من یک مرد بیمار هستم... من یک مرد شرور هستم. من یک مرد زشت هستم. فکر میکنم کبدم درد میکند. با این حال، هیچ چیز در مورد بیماریام نمیفهمم و مطمئن نیستم چه چیزی مرا آزار میدهد.
من تحت درمان قرار نمیگیرم و هرگز درمان نشدهام، اگرچه به پزشکی و پزشکان احترام میگذارم. علاوه بر این، من به شدت خرافاتی هستم؛ خب، حداقل به اندازه کافی که به پزشکی احترام بگذارم. (من به اندازه کافی تحصیل کردهام که خرافاتی نباشم، اما خرافاتی هستم). نه، آقا، من نمیخواهم از روی کینه درمان شوم. این چیزی است که شما احتمالاً نمیفهمید. خب، آقا، اما من میفهمم. البته، من نمیتوانم دقیقاً برای شما توضیح دهم که در این مورد با خشم خود به چه کسی آسیب خواهم رساند. من به خوبی میدانم که با عدم درمان نمیتوانم به پزشکان «آسیب» برسانم. من بهتر از هر کسی میدانم که با همه اینها فقط به خودم آسیب میرسانم و نه به هیچ کس دیگری. اما با این حال، اگر درمان نمیشوم، از روی خشم است. کبدم درد میکند، پس بگذارید بدتر شود
یادداشت های زیرزمینی
فئودور داستایوفسکی،
پرتره داستایوفسکی اثر ماکس بکمن، ۱۹۲۱.
No comments:
Post a Comment