Monday, September 28, 2015

خمینی به همسرش : الهی که قربانت بروم ، نکند جواب رد بدهید من خودم را می کشم



آیت الله خمینی به خدیجه : اگر جواب رد دهید دیگر ازدواج نمی کنم 

بانو خدیجه همسر مرحوم امام خمینی (ره) در خاطرات خود آورده است: صبح بود، در را زدند، آقاجانم رفت و در را باز کرد، آقای سید احمد لواسانی [رفیق امام خمینی و واسطه ازدواج امام] بدون اطلاع آمده بود، صحبت هایی کرد و رفت

پدرم خیلی گرفته و ناراحت بود

پدرم گفت: باز این آقای سید احمد لواسانی از قم آمده است... برای بار پنجم

بعد پدرم با اعتراض گفت: 9 ماه است که این جوان را معطل کرده اید و بلاتکلیف گذاشته اید. سید روح‌الله گفته است که اگر از این مورد بگذرد دیگر ازدواج نخواهد کرد

بعدا صدایش را کمی بلندتر کرد که: چون این سید چشمش به این اینجاست، به جدش خوشبخت نخواهی شد

آقای لواسانی عکس روح الله  را هم به پدرم داده بود.... آخر، یکی از حرفا این بود که ما داماد را ندیده ایم

پدرم دست کرد در جیبش و عکس را دست من داد

آقاجانم عجیب اصرار می‌کرد. او از معمم خوشش می‌آمد و همیشه می‌گفت: من دوست دارم یک پسر و یک داماد معمم داشته باشم، ولی هنوز دختران فراوان داشت، چرا به من پیله کرده بود؟! عمده این بود که سید را پسندیده بود و دختر اول هم من بودم

بعد از پنج بار خواستگاری روح الله از من، به او علاقه مند شدم، پدرم که لبخند من را دید به من تبریک گفت .


منبع:
[1] - بانوی انقلاب خدیجه‌ای دیگر (زندگی‌نامه سرکار خانم خدیجه ثقفی همسر امام خمینی ره)، علی ثقفی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1393،