Tuesday, October 01, 2019

حکایت قمرالملوک وزیری و درشکه چی


روی عکس کلیک کنید


 ﮔﻮیند ﺭﻭﺯﯼ قمر الملوک ﻭﺯیری ﺍولین ﺧﻮﺍﻧﻨده  ﺯﻥ ﺍیرﺍﻥ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺩﺭﺷﮑﻪ ﺑﻪ ﺟﺎیی می‌رﻓﺖ. ﺩﺭﺷﮑﻪ ﭼﯽ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﯼ ﻗﻬﻮه‌ﺧﺎﻧﻪ‌ﺍﯼ ﺭﺩ می‌شوﺩ ﮐﻪ ﮔﺮﺍﻣﺎﻓﻮﻧﺶ ﺁﻫﻨﮕﯽ ﺍﺯ قمر ﺭﺍ ﭘﺨﺶ می‌کرﺩ.
ﺩﺭﺷﮑﻪ‌ﭼﯽ ﺁﻫﯽ می‌کشد ﻭ می‌گوید ﭼﻪ می‌شد ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﭘﻮﻟﯽ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺩ ﺗﺎ می‌توﺍنستم ﻗﻤﺮ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﭘﺴﺮﻡ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﻨﻢ
ﻗﻤﺮ می‌گوید ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭼﻪ دیده‌ﺍﯼ، ﺷﺎید ﻗﻤﺮ ﺩﺭ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺁﻭﺍﺯ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ.
ﺩﺭﺷﮑﻪ‌ﭼﯽ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺣﺴﺮﺕ ﺁﻫﯽ کشید ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﯼ ﺧﺎﻧﻢ ﻗﻤﺮ ﮐﺠﺎ ﻭ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﭘﺴﺮ ﻣﻦ ﮐﺠﺎ؟ ﺗﺎ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﻫﺎیی ﻣﺜﻞ تیموﺭﺗﺎﺵ‌ﻫﺎ ﻭ ﺣﺎﺝ ﻣﻠﮏ ﺍﻟﺘﺠﺎﺭﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﺠﺎ ﺩﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﺎﻥ قمر می‌رﺳﺪ؟
قمر ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺭﺷﮑﻪ‌ﭼﯽ، ﺍﺯ ﮐﻢ ﻭ کیف ﻋﺮﻭﺳﯽ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻣﮑﺎﻥ ﺁﻥ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ می‌شود ﻭ می‌فهمد ﮐﻪ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺩیگر ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ‌ﺍﯼ ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ.
ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﻗﻤﺮ ﻫﻤﻪ ﻣﻘﺪﻣﺎﺕ یک ﺟﺸﻦ ﻣﺠﻠﻞ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﺵ ﻭ ﻗﺎﻟﯽ ﻭ میز ﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻭ شیرینی ﻭ میوه ﻭ ﺑﺮﻧﺞ ﻭ ﺭﻭﻏﻦ ﻭ دیگ ﻭ دیگور ﺁﻣﺎﺩه ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ می‌دﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺤﻞ ﻋﺮﻭﺳﯽ

No comments:

Post a Comment