Thursday, November 28, 2024

عاشقانه ها ( 7 ) مهدی یعقوبی هیچ

 



عشق آغاز همه رویاهاست
عشق راز همه زیبایی هاست

عشق وقتی که به ذرات وجودت جاری میگردد
ظلمات شب و مردابک گندیده آرامش تو
در تلاطم بشود
عطر دریای زلال 
بچکد در جانت
و لبانت به ترنم بشود

عشق وقتی که بیاید بیگاه
قعر تاریکی ها
آذرخشی بدرخشد که درونت ناگاه
همه ی بود و نبودت که درخشان بشود
کوه حتی از شوق
چون پر کاه که رقصان بشود

عشق وقتی که به تو می رسد از ناپیدا
و سرانگشت نوازشگر خود را از راه
به  دلت می کوبد
کوچه سارت بشود
پر از میکده ها
روشنای نابی 
در برت میگیرد
و طلوعی رنگین 
تاج زرینه خورشید که بر روی سرت میگیرد
نرگس و یاس و شقایقها را می فهمی 
راز پرواز کبوترها را
در دل آبی ها
بی سبب میرقصی
و غزل میخوانی
تا گلی می بینی
مست و بی تاب شوی
از پس پنجره در ظلمت شب
در سراپرده مهتاب که پرتاب شوی

عشق وقتی به در خانه ام آمد از راه
چشمه ساران زلال
در دلم جوشیدند
شعر و موسیقی ها
ظلمتم نورانی
و جهانم پر از شب بوها
****
عشق وقتی در ظلمتکده ام را کوبید
در تپش های دلم
شعله ور شد خورشید
کسی از دور صدایم میزد
آسمان رنگین شد
کوه و صحرا زیبا
تار و پودم لرزید
من قناری شده بودم ناگاه

No comments:

Post a Comment