Friday, September 11, 2015

تقلب در ارزیابی مسلمان شدن ایرانیان - شجاع الدین شفا




پيش از اسلام هيچ آئينِی در تاريخ جهان بدانصورتِی که اين آئين پا به صحنه تاريخ نگذاشته بود: آئين يهود اساسا قابل انتقال به ديگران نبود. آئين مسيحيت توسط چند حوارِی گمنام عيسِی به رم برده شد و سه قرن طول کشيد تا تدريجا در ميان طبقات محروم و غلامان جامعه رومِی جا بيفتد و يک امپراتور حسابگر را وادارد که با گرايش به مسيحيت اين نيروِی نوخاسته را در خدمت منافع خود بکار گيرد. آئينهاِی ايرانِی ميترا و مانِی هيچکدام نفوذ گسترده خويش را در امپراتورِی رم و در سرزمينهاِی چين و هند به شمشير اشکانِی يا ساسانِی مديون نبودند. آئين بودا نيز توسط مبلغان بودائِی – منجمله شاهزاده اِی اشکانِی – از هند به چين و ژاپن و ديگر سرزمينهاِی خاور دور راه يافت بِی آنکه شمشيرِی در اين راه به کار افتاد ه باشد. … و پيش از همه اينها نيز، نه مصريان کهن بنام رع يا آمون جنگيده بودند، نه بابليان بنام مردوخ يا فنيقيان بنام بعل يا هندوان بنام شيوا يا يونانيان و روميان بنام زئوسيا ژئوس يا ژوپيتر. ميان همه مذاهب توحيدِی و غير توحيدِی جهان، تنها اسلام بود که همراه با شمشير عرب براِی ديگران برده شد، و فقط تازيان حجاز بود ند که به تعبير نهج البلاغه » ايمانشان را بر قبضه هاِی شمشيرشان حمل کردند«.

در ارزيابی نحوه مسلمان شدن ايرانيان تقلب بسيار با تاريخ شده است. و اتفاقا اين تقلب بيش از آنکه از جانب بيگانگان صورت گرفته باشد از جانب کسانی از خود ايرانيان صورت گرفته است. وقتيکه بزرگترين مورخ جهان، ابن خلدون، می نويسد که پيش از حمله اعراب ايراينان سرزمين هائی پهناور در اختيار داشتند با جمعيتی بسيار و با تمدنی بزرگ، ولی بعد از آنکه عرب با نيروی شمششير بر آنان استيلا يافت چنان دستخوش تاراج و ويرانی شدند که گوئی هرگز وجود نداشتند – زيرا گرايش طبيعی عرب اين است که رزق خويش را سر نيزه خود بجويد اگر در اين مسير به قدرت و حاکميتی دست يابد ديگر حد و حصری برای غارتگری خود نشناسد، و بدين ترتيب است که تمدن اقوام مغلوب منقرض می شود، واين درست همان امری بود که در ايران اتفاق افتاد.

فرضيه پردازی ايرانی، در سال های پايانی قرن بيستم، ادعا می کند که ايرانی اسلام را با آغوش باز پذيرفت و هيچکس نمی تواند بگويد که ايرانی از همان اول در برابر اسلام قرار گرفت و نخواست آنرا بپذيرد (علی شريعتی: علی و حيات بارورش پس از مرگ) و وقتيکه معتبرترين مورخان خود جهان اسلام: طبری، ابن الاثير، دينوری، يعقوبی، بلاذری، ابن فقيه، راوندی، مسعودی از صد هزار کشته ايرانی در جلولاء نام می برند، و متذکر می شوند که اين دشت نبرد بهمين دليل از جانب اعراب جلولاء (پوشيده) ناميده شد که اجساد کشته شدگان سراسر آنرا در زير پوشانيده بود، فرضيه پرداز ايرانی مدعی می شود که حمله اعراب به ايران با هيچ مقاومت درخشانی در جلولاء و نهاوند روبرو نشد (اسلام شناسی) و باز هم وقتيکه همين تاريخ نگاران مسلمان از يکصد و سی شورش پياپی در استان ها و شهرستان های مختلف ايران (ری، همدان، اصفهان، کرمان، استخر، گرگان، قم، گيلان، طبرستان، ديلم، سيستان، فارس، خراسان، آذربايجان، خوارزم، فارياب، نيشابور، بخارا، دارابگرد) و از سرکوبی های خونين اين شورش ها و تجديد های مکرر آنها خبر ميدهند (که گزارش جامعی از آنها را در کتاب » ملاحظاتی در تاريخ ايران » پژوهشگر معاصرعلی ميرفطروس می توان يافت)، باز همين فرضيه پردازان اظهار اطمينان می کنند که ايرانی از همان اول احساس کرد » که اسلام همان گمشده ای است که بدنبالش می گشته است، برای همين بود که مليت خودش را ول کرد، مذهب خودش را ول کرد، سنتهای خود ش را ول کرد و بطرف اسلام رفت (باز شناسی هويت ايرانی – اسلامی).

شک نيست که در هجوم تازيان بسياری از کتاب ها و کتابخانه های ايران دستخوش آسيب فنا گشته است. اين دعوی را از تاريخ ها می توان حجت آورد و قراين بسيار نيز از خارج آنرا تاييد می کنند. با اينهمه بعضی دراين باب ابراز ترديد می کنند. اين ترديد چه لازم است؟ در آئين مسلمانان آن روزگار، تا آنجا که تاريخ می گويد، آشنائی به خط و کتابت بسيار نادر بود و پيدا است که چنين قومی تا چه حد می توانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. از همهِ قرائن پيداست که در حمله عرب بسياری از کتاب های ايرانيان از ميان رفته است. … عربان فاتح برای اينکه از آسيب زبان ايرانيان در امان بمانند و آنرا همواره چون حربه تيزی در دست مغلوبان خويش نبيند با خط و زبان و کتاب و کتابخانه هر جا که در شهرهای ايران بر خوردند سخت به مخالفت بر خاستند. رفتاری که تازيان در خوارزم با خط و زبان مردم کردند بدين دعوی حجت. و هم او در جای ديگری از اين کتاب نوشته بود در برابر سيل هجوم تازيان شهرهای بسيار ويران شد و خاندان ها و دودمان های بسيار برباد رفت. اموال توانگران را تاراج کردند و آنها را غنائم و انفال نام نهادند. دختران و زنان ايرانی را در بازار مدينه فروختند و آنانرا سبايا و اسرا خواندند، و همهِ اين کارها را در سايه شمشير و تازيانه انجام دادند و هر گونه اعتراضی را با حد و رجم و قتل و حرق جواب گفتند. … و چنين بود که اندک اندک محراب ها و مناره ها جای آتشکده ها را گرفت. گوش هائی که به شنيدن زمزمه های مغانه و سرود های خسروانی انس گرفته بودند بانگ تکبير و طنين صدای موذن را با حيرت و تاثر تمام شنيدند. کسانيکه مدتها از ترانه های طرب انگيز باربد و نکيسا لذت برده بودند رفته رفته با بانگ حدی و زنگ شتر مانوس شدند. خشن طبعی و تند خوئی فاتحان وقتی بيشتر معلوم گشت که زمام قدرت را در کشور فتح شده بدست گرفتند. ضمن فرمانروائی و کارگزاری در بلاد مفتوتح بود که زبونی و ناتوانی و در عين حال بهانه جوئی و درنده خوئی که ميدان فکر و عمل او هرگز از جولانگاه اسبان و شترانش تجاوز نکرده «نژاد برتر» عربان آشکار گشت، زيرا اين بود، برای اداره کشورهای وسيعی که بدستش افتاده بود نياز به همين موالی داشت و بناچار دير يا زود برتری آنها را اذعان نمود، در صورتيکه از همان بامداد اسلام، ايرانيان نفرت و کينه شديد خود را نسبت به دشمنان و باج ستانان خود آشکار کرده بودند.

بر گرفته از کتاب «تولدی دیگر» – دکتر شجاع الدین شفاء