری حصین بلند دارد و دروازه‌ها و جنگ گاه‌ها ساخته و بر همه بارو کنگره ساخته و در شهر جوی های آب روان و بناهای نیکو و مرتفع و در میان شهر مسجد آدینه بزرگ نیکو و باروی شهر را گفتند سه فرسنگ و نیم است و اندرون شهر همه آبادان که هیچ از وی خراب ندیدم و بازارهای بسیار، و بازاری دیدم از آن صرافان که اندر او دویست مرد صراف بود و هر بازاری را دربندری و دروازه ای و همه محلت‌ها و کوچه‌ها را همچنین دربندها و دروازه های محکم و کاروانسراهای پاکیزه بود و کوچه ای بود که آن را کو طراز می‌گفتند و در آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو و در هر یک بیاعان و حجره داران بسیار نشسته و این کاروان که ما با ایشان همراه بودیم یک هزار و سیصد خروار بار داشتند که در آن شهر رفتیم هیچ بازدید نیامد که چگونه فرو آمدند که هیچ جا تنگی موضع نبود و نه تعذر مقام و علوفه. و چون سلطان طغرل بیک ابوطالب محمدبن میکاییل بن سلجوق رحمة الله علیه آن شهر گرفته بود مردی جوان آن جا گماشته بود نیشابوری، دبیری نیک با خط نیکو، مردی آهسته، نیکو لقا و او راخواجه عمید می‌گفتند، فضل دوست بود و خوش سخن و کریم. و سلطان فرموده بود که سه سال از مردم هیچ چیز نخواهند و او بر آن می‌رفت و پراکندگان همه روی به وطن نهاده بودند واین مرد از دبیران شوری بوده بود و پیش از رسیدن ما قحطی عظیم افتاده بود اما چون ما آن جا رسیدیم جو می‌درویدند و یک من و نیم نان گندم به طک درم عدل و سه من نان جوین هم و مردم آن جا می‌گفتند هرگز بدین شهر هشت من نان کم تر به یک درم عدل و سه من نان جوین هم و مردم آن جا می‌گفتند هرگز بدین شهر هشت من نان کم تر به یک درم کس ندیده است، و من در همه زمین پارسی گویان شهری نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم، و گفتند اگر گندم و جو و دیگر حبوب بیست سال نهند تباه نشود و بعضی چیزها به زیان می‌آید اما روستا همچنان است که بود، و به سبب آن که کاروان دیرتر به راه می‌افتاد بیست روز در اصفهان بماندم .






جنگهای پیامبر اسلام



غزوه
غَزوه، به نبردها و سرقت هایی که پیامبر اسلام، خود در آن‌ها حضور داشته‌است وفرماندهی نبرد راعهده داربود، گفته می‌شود
غزوه و غارت کاروانها
پس از هجرت مسلمانان از مکه به مدینه تامین نیازهای اقتصادی حضرت محمد و مسلمانانی که با وی هجرت کرده بودند به حمله و غارت کاروان‌ های مکه وابسته بود. حملات و غارت کاروان های مکه را که حضرت محمد شخصا در آن شرکت داشت را غزوه می گویند.
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
* * *
غزوه يعنی حمله ناگهانی به کاروان يا قبيله ديگر و تصاحب اموال و زنان آنها.ساده ترين شکل تنازع بقا در شبه جزيره عربستان.به محمد خبر رسيد که کاروانی از قريش به سرپرستی عمروبن خضرمی از شام به سوی مکه می رود و امتعه فراوانی دارد . عبدالله بن [عبيداللهه بن ] جحش را به سرکردگی عده ای مهاجر مأمور هجوم به آن کاروان کرد . درجايی نزديک مقام نخله کمين کردند و همين که کاروان بد انجا رسيد بر آن هجوم کردند، سرپرست قافله را کشتند و دو نفر ديگر را اسير کردند و با تمام اموال رهسپار مدينه شدند و اين غزوه در تاريخ اسلام بنام سریه نخله ثبت شد

Sunday, August 21, 2016

سینه زنی و پیاده روی شاه عباس اول از اصفهان برای زیارت مرقد امام رضا تا مشهد




سینه زنی و پیاده روی شاه عباس اول از اصفهان برای زیارت مرقد امام رضا تا مشهد

در زمان شاه عباس از آغاز محرم مراسم ویژه روضه خوانی و عزاداری برگزار می شد و همچنین در دوره فرمانروایی او بود که این رسم اجباری شد. شاه عباس در مراسم عزاداری محرم در ملا عام سر و سینه میزد و به گریه و زاری می پرداخت .
*
*
در گزارش سفیر اسپانیا از شاه عباس به دربار اسپانی آمده است
او خود را سید و از دودمان علی می دانست و به پیامبر و علی علاقه نشان می داد. در هنگام جنگ پیراهنی که روی آن آیاتی از قرآن بود می پوشید.

پی تیرودلاواله جهانگرد اروپایی در سفرش به ایران در زمان شاه عباس ، می نویسد :
دسته های عزاداری معمولا میدان اصفهان را دور می زنند و در برابر کاخ عالی قاپو و مسجد بزرگ که روبروی کاخ شاه است ، اندکی توقف می کنند و پس از آنکه عزاداری پایان یافت پراکنده می شوند

* * *
پیاده روی شاه عباس اول از اصفهان برای زیارت مرقد امام رضا تا مشهد

بایسته های جزا



حـد تازیانه یا رجم یا سوزاندن یا در افکندن از بلندي، انجام عمل بیحسـی حرام است و باید محکوم از مطالبۀ آن منع شود. چرا که در این گونه موارد،از ادلۀ آنها اسـتفاده می شود که شارع به نوع آزار و عذابی که عادتًا از این کیفرها حاصل می شود نظر داشـته و لازم میدانسـته که محکوم به هنگام اجراي حـد، آن را احساس کنـد .

آیت الله شاهرودی - کتاب بایسته های جزا





Tuesday, August 09, 2016

شاه حسین حدود ۱۰۰۰ زن دائم داشت



شاه حسین حدود ۱۰۰۰ نفر از بلاد و اقوام مختلف همسر دائم داشت که در حرمسرایی بسیار مجلل زندگی می‌کردند قوت جنسی دهها خروس :



***
نزدیک به هزار دختر خوبروی سفید و زیبا از هر طایفه و قوم و قبیله، از عرب و عجم و ترک و تاجیک و دیلم، با مراسم عروسی و دامادی، با سرور و دلشادی، و با ساز و کوس و کَورکه و نقاره، و شهر را آیین بستن و چراغان نمودن، به عقد و نکاح خود درآورده، و فرزندان و فرزندزادگانش از ذکور و اناث، و بزرگ و کوچک، به مرز هزار نفر رسیده، و همه به ناز و نعمت پرورده [شده] بودند.
همۀ امور سلطنت و جهانبانیاش موافق نظام و قانونِ حکیمانه، و راست و درست و خوشیانگیز، و مصلحتآمیز بوده، و شهر دلگشای بهشتآسای اصفاهان که پایتخت برگزیده بود، از فرط آبادانی چنان بر ساکنان تنگ شده بود، که جا و مکان خالی̊ نیست و نایاب شده بود. قیمت زمین ساده به ذرعی ده تومان رسیده بود و یافت نمیشد، و از این بیشتر هم خرید و فروش میشد، اما کم .

محمدهاشم آصف، رستم‌التواریخ






اسم خدا نان است



آورده اند که مردی از دیوانه ای پرسید اسم اعظم خدا را می دانی؟
دیوانه گفت: نام اعظم خدا نان است اما این را جایی نمیتوان گفت.
مرد گفت: نادان شرم کن! چگونه اسم اعظم خدا نان است؟
دیوانه گفت: در قحطی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درِ هیچ مسجدی را باز دیدم.
از آنجا بود که فهمیدم نام اعظم خدا و بنیاد دین و مایه ی اتحاد مردم نان است.
مصیبت نامه ی عطار


Sunday, August 07, 2016

شکنجه های مخوف دوران صفوی



یکى از جهانگردان به نام آنژیوللو که شاه اسماعیل را دیده و اطلاعات مشروحى درباره سیرت و شمایل او داده است، در شرحى از کشتار سپاهیان الوند میرزا و زن و مرد و آل و تبار سلطان یعقوب بایندرى، و سیصد تن از درباریان و بسیارى دیگر از خاص و عام تبریزیان، چنین نوشته است:
«گمان ندارم که از عهدِ نرون تا کنون چنین ظلمى به وجود آمده باشد. 
/ ترجمه تاریخ ادبیات ایران، براون، ج 2، ص 49
* * *
* * *
از جملهٔ شکنجه ها، زنده‌خواری دشمنان و استفاده از جمجمهٔ دشمنان به‌عنوان جام بود
تاریخ و جغرافیای گناباد، سلطان حسین تابندهٔ گنابادی، چاپ اول: حقیقت، تهران. ص۲۵۴
* * * 
از دیگر شکنجه‌ها و مجازات‌های دوران صفوی زنده‌زنده کندن پوست مجرمان و مخالفان و پُرکردن پوست آنان با کاه و یا آویزان کردن مخالفان و انداختن آنان جلوی سگ‌های آدمخوار بود.

رفتار مسلمانان با ایرانیان



رفتار مسلمانان با ایرانیان 
بیکند شهری بود از سغد . سغد مرکز تجاری بین المللی در شرق ایران در زمان ساسانیان بود و شهری بسیار زیبا و ثروتمند . اندربیکند» مردی بود که وی را دو دختر با جمال ( زیبا ) داشت . ورقا ابن نصر » فرمانده سپاه اعراب هر دو دختر را از خانه بیرون کشید . مرد ایرانی گفت : در میان این شهر بزرگ چرا دختران مرا میبری ؟ ورقا پاسخی نداد . مرد بجست و کاردی بر وی بزد . ورقا زخمی شد ولی کشته نشد . چون خبر به قتیبه رسید . گفته شد که همه شهر «حرب»( کافر حربی که باید کشته شوند) هستند . در نتیجه شهر به کلی منهدم گشت . مردان قادر به جنگ ، قتل عام گشتند و اموال شهر به تصرف در آمد . سپس کشتار سمرقند و خوارزم شد . بعد از آن گرگان به محاصره «یزید مهلب» در آمد

تاریخ بخارا





غزوه




غزوه
غَزوه، به نبردها و سرقت هایی که پیامبر اسلام، خود در آن‌ها حضور داشته‌است وفرماندهی نبرد راعهده داربود، گفته می‌شود
غزوه و غارت کاروانها
پس از هجرت مسلمانان از مکه به مدینه تامین نیازهای اقتصادی حضرت محمد و مسلمانانی که با وی هجرت کرده بودند به حمله و غارت کاروان‌ های مکه وابسته بود. حملات و غارت کاروان های مکه را که حضرت محمد شخصا در آن شرکت داشت را غزوه می گویند.
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
* * *
* * *

Tuesday, August 02, 2016

برگی از تاریخ اسلام



برپایه نوشتارهای طبری (1)، الواقدی (2)، و ابن هشام (3)، در ماه رمضان سال 627 میلادی، محمد گروهی را به فرماندهی «زید بن حارث» برای رویاروئی با افرادی که در وادی القراء بسر میبردند به آن ناحیه گسیل داشت. زید بن حارث در این محل با افراد طایفه «بنی فزاره» برخورد کرد و در نبردی که بین آنها در گرفت، برخی از سربازان زید بوسیله «بنی فزاره» کشته و برخی از جمله خود زید زخمی شدند و به گونه ای که مسلمانان بدن زخمی شده زید را در بین کشته ها یافتند و آنرا با خود به مدینه بردند. هنگامی که زید به مدینه بازگشت سوگند خورد تا انتقام شکست خود را از «بنی فزاره» نگیرد از انجام روابط جنسی خودداری خواهد کرد. پس از اینکه زخم های زید بن حارثه التیام پذیرفت، محمد او را به فرماندهی نیروئی دوباره برای رویاروئی با بنی فزاره گسیل داشت. زید، این بار با بنی فزاره در وادی القراء روبرو شد و این بار تلفاتی بر آنها وارد آورد و در نبرد پیروز گردید. در این نبرد، «قیس بن المسحر» موفق شد «مصعب بن حکمه» را از پای در آورد، و فاطمه دختر ربیعه، یکی از دختران فاطمه وعبدالله بن مسعده را نیز به اسارت بگیرد...زیبد بن حارث، به قیس بن المسحر دستور داد بنابر سفارش رسول الله، «فاطمه» را، که زنی بسیار سالخورده و همسر مالک بود به قتل برساند و او به وحشیانه ترین وضع ممکن او را کشت. زید و قیس؛ هر یک از پاهای فاطمه را با طنابی به پای یک شتر گره زدند و آنگاه شتر ها را در دو جهت مختلف به حرکت در آوردند، و در نتیجه بدن آن زن فرتوت و سالخورده، به دو شقه تقسیم گردید.آنگاه دختر دیگر فاطمه و عبدالله ابن مسعده را نزد محمد آوردند. دختر فاطمه بانوئی بسیار فرهیخته بود و بین اهل طایفه اش به غایت احترام داشت و چون «سلام بن عمر» او را دستگیر کرده بود، قاعدتا «سبی» (غنیمت) او بود و به او تعلق میگرفت. ولی محمد که از فاطمه خوشش آمده بود، از «سلام» خواست تا او را به وی ببخشد. سلام، ناچار خواست محمد را پذیرفت و او را در اختیار محمد قرار داد.
(1) تاریخ طبری جلد 8 برگهای 96 و 97
(2) الواقدی جلد دو برگهای 564-565
(3) ابن هشام جلد 4 برگهای 617، 618، منبع عربی
منبع: نگاهی نو به اسلام برگ 324 - دکتر مسعود انصاری




زن های پیامبر اسلام



زن های پیامبر اسلام
ابن اسحاق می‌نویسد: پیامبر با سیزده زن خطبه عقد خواند، از این تعداد با دو تن به برگزاری خطبه عقد بسنده کرد و بدون عروسی و زندگی مشترک از هم جدا شدند اما یازده تن را به خانه برد و با آنان زندگی کرد. دو نفر در هنگام حیات او به نام‌های خدیجه دختر خویلد و زینب دختر خزیمه، معروف به‌ام المساکین دیده از جهان فرو بستند. در هنگام رحلت، نه زن به نام‌های سوده، عایشه، حفصه، ام السلمه، ام حبیبه، زینب دختر جحش، جویریه، صفیه و میمونه در خانه او بودند. (در یک زمان بیش از نه زن در خانه پیامبر وجود نداشت
سیره رسول الله، ج2 ص1102-1099

Saturday, July 30, 2016

الله بت دیروز خدای امروز




«الله» در زمان پیش از اسلام بخوبی شناخته شده و «ورای خدای یهودیان و مسیحیان، و بعنوان یک خدای بدوی» مورد استفاده بود به طوری که او یکی از خدایان مکه بود.به طور مثال، می‌توان به وجود «الله» در نام عبدالله بن عبدالمطلب (پدر محمد) اشاره کرد. در میان مسیحیان و یکتاپرستان این واژه برای اشاره به خدا به‌کار می‌رفت.
.
آرتور جفری، استاد دانشگاه کلمبیا می‌نویسد:
نام الله، آنطوریکه از خود قرآن نیز گویاست، در زمان قبل از اسلام در میان اعراب شناخته شده بود. باری، هم نام «الله» و هم فرم مؤنث آن «اللة» در میان نامهای خدایان در کتیبه‌های شمال عربستان کمیاب نبودند.
خوان ادواردو کامپو، استاد دانشگاه کالیفرنیا، سانتا باربارا می‌نویسد:
شواهد تاریخی نشان می‌دهند که الله نام یک خدای بزرگ عربی در میان خدایان دیگر بود؛ مشابه آنچه در بین‌النهرین یافت می‌شد. پرستش او به عنوان خدای یکتا ممکن است قبل از قرن هفتم میلادی آغاز شده‌باشد ولی تنها توسط وحی‌های قرآنی به محمد به عنوان پیامبر اسلام بین ۶۱۰ تا ۶۲۳ بود که یکتاپرستی در میان اعراب بیان واضحی یافت.

خاطره ای از عارف قزوینی



خاطره ای که دارم و هیچ وقت فراموش نمی کنم، این است که؛ روزی بارانی بود. من و پدرم و عارف... نزدیکِ دکان قصابی که رسیدیم، دو سه سگِ باران خورده آنجا بودند. من ناگهان دیدم که «عارف» دست کرد در جیبش و رفت به دکان قصابی، چند لحظه بعد بیرون آمد. مقداری گوشت و چربی خریده بود و گویا فراموش کرده بود که همراهانی هم دارد. نشست و سگ ها را دور خود جمع کرد و گوشت و چربی را یکی یکی در دهان سگ ها می گذاشت و آنها می خوردند و همچنان اشک از گونه های عارف جاری بود"

کتابِ «خاطرات #عارف_قزوینی »

عارف قــزوینی به همراه سگِ خود؛ «ژیــان»، 1311، همدان




ببری خان گربه مقدس ناصرالدین شاه قاجار



ببری خان گربه مقدس ناصرالدین شاه قاجار
شاه ناصری در طول زندگی و حکومت طولانی‌اش به قولی ۸۵ زن داشت و یک گربه ملوس به نام "ببری‌خان". گربه‌ای که از نامش معلوم می‌شود چقدر مورد توجه شاه بوده است. این ببری ‌خان بسیار مقرب شاه بود.
"دختر ناصرالدین شاه، تاج‌السلطنه در خاطرات خود از گربه‌ای روایت می‌کند که همدم و عزیزکرده پدر تاجدارش بوده است. گربه‌ای که محبت کردن به آن به نظر شاه، باعث اختلاف بین زن‌های حرمسرا به جهت حسادت از عشق بیشتر ناصرالدین شاه به یکی از آنها، نمی‌‌شده است!
شاه ناصری در طول زندگی و حکومت طولانی‌اش به قولی ۸۵ زن داشت و یک گربه

Thursday, July 28, 2016

مهمترین نکته اختلاف بین دو فرقه اسلامی!




مهمترین نکته اختلاف بین دو فرقه اسلامی!
فرقه کرامیه و شیخیه دو فرقه از میان صدها فرقه اسلامی است که سالیان دراز همچون اثنی عشر در ایرانزمین پیروان بسیار داشتند. اما شاید برایتان جالب باشد که بدانید این دو فرقه اسلامی در چه نکته ای با هم اختلاف عقیده داشته اند.
فرقه کرامیه که هم عقیده با اشعریه بودند میگفتند خداوند جسم است و جسم او را حد و نهایت از ماتحت باشد و او از جانب ماتحت خود مماس به عرش است، ولی در این اختلاف داشتند که این ماتحت بر همه عرش قرار دارد و یا بر جزیی از آن. زیرا به عقیده بعضی از آنها، خدا جسم اجسم و سنگینترین همه اجسام است و هیچ مسندی امکان جا دادن همه او را ندارد. فقیه بزرگ این فرقه (ابوبکر ابن اسحاق کرامی) در عهد سلطان محمود غزنوی به حدی قدرت داشت که یکبار در صدد تکفیر و مهدور الدم شناختن ابو سعید ابو الخیرو کلیه پیروان او بر امد و داستان مناظره او با ابو سعید در کتاب اسرار التوحید به تفصیل آمده است.

کتاب پس از 1400 سال جلد 2 - شجاع الدین شفا
صفحه 881






شعری که سبب دوختن دهان فرخی یزدی شد

این مسمط را در دوره زمامداری ضیغم الدوله بر یزد سرود

عید جم شد ای فریدون خو بت ایران پرست
مستبدی خوی ضحاکی است این خو نه ز دست

Wednesday, July 27, 2016

واسحاق محمد معتصم به دختر سردار بزرگ بابک خرمدین تجاوز کرد




خواجه نظام الملک در سیاست نامه گوید: «روزی معتصم بمجلس شراب برخاست و در حجره‌ای شد، زمانی بود، بیرون آمد و شرابی بخورد، باز برخاست و در حجره‌ای دیگر شد و باز بیرون آمد و شرابی بخورد و سه بار در سه حجره شد و در گرمابه شد و غسل بکرد و بر مصلی شد و دو رکعت نماز بکرد و بمجلس بازآمد و گفت قاضی یحیی را که دانی این چه نماز بود؟ گفت: نه. گفت: این نماز شکر نعمتی از نعمت هائی است که خدای عزوجل امروز مرا ارزانی داشت که این سه ساعت پرده بکارت از سه دختر برداشتم که هر سه دختر سه دشمن من بودند: یکی دختر ملک روم و یکی دختر بابک خرمدین و یکی دختر مازیار گبر».

یاقوت در معجم الادبا از حمدون بن اسماعیل روایت کرد:«در مجلس معتصم سه کنیزک بودند، مرا پرسید که: ایشان را می‌شناسی؟ گفتم: نه. گفت: یکی از آن‌ها دختر بابک خرمی و دیگری دختر مازیار و سومی دختر بطریق عموریه است .




آخوندی که باعث کشتن میرزا رضای کرمانی شد



با آنکه پس از کشتن ناصرالدین شاه قاجار مظفرالدین شاه میگفت :
«قصاص و کشتن میرزا تشفی قلب من نیست. من اگر بخواهم انتقام بکشم باید تمام اهل کرمان را از دم تیغ انتقام بگذرانم اما اصرار و پافشاری یک آخوند باعث شد تا او را بکشند .

نقل از تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی
«از مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار طهرانی شنیدم که می‌گفت من به اعلیحضرت مظفرالدین شاه گفتم چرا در کشتن میرزا رضا مسامحه دارید و کشتن او را چرا به تاخیر انداختید. مظفرالدین شاه فرمود این شخص قابل کشتن نیست. من جواب دادم اعلیحضرت از حق خود گذشتند و ما رعایا که فرزندان شاه سعید شهید هستیم تا قاتل پدر خود را به دار نبینیم چشممان گریان خواهد بود. مرحوم مظفرالدین شاه فرمود که آیا اینطور کشتن موافق با شرع است و آیا قانون اسلام اجازه می‌دهد که اینطور کسی را به قتل رسانند. چون مقصود مظفرالدین شاه طفره از کشتن بود جناب آقا شیخ محمدرضا مجتهد ملتفت شده با شاه همراهی کرد ولی مرحوم شیخ محمد حسن شریعتمدار یا ملتفت نشده یا به غرضی دیگر اصرار به کشتن میرزا رضا می‌کرد تا شاه متغیر شده رو کرد به اتابک میرزا علی اصغرخان امین‌السلطان و فرمود فردا بدهید سر این پسره را ببرند .



Tuesday, July 26, 2016

این مملکت که رفتست تا فرق سر که در گوه



این مملکت که رفتست تا فرق سر که در گوه
در گند و در کثافت مانند خر که در گوه
در مغز امت ما یک ذره از خرد نیست
ماسیده در خرافات چون گاو نر که در گوه
افکار این خلایق بوی لجن گرفته
جهل و جنون سر و پا خود بیخبر که در گوه
بر روی دوش آنها صدها هزار ملا
با خیل روضه خوانها تا در کمر که در گوه
گمگشته در سیاهی در ظلمت و تباهی
شد پیشه اش گدایی کوی و گذر که در گوه
حس شهامت انگار در روحشان که مرده ست
خوار و ذلیل و بنده زیر و زبر که در گوه
از رشته های زنجیر بر دست و پا که شادند
بیزار از رهایی چون جانور که در گوه
افتاده توی مرداب خود را زده که در خواب
بیند که در خماری قند و شکر که در گوه
ماتحتشان فرو شد آن وعده های رنگین
بنگر کنند شادی شور و شرر که در گوه
هر گرگ شد امامش هورا کشد به نامش
خود را کند غلامش چون کور و کر که در گوه
در قلب شان محبت گویی دگر نماندست
بر ضد هم شب و روز در کف تبر که در گوه
از میهنم از ایران رنگ و نشان ندارند
در هر کران بجویند دّر و گهر که در گوه
آکنده از فسادند در بند اعتیادند
کوه و کمر سراسر دیوار و در که در گوه
بعد از حشیش و تریاک بینند در بهشتند
هر گوشه و کرانه حوری به بر که در گوه
در چنگ مشتی آخوند انسانیت نماندست
شور و سرور و لبخند شعر و هنر که در گوه


جماعت عمامه بر سر




نوشته زیر عکس دستخط ناصرالدین شاه است.
پس از ۱۸ سال سفر وی در سال ۱۸۷۷ به ایران بازگشت و وارد صحنه انقلاب مشروطیت شد و بخاطر نوشتن نامه‌ای انتقاد آمیز با توطئه كامران ميرزا (نايب السطنه) به مدت ۲۰ ماه رهسپار زندان نیز گردید. 
تصویری که مشاهده میکنید مربوط به همین دوران است که وی را برای گرفتن عکس از زندان بیرون آوردند.

حاج سیاح در برگشت از سفر به دور جهان در سفر نامه ی خود نوشت:

«جماعت عمامه به‌سر همه جا را پر کرده‌اند و همه مقامات را صاحب شده‌اند. کسی نمی‌داند کداميک از آنها فهم و سواد دارد و کدام ندارد. همه نام آيت‌الله و حجت‌الاسلام و شيخ و ملا دارند، و کارشان اين است که به اسم شريعت هر چه می‌خواهند بکنند و جلوِ هر چه را که نمی‌خواهند بگيرند. تکفير می‌کنند. معامله بهشت و جهنم می‌کنند. کسی جرئت ندارد بگويد آقا دروغ می‌گويد، زيرا بيرق واشريعتا بلند می‌شود. به آنها ايراد می‌گيری، می‌‌گويند ايراد به مجتهد جايز نيست. تکذيب می‌کنی، مثل اين است که خدا و پيغمبر را تکذيب کرده‌ای. به هيچ آخوند گردن كلفتی نمی‌توان گفت که مجتهد نيست يا عادل نيست، زيرا جمعی قلچماق پشت سرش دارد که هرچه بگويد می‌کنند.

و اما مردم، گرد اندوه بر روی همه نشسته. رنگ‌ها زرد، بدن‌ها لاغر، لباس‌ها کثيف، لب‌ها آويخته، چشم‌ها بر زمين. گويا خرمی و نشاط از اين مملکت بار بسته است و به غير از نوحه و گريه چيزی نمانده است. آنچه از اسلام باقی است زيارت رفتن و نماز جمعه خواندن و نعش‌کشی است » .



Monday, July 25, 2016



شجاع الدین شفا پنج امیرالمومنین به ضرب شمشیر خود مسلمانان کشته شدند نه کفار

در طول 300 سال اول خلافت، 5 امیر المومنین به ضرب شمشیر خود مسلمانان (و نه دشمنان اسلام) کشته شدند ، 5 نفر به دست جانشینان خودشان مسموم شدند ، 2 نفر در بستر خواب، یکی به دست زن و دیگری به دست مادر خود خفه شدند، 2 نفر با توطیه نزدیکانشان در حمام داغ کباب شدند، 3 نفر از افراط در مقاربت و 2 نفر در افراط در باده نوشی و یک نفر از پر خوری مردند.غلامان ترک خلافت یک خلیفه را در یک مجلس همجنس بازی قطعه قطعه کردند و بیضه خلیفه دیگر را آنقدر کوبیدند که مُرد و به دهان خبیفه دیگر آنقدر آب نمک ریختند تا خفه شد، به چشم 3 خلیفه میل کشیدند و کورشان کردند،یک خلیفه در حال گدایی در مسجدی مرد و یک نفر دیگر نبز در حین کبوتر بازی از دنیا رفت .از میان آنهایی هم که به مرگ طبیعی مردند،اجساد چهارده خلیفه اموی به فرمان نخستین خلیفه عباسی از گورهایشان بیرون کشیده شدند و بعد از تازیانه خوردن در آتش سوزانده شدند.
داستان زندگی ای امیر المومنینهای پدر کش و برادر کش و همجنس باز و ابنه ای و میخواره و در حد اعلا دروغگو و توطه گر و فاسد، نه تنها داستان مردان خدا و رهبران مذهبی نیست، بلکه از زشت ترین داستانهای روزمره جهان ما نیز زشت تر و ننگین تر است ...

بر گرفته از کتاب پس از 1400 سال ،جلد اول، اثر جاودانه استاد شجاع الدین شفا ( صفحات 492 و 493)