Thursday, June 04, 2020

حمله مغول فیه مافیه - مولانا



حمله مغول فیه مافیه
«سؤال کرد که مغلان مال‌ها را می‌ستانند و ایشان نیز ما را گاه‌گاهی مال‌ها می‌بخشند، عجب حکم آن، چون باشد. فرمود هرچه مغل بستاند همچنانست که در قبضه و خزینه حق درآمده است همچنانک از دریا کوزه یا خمی را پر کنی و بیرون آری آن ملک تو گردد مادام که در کوزه یا خمست کس را در آن تصرف نرسد هرک از آن خم ببرد

بی‌اذن تو غاصب باشد، اما بازچون به دریا ریخته شد بر جمله حلال گردد و از ملک تو بیرون آید. پس مال ما بریشان حرامست و مال ایشان بر ما حلالست. لَارُهْبَانِیةَ فِی الْاِسْلَامِ اَلْجَمَاعَةُ رَحْمَةٌ مصطفی صلوات الله علیه کوشش در جمعیت نمود که مجمع ارواح را اثرهاست بزرگ و خطیر،  در وحدت و تنهایی آن حاصل نشود و سر اینکه مساجد را نهاده‌اند تا اهل محله آنجا جمع شوند تا رحمت و فایده افزون باشد و خان‌ها جداگانه برای تفریق است و ستر عیب‌ها فایده آن همین است و جامع را نهادند تا جمعیت اهل شهر آنجا باشد و کعبه را واجب کردند تا اغلب خلق عالم از شهر‌ها و اقلیم‌ها آنجا جمع گردند. گفت مغلان که اول درین ولایت آمدند، عور و برهنه بودند. مرکوب ایشان گاو بود و سلاح‌هاشان چوبین بود.

این زمان محتشم و سیر گشته‌اند و اسبان تازی هرچه بهتر و سلاح‌های خوب پیش ایشانست. فرمود که آن وقت که دل شکسته و ضعیف بودند و قوتی نداشتند، خدا ایشان را یاری داد و نیاز ایشان را قبول کرد، درین زمان که چنین محتشم و قوی شدند، حق تعالی با ضعف خلق ایشان را هلاک کند تا بدانند که آن عنایت حق بود و یاری حق بود که ایشان عالم را گرفتند نه به زور و قوت بود؛ و ایشان اول در صحرایی بودند دور از خلق بینوا و مسکین و برهنه و محتاج مگر بعضی ازیشان به طریق تجارت در ولایت خوارزمشاه می‌آمدند و خرید و فروختی می‌کردند و کرباس می‌خریدند جهت تن جامه خود.  خوارزمشاه آن را منع می‌کرد و تجار ایشان را می‌فرمود تا بکشند و از ایشان نیز خراج می‌ستد و بازرگانان را نمی‌گذاشت که آنجا بروند، تاتاران پیش پادشاه خود به تضرع رفتند که هلاک شدیم. پادشاه ایشان ازیشان ده روز مهلت طلبید و رفت در بن غار و ده روز روزه داشت و خضوع و خشوع پیش گرفت.  از حق تعالی ندایی آمد که قبول کردم زاری تو را، بیرون‌آی هرجا که روی منصور باشی. آن بود، چون بیرون آمدند،  به ا مرحق منصور شدند و عالم را گرفتند. 

گفت تتاران نیز حشر را مقرند و می‌گویند یرغوی خواهد بودن. فرمود که دروغ می‌گویند، می‌خواهند که خود را با مسلمانان مشارک کنند که یعنی ما نیز می‌دانیم و مقریم، اشتر را گفتند که از کجا می‌آیی، گفت از حمام گفت، از پاشنهات پیداست. اکنون اگر ایشان مقر حشرند کو علامت و نشان آن.  این معاصی و ظلم و بدی همچون یخ‌ها و برف‌هاست، تو برتو جمع گشته، چون آفتاب انابت و پشیمانی و خبر آن جهان و ترس خدای درآید آن برف‌های معاصی جمله بگدازند همچنانک آفتاب برف‌ها و یخ‌ها را می‌گدازاند. اگر برفی و یخی بگوید که من آفتاب را دیده‌ام و آفتاب تموز بر من تافت و او برقرار برف و یخست هیچ عاقل آن را باور نکند.  محالست که آفتاب تموز بیاید و برف و یخ بگذارد. حق تعالی اگرچه وعده داده است که جزا‌های نیک و بد در قیامت خواهد بودن، اما انموذج آن دم‌به‌دم و لمحه به لمحه می‌رسد اگر آدمیی را شادیی در دل می‌آید جزای آنست که کسی را شاد کرده است و اگر غمگین می‌شود کسی را غمگین کرده است، این ارمغانی‌های آن عالمست و نمودار روز جزاست تا بدین اندک آن بسیار را فهم کنند همچون که از انبار گندم مشتی گندم بنمایند.»


مولانا اتفاقاً در ابتدای فصل شانزدهم فیه‌ما‌فیه نیز اشاره صریحی دارد به برخی سیاستمداران ایرانی که خود را به دربار مغول نزدیک کرده‌اند: «نایب گفت که پیش از این کافران بت را می‌پرستیدند و سجود می‌کردند ما در این زمان همان می‌کنیم.  این چه می‌رویم و مغل را سجود و خدمت می‌کنیم و خود را مسلمان می‌دانیم و چندین بتان دیگر در باطن داریم از حرص و هوا و کین و حسد و ما مطیع این جمله‌ایم پس ما نیز ظاهراً و باطناً همان کار می‌کنیم و خویشتن را مسلمان می‌دانیم. فرمود، اما اینجا چیز دیگر هست، چون شما را این در خاطر می‌آید این بد ا‌دست و ناپسند قطعاً دیده‌دل شما چیزی بی، چون و بی چگونه و عظیم دیده است که این او را زشت و قبیح می‌نماید. آب شور شور کسی را نماید که او آب شیرین خورده باشد.»

در مقدمه فیه‌ما‌فیه نیز مولانا به مسئله مغول اشاره‌ای دارد که قابل تأمل و مستند به تجربه مولانا در قونیه است. او درباره آنچه به امیر پروانه تذکر داده است، می‌گوید: «خداوندگار فرمود در تفسیر اینکه من این را به امیر پروانه برای آن گفتم که تو اول سَرِ مسلمانی شدی که خود را فدی کنم و عقل و تدبیر و رأی خود را برای بقای اسلام و کثرت اسلام فدا کنم تا اسلام بماند و، چون اعتماد بر رأی خود کردی و حق را ندیدی و همه را از حق ندانستی پس حق تعالی عین آن سبب را و سعی را سبب نقص اسلام کرد که تو با تاتار یکی شده‌ای و یاری می‌دهی تا شامیان و مصریان را فنا کنی و ولایت اسلام خراب کنی پس آن سبب را که بقای اسلام بود سبب نقص اسلام کرد پس درین حالت روی بخدای (عزوجل) آور که محل خوفست و صدقه‌ها ده که تا تو را ازین حالت بد که خوفست برهاند

No comments:

Post a Comment