Saturday, January 07, 2017

در مه - داستان کوتاه


کلت کمری اش را که در کتاب جاسازی کرده بود در آورد و آهسته با سرانگشتانش چرخاند . سپس دستش را گذاشت روی ماشه و به عکس آخوندی که در صفحه اول روزنامه بود نشانه رفت درست وسط پیشانی اش . لبخندی زد .