Wednesday, April 12, 2017

تقاضای آهو از پیامبر اسلام




اوّل راوندى و ابن بابويه از امّ سلمه روايت كرده اند كه :
روزى حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم در صحرائى راه مى رفت ناگاه شنيد كه منادى ندا مى كند يا رسول اللّه ! حضرت نظر كرد كسى را نديد، پس بار ديگر ندا شنيد و كسى را نديد و در مرتبه سوّم كه نظر كرد آهوئى را ديد كه بسته اند، آهو گفت اين اعرابى مرا شكار كرده است و من دو طفل در اين كوه دارم مرا رها كن كه بروم و آنها را شير بدهم و برگردم. فرمود خواهى كرد؟ گفت اگر نكنم خدا مرا عذاب كند مانند عذاب عشّاران، پس حضرت آن را رها كرد تا رفت و فرزندان خود را شير داد و به زودى برگشت و حضرت آن را بست. چون اعرابى آن حال را مشاهده كرد گفت يا رسول اللّه ! آن را رها كن. چون آن را رها كرد دويد و مى گفت اَشهدُ اَن لا اِل هَ اِلا اللّهُ وَ اَنَّكَ رَسُولُ اللّهِ و (ابن شهر آشوب) روايت كرده است كه آن آهو را يهودى شكار كرده بود و چون به نزد فرزندان خود رفت و قصه خود را براى ايشان نقل كرد گفتند حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلّم ضامن تو گرديده و منتظر است، ما شير نمى خوريم تا به خدمت آن حضرت برويم، پس به خدمت آن حضرت شتافتند و بر آن حضرت ثنا گفتند و آن دو (آهو بچه) روهاى خود را بر پاى آن حضرت مى ماليدند، پس يهودى گريست و مسلمان شد و گفت آهو را رها كردم و در آن موضع مسجدى بنا كردند و حضرت زنجيرى در گردن آن آهوها براى نشانه بست و فرمود كه حرام كردم گوشت شما را بر صيّادان .

(مناقب ابن شهر آشوب 1/132)