از آنجا كه انسان بودن به صورت است نه به ماده، ستودن نكوهيده و استعقاق انسان به ثواب و عقاب از روي صورت است نه از روي ماده. اگر در معاد و آفرينش دوم، روح وارد جسم شود، عقوبت شخص بدكردار به خود بدكار نخواهد رسيد و همين طور ثواب، چرا كه اين مردن نه آن است كه اول بود، مردمي ديگر است و ميان اين دو خرده اختلاف به ماده است و چون چنين باشد لازم آيد كه آفرينش دوم و بعث به مقصود نيانجامد؛ تا هركس جزاي عمل خود ستاند چون عقوبت و ثواب، ديگري را خواهد بود، مقصود حال نمي شود
ابن سینا در اینجا بر اساس مبانی فلسفی خود استدلال میکند که هویت واقعی انسان (آنچه او را "من" میکند) نه به جسم مادی در حال تغییر، بلکه به "نفس" یا "روح" او (که در اینجا از آن با عنوان «صورت» یاد میکند) وابسته است.
۱. هویت انسان به «صورت» است نه «ماده»:
او میگوید: «از آنجا كه انسان بودن به صورت است نه به ماده».
معنی: "صورت" در فلسفه ابن سینا، همان نفس ناطقه یا روح است که جوهر و حقیقت ثابت وجودی انسان را تشکیل میدهد. "ماده" همان جسم فیزیکی است که دائماً در حال تغییر و تبادل با محیط است (غذا میخورد، سلولهایش میمیرند و نو میشوند).
هویت، پاداش و مجازات بر اساس آن حقیقت ثابت (روح) است، نه این جسم متغیر (ماده).
۲. مشکل بازگشت مادی در مسئله عدالت:
او میگوید: «اگر در معاد و آفرينش دوم، روح وارد جسم شود، عقوبت شخص بدكردار به خود بدكار نخواهد رسيد و همين طور ثواب، چرا كه اين مردن نه آن است كه اول بود، مردمي ديگر است».
معنی: اگر فرض کنیم در قیامت، روح به بدنی کاملاً جدید (که از نظر مادی با بدن دنیوی فرق دارد، مثلاً از خاکی دیگر ساخته شده) بازگردد، آن بدن جدید دیگر "عین" آن بدن اولی که گناه کرده یا ثواب کسب کرده، نیست.
مجازات کردن یا پاداش دادن به بدنی که با بدن اصلی متفاوت است، از نظر ابن سینا ناعادلانه است. در این حالت، مجازات به فردی دیگر رسیده است، نه خود فرد گناهکار.
۳. نتیجهگیری نهایی (نقض غرض بعث):
او میگوید: «ميان اين دو خرده اختلاف به ماده است و چون چنين باشد لازم آيد كه آفرينش دوم و بعث به مقصود نيانجامد؛ تا هركس جزاي عمل خود ستاند چون عقوبت و ثواب، ديگري را خواهد بود، مقصود حال نمي شود».
معنی: هدف اصلی از معاد و بعث این است که هرکس نتیجه اعمال خودش را ببیند (عدالت الهی اجرا شود). اگر هویت به ماده وابسته باشد و ماده تغییر کند، این هدف محقق نمیشود.
این متن صراحت بیشتری دارد و نشان میدهد که ابن سینا معاد جسمانی به معنای بازگشت عین ماده دنیوی را نمیپذیرد، زیرا آن را از نظر عقلی ناممکن و از نظر عدل الهی بیمعنی میداند.
او با این استدلالها، در واقع به سمت نوعی «معاد روحانی» یا «معاد جسمانی مثالی/برزخی» متمایل میشود که در آن، پاداش و کیفر متوجه نفس (روح) میشود و اگر هم تجسمی در کار باشد، نه با ماده دنیوی، بلکه با نوع دیگری از جسم (جسم مثالی) است که هویت نفس در آن منعکس میشود.
اگر نفوس بعد از مفارقت دوباره به بدن برگردد از دو حال بيرون نيست:1- يا به همان ماده اي كه در حين مرگ از او جدا شده است برمي گردد و يا به يك ماده ديگر. در صورت نخست يا به تمام ماده اي كه در كل روزگار عمر وي بوده است برمي گردد و يا فقط به همان ماده حين مرگ برميگردد. در صورت نخست لازم مي آيد كه در آفرينش دوم كه يك جز اجزا ديگر بدن هم باشد، زيرا اعضاي آدمي از يكديگر غذا مي پذيرد، يعني از فضالهي غذاي ديگر، غذا مي گيرد و آيا اينكه در شهرهايي كه مردم، گوشت مردم مي خورند، پس آن كس كه زندگيش از گوشت مردم ديگر بوده است، ديگر مبعوث نشود زيرا گوهر وي از اجزاي گوهر ديگري است و آنها مبعوث مي شوند.
در صورت دوم همه كه فقط با مادهي حين مرگ مبعوث مي شود. لازم مي آيد كه اگر آن شخص در حين مردن، بيني اش مثلاً بريده بود و يا دست اش شكسته بود بعد از بعث هم همينگونه ظاهر شود و اين امر هم كاملاً قبيح است. و اگر گفته شود كه«بعث» از آن خاك و يا هر خاك ديگري اشكالي ندارد اين سخن مطابق عدالت نخواهد بود از آن گذشته به عينيه همان مذهب تناسخيان است. چنانچه همان قول هاي اول هم تناسخ است اما به صورت ديگري مطرح شده است ولي در حقيقت هيچ فرقي با هم ندارد. بهرحال شريعت اثبات اين مساله را در ظاهر كرده است و غير از اين مي گردد مردم قبول شريعت نمي كردند براي همين هرآينه شرع بايد تقدير كند كه نيك كردار را در آخرت ثواب است و بدكردار را عقوبت به وجهي كه مانند ديده و شنوده مردم باشد و آن را بفهمند.
ابن سینا
*****
استدلال فلسفی ابن سینا در رد نظریه معاد جسمانی به شکلی که برخی متکلمان مطرح میکردند، میباشد. او در اینجا با استفاده از منطق و برهان، اشکالات و تناقضات بازگشت روح به "عین" بدن مادی سابق را بیان میکند.
درباره معاد جسمانی
ابن سینا در این بخش، نظریه بازگشت دقیقاً همان بدن مادیِ سابق را به چالش میکشد. استدلال اصلی او بر محور "تناسخ" (بازگشت روح به بدنی جدید یا همان بدن با تغییرات) و "عدم امکان عقلی" بازگشت دقیقاً همان ماده میچرخد.
او دو فرض اصلی را مطرح میکند و هر دو را رد میکند:
فرض اول: بازگشت به "همان ماده"
ابن سینا میگوید اگر قرار باشد روح پس از مرگ به بدن بازگردد، این بدن یا باید شامل تمام موادی باشد که در طول عمر فرد جذب کرده است، یا فقط موادی که هنگام مرگ در بدن او بوده است.
الف) بازگشت به تمام ماده دوران عمر:
اشکال: اعضای بدن انسانها در طول زندگی از یکدیگر غذا میگیرند (مثلاً بخشی از یک سلول میشود غذای سلول دیگر). در جوامعی که گوشت انسان میخورند (که در تاریخ وجود داشته است)، بدن یک فرد ممکن است از اجزای بدن فرد دیگری تشکیل شده باشد.
نتیجه منطقی (از نظر ابن سینا): اگر قرار باشد هر دو نفر با تمام اجزای دوران عمرشان مبعوث شوند، تداخل پیش میآید. یک جزء مادی واحد نمیتواند همزمان جزء بدن "الف" و جزء بدن "ب" باشد. این امر محال است و عدالت زیر سوال میرود، زیرا برخی افراد (که گوشت انسان خوردهاند) دچار مشکل در بعثت میشوند یا گوهرهایشان با هم تداخل دارد.
ب) بازگشت به ماده "حین مرگ":
اشکال: بدن انسان در لحظه مرگ ممکن است ناقص باشد (بینی بریده باشد، دست شکسته باشد، بر اثر بیماری لاغر و نحیف شده باشد).
نتیجه منطقی (از نظر ابن سینا): اگر شخص دقیقاً با همان ماده زمان مرگ مبعوث شود، در آخرت ناقصالعضو ظاهر میشود. ابن سینا این وضعیت را "قبیح" (زشت و ناپسند) میداند، زیرا کمال و زیبایی اخروی مورد انتظار است، نه نقص جسمانی دنیوی.
فرض دوم: بازگشت به "ماده دیگر" یا هر خاکی
اشکال: اگر گفته شود که بازگشت روح به خاک یا ماده دیگری غیر از ماده اصلی اشکالی ندارد و خداوند میتواند از هر خاکی بدنی جدید بسازد، این باطل است.
نتیجه منطقی (از نظر ابن سینا): این سخن از نظر او "عین مذهب تناسخیان" است (تناسخ به معنای حلول روح در بدنی دیگر) و همچنین با مفهوم "عینیّت" (اینکه این شخص، دقیقاً همان شخص سابق است) در تضاد است. این بازگشت دیگر "همان" بدن سابق نیست، بلکه بدنی "جدید" است که روح در آن دمیده شده، و این با هدف معاد جسمانیِ مورد نظر متکلمان سازگار نیست.
جمعبندی دیدگاه ابن سینا و توجیه شریعت
ابن سینا با این استدلالها نتیجه میگیرد که اثبات معاد "جسمانی" به معنای دقیق بازگشت عین ماده دنیوی، از نظر فلسفی و عقلی با تناقضات جدی مواجه است.
اما او بلافاصله موضع شریعت (دین) را تبیین میکند:
هدف شریعت: شریعت (اسلام) برای هدایت عموم مردم نازل شده است.
زبان شریعت: مردم عادی مفاهیم انتزاعی فلسفی را به راحتی درک نمیکنند.
تمثیل و تصویرسازی: بنابراین، شریعت مجبور است پاداش نیکوکاران ("ثواب") و مجازات بدکاران ("عقوبت") را به زبانی بیان کند که برای حواس پنجگانه مردم قابل درک باشد (مانند باغهای بهشت، آتش جهنم و غیره). اینها تمثیلهایی برای تبیین حقایق اخروی هستند، نه لزوماً توصیف دقیق و جزء به جزء ماده اخروی.
خلاصه نهایی: ابن سینا با این سخنان میخواهد بگوید که معاد جسمانی مورد قبول شرع، یک حقیقت است، اما تبیین دقیق فلسفی آن متفاوت از تصور عوام از بازگشت عین گوشت و استخوان است، زیرا تصور عوام از نظر عقلی محال است. شریعت از زبان نمادین استفاده میکند تا عدالت خداوند را به شکلی قابل فهم برای همه بیان کند.
فضای سیاسی و مذهبی دوران زندگی ابن سینا (قرن چهارم و پنجم هجری) بسیار حساس بود. فلاسفهای مانند او، که از منطق یونانی و براهین عقلی برای تفسیر مسائل دینی استفاده میکردند، همواره تحت فشار شدید فقها، متکلمان و حاکمان متعصب بودند.
اگر ابن سینا صراحتاً معاد جسمانی (حتی با تأویل) را انکار میکرد، حکم "ارتداد" او قطعی بود و مجازات آن در آن زمان "اعدام" یا قتل بود.
بنابراین، بسیاری از فلاسفه بزرگ آن دوران، از جمله خود ابن سینا، برای حفظ جان خود و ادامه فعالیتهای فکریشان، مجبور بودند از زبانی "دوپهلو" یا "پوشیده" استفاده کنند:
استفاده از "تأویل": آنها ظواهر شرع را میپذیرفتند اما باطن آن را به گونهای تفسیر میکردند که با منطق فلسفیشان سازگار باشد.
اختلاف در نحوه نگارش: او در کتابهای تخصصی فلسفی خود مانند «اشارات و تنبیهات» یا بخشهای عمیقتر «شفا»، دیدگاههای عقلی خود را صریحتر بیان میکرد، اما در نامهها یا رسالههای عمومیتر، جانب احتیاط را رعایت میکرد.
این استراتژی باعث شد که آثار او باقی بماند، اما در عین حال، فقهایی مانند ابوحامد محمد غزالی در کتاب معروفش «تهافت الفلاسفه» به شدت به ابن سینا و فارابی حمله کنند و آنها را به دلیل انکار یا تأویل معاد جسمانی، تکفیر نمایند.
بنابراین، ترس از تکفیر و قتل دلیلی اساسی برای عدم صراحت کامل ابن سینا در این مسئله بود.


No comments:
Post a Comment