Wednesday, August 10, 2022

شاه عباس و نایب امام زمان

 


در سال 1029ه‌ق، یکی از روحانیان افراطیِ طایفۀ شیخاوند به‌نام سیدمحمد، با دستیاریِ چندتَن از سران آن طایفه در گیلان فتنه‌ای برپا کرد، که ممکن بود به جنگ داخلی و کُشتار منتهی گردد. سیدمحمد، به قولی خود را نایب و رسول امام دوازدهم می‌شمرد.

چون نسب طایفۀ شیخاوند مستقیماً به شیخ‌صفی‌الدین اردبیلی می‌رسید، و با سلاطین صفوی خویشاوندی نزدیک داشتند، طرف توجه و احترام طوایف و سران قزلباش بودند. سیدمحمد، شاه‌عباس را بی‌دین و ستم‌کار و مردم‌فریب می‌شمرد. او می‌گفت قیام کرده‌است تا بی‌دینی و ستم‌کاری را براندازد و تمام کفار و پیروان ادیان باطل را، که در ایران گرد آمده‌اند بکُشد، و مذهب شیعه را به قوتِ شمشیر، در همۀ جهان حکم‌روا سازد. سیدمحمد، نخست چندتَن از مریدان خاص خود را به رسالت، روانۀ مازندران کرد تا ظهورش را بشارت دهند و شاه را به اطاعت او بخوانند! ضمناً؛ فرمانی به‌نام شاه‌عباس نوشته و در ضمنِ نصایح و مواعظ بسیار، بدو امر کرده‌بود که از گناهان خود توبه کند و بی‌تأمل به خدمت و اطاعت وی کمر بندد!

چندکَس از هواداران خود را نیز به عنوان خلیفه و داعی معرفی کرده و متذکر شده‌بود که اگر شاه، بی‌درنگ برای طلب بخشایش و اثبات اعتقاد و ارادت خویش به دیدار وی نشتابد، به زودی راهِ مازندران پیش خواهد گرفت و شاه را با همۀ مخالفان خود سیاست خواهد کرد! شاه‌عباس در نخستین برخورد با رسولان نایب امام، دستور داد بینیِ آن‌ها را ببُرند و چشمان‌شان را کور کنند و گفت که اگر نایب امام‌زمان راست می‌گوید، باید شما را به صورت اول بازگرداند، اما از طرفی در این هنگام شاه‌عباس در فرح‌آباد مازندران به سختی بیمار بود، و احتمال مرگ وی می‌رفت، و از طرف دیگر؛ در اندک‌زمان، جمع کثیری بر سیدمحمد گرد آمدند و کار او چنان بالا گرفت که مایۀ بیم و نگرانیِ شاه‌عباس و سران دولت صفوی گردید.


شاه‌عباس دریافت که اگر با نایب امام‌زمان آشکارا به مخالفت برخیزد، سادگی و احساسات مردم نسبت به شخص وی، فتنۀ بزرگی برپا خواهد کرد. به همین منظور؛ پس از مدتی شیخ را با احترام به مازندران دعوت کرد و در آنجا سربازان او و یارانش را گردن زدند و دوران امامت و نیابت او به پایان رسید...!


منبع: کتاب سفرنامۀ پیترو دلاواله


No comments:

Post a Comment