Saturday, September 17, 2011

بیداری اسلامی یا بیداری ایرانیان در برابر اشغالگران




در تاریخ ایران بخصوص در یکصد سال گذشته هرگز ایرانیان اینگونه پر شور و شوق به دنبال هویت تاریخی خود نرفته اند. تاریخی که در زیر خروارها خروارتزویر و ریا  فرو رفته بود . ایرانیان دوباره به خیزشی دوباره دست یازیده اند تا این زنگارهایی را که بر دفتر تاریخشان نشسته است بزدایند و جان تشنه شان را از چشمه های زلال آداب و سنن و فرهنگ نیاکانشان سیراب میکنند . بی خود نبود که مطهری که از اسلاف تاریخی همین حوزویان و تاراجگران حرث و نسل این میهن بود با کینه ای حیوانی به اجداد ایرانیان میتاخت و کلماتی را که سزوار خود و پیشوایان ایدئولوژیکش بود نثار زنان و مردانی کرد که به حفظ فرهنگ و هنر خود بر خاسته اند .
رژیم اوباشان و عمامه داران بخوبی با شم غریزی خود حس میکند و بخوبی میداند که وقتی فرزندان این میهن به جای الگو قرار دادن  یک سری قاتلان که آباء و اجدادش را کشتند و غارت کردند ، وقتی به آبشخور ایرانی خود بر گردند دیگر  خاموش نخواهند نشست و با خرافاتی نظیر هاله نور و چاه جمکران و دخیل بستن به درختان و گردن حیوانات تخدیر نخواهند شد .

به همین جهت و از ترس خیزش مردم این آب و خاک اراذل و اوباش این نظام از ریز و درشت چند صباحی است که افسار پاره کرده اند وبه فرمان مستقیم ولایت فقیه به جان آثار باستانی و هنری و فرهنگی این مرز و بوم افتاده اند . خنده دار است نظامی که خود را نایب امام زمان و جانشین رسول الله بر روی کره خاکی میداند از کتاب « بیژه و منیژه » و « خسرو  و شیرین » و « شاهنامه » و دیگر متون تاریخی این مرز و بوم می ترسد و دستور میدهد تا تیغ سانسور واژه ها را گردن بزند . آنهم واژه هایی که سده های متوالی در نظام های گوناگون دست نخورده باقی مانده اند .
 یک رژیم باید چقدر درمانده و گند پوسیدگی سر و پایش را گرفته باشد که زنجیر پاره کند و کلماتی مانند « عشق » و « بوسه » و « آغوش » و « شراب » و « دوستت دارم » و صد ها واژه نظیر آن را که در هیچ کجای جهان ممنوع نیست  از ترس و لرز بیداری ایرانیان  حلق آویز کند  ، و مجسمه هایی که سمبل یک ملت در فراز و فرود های تاریخش میباشد رذیلانه و با توهین از میدانها با انواع لطائف الحیل بدزدد و با وقاحت فریاد آی دزد آی دزد سر دهد . همان کاری را که در مورد شهید دزدی  در سالهای گذشته کرده است و پاکباختگان راه آزادی را بسیجی و اوباشان لباس شخصی قلمداد کرده بود. مجمسه اسب را از میدانی در ساری با خاک یکسان کردند . بر دیوارهایی که اشعار فردوسی نوشته شده بود رنگ  پاشیدند   و به جای آن مجسمه های قاتلان پدران این آب و خاک را علم کردند   تا حقارت خود را از گنجینه های غنی فارسی بپوشانند . گنجینه هایی که به سر چشمه های ناب انسان و انسانیت راه می برد و فرهنگش با خون بیگناهان و قتل و غارت همراه نبوده است .
در کتاب دو قرن سکوت آمده است « آنچه از تامل در تاریخ بر می آید این است که عربان هم از آغاز ، شاید برای آن که از آسیب زبان ایرانیان در امان بمانند و آن را چون حربه تیری در دست مغلوبان خویش نبینند در صدد بر آمدند زبانها و لهجه های رایج ایران را از میان ببرند .
آخر این بیم بود که همین زبانهای خلقی را بر آنها بشوراند و ملک و حکومت را در بلاد دور افتاده  ایران بخطر اندازد . به همین ترتیب هر جا که در شهر های ایران به خط و زبان و کتاب و کتابخانه بر خوردند با آنها سخت به مخالفت برخاستند .
نوشته اند که وقتی قتیبه بن مسلم : سردار حجج ، بار دوم خوارزم  رفت و آن را باز گشود هر کس را که خط خوارزمی می نوشت و از تاریخ علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بیدریغ در امان نمی گذاشت  و هیربدان را یکسر هلاک نمود و کتابهایشان همه بسوزانید و تباه کرد تا آنکه مردم رفته رفته امی می ماندند و از خط و کتاب بی بهره گشتند و اخبار آنها فراموش شد و از میان رفت این واقعه نشان میدهد که اعراب زبان و خط مردم ایران را به مثابه حربه ای تلقی می کرده اند که اگر در دست مغلوبی باشد ممکن است بدان با غالب در آویزد و به ستیزه و پیکار بر خیزد . از اینرو شگفت نیست که در همه شهر برای از میان بردن زبان و خط و فرهنگ ایران به جد کوشش کرده باشند . شاید بهانه دیگری که عرب برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قران می شمرد »
ابن خلدون نیز گفته است که این عربهای اشغالگر پارسی نویسی را قدغن کردند و و تمام نوشته های رسمی و اداری را به عربی بر گرداندند بسیاری از ایرانی ها برای ترس از جان خود و خانواده شان نام عربی بخود نهادند و آنها سید شدند و ایرانیها « پدر سوخته » و لقب گرفتند و حتی به کودکانشان نیز رحم نکرده و یا آنها را در بازار برده ها فروخته یا به عنوان غلام و کنیز و برده در خانه حبس کرده و تجاوزشان کردند  و بیگاری  کشیدند .

اسلاف تاریخی ولایت فقیه طابق النعل بالنعل از رهنمودهای اجداد جنایتکار و خونخوار خود پیروی میکنند تا فرهنگ ایرانی را که مانند کوهی استوار از فولاد در برابر فرهنگ اشغالگری ایستاده است به آتش بکشد و نابود کند . آخر فرهنگ خودشان که از ابتدا تا به آخر در پایین تنه گره میخورد چیزی برای گفتن ندارد . وقتی جوانان به گنجینه های سده های گذشته خود آگاه میگردند دیگر به جای ساخت امامزاده هایی که خواهر و برادرهای آنها را به اسیری گرفتند و شکنجه کردند کشتند و تجاوز و هزاران هزار جنایت دیگر ،   به آنها نفرت میورزد و این آخوند و اعوان و انصارشان هر چه در مدح و منقبتشان بگویند به پشیزی نمی گیرند .

این اجلاسی که امروز به نام بیداری اسلام در تهران برگزار کردند و در آن از 800 نفر آیت الله های مفت خور و رمال و جن گیر و اندیشمندانی که کباده مدرک قلابی را بر دوش میکشند در همین راستای کشتن فرهنگ ایرانی  است . رژیم میخواهد تحت این عنوان ترس خود را از فرزندان دلیر این آب و خاک بپوشاند و بجای فرهنگ غنی ایرانی با عنوان بیداری اسلامی صورت مساله را عوض کند  .
افراد شرکت کننده از رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق  تا فلان آخوند از حزب الله لبنان و بنگلادش همه و همه غلام حلقه به گوش و جیره و مواجب بگیر همین اوباشان حاکم در کشورند . آنها از رشد سکولاریسم در منطقه ترسیده اند . گمان میکردند که بهار عرب مدینه فاضله خود را در ایران میجوید اما سرشان به سنگ خورد و آرمانهای امام راحلشان که در سر رویای امپراطوری خونین اسلامی را از فتح کربلا تا قدس در سر می پروراند نقش بر آب کرد .
کشورهای عرب میدانند که آخوندها در چنته چیزی به جز ویرانی ، سنگسار ، دزدی ، اعدام و فقر با خود ندارند و همه داد و بیدادشان بر علیه استکبار تو خالی و حربه ای در جهت سرکوب مردم بوده است .
هیچ اشغالگری در تاریخ چند هزار ساله ایران نتوانست فرهنگ ایران را نابود کند . ایرانیان با همه رنج و مرارتها مانند آتشی زیر خاکستر بعد از چندی بر خاسته اند و پرچم فرهنگ خود را به اهتزاز در آورده اند . آنهم در عصر سکوت و خاموشی .
امروز در زمانی که جهان تبدیل به دهکده کوچکی شده است ، حکومت اسلامی کور خوانده است .  هزار هزار جلسه بگذارد نمی تواند این فریاد بازگشت به هویت ایرانی را که فرهنگی انسانی و مروج برادری و شادی بوده است را خاموش کند و فرهنگ مرده خواری و عزا و گل به سر مالیدن را جانشین آن کند . آن صبوح بشکست و آن پیمانه ریخته است . اراذل و اوباش چه با عمامه و چه بی عمامه باید دمشان را روی کولشان بگذارند و فلنگ را ببندند .






No comments:

Post a Comment