مردی محتسبی دید که گریبان بینوایی را گرفته و میخواهد تازیانهاش زند، چرا که در دست او چیزی دیده بود که به آن «خَمر پالایند»(شراب سازند). به محتسب گفت : «چه کار داری با این فقیر؟ بگذار تا پی کار خود رود.» محتسب گفت
نمیگذارم، چرا که او آلت خمر پالودن همراه دارد
مرد تنبانش را پایین کشید و آلتش را نشان داد و گفت
«بیا مرا هم تازیانه بزن که آلت زنا و لواط همراه دارم »
محتسب خجل شد زیرا که از این سخن سختتر نشنیده بود
No comments:
Post a Comment