Tuesday, September 13, 2022

زنی که «لنین» را ترور کرد که بود

 


"فانین کاپلان" زنی که اشتباها به جرم قتل " لنین " اعدام شد

در روز 30 اکتبر 1918 ولادیمیر لنین، پس سخنرانی در یکی جلسات، به همراه عده از کارگران به طرف ماشین خود راهی می شود.

در همین زمان بود که خانمی به نام "فانین کاپلان" به طرف وی نزدیک می شود با شلیک چند گلوله از هفت تیر، لنین را مورد هدف قرار می دهد. کارگران بلافاصله شخص تروریست را در محل شناسایی و بازداشت می کنند.

دهها سال پس از گذشت این حادثه، نسخه ترور لنین به دست خانم فانین، در مدارک و اسناد به ثبت رسیده و جای هیچ شگی را نگذاشته بود. ولی پس از فروپاشی شوروی سابق، محققان توانستند به آرشیو اسناد محرمانه ی دولت دسترسی پیدا کنند. آنها در هنگام مطالعه دقیق این اسناد، متوجه اطلاعاتی شدند که با حقیقت تمایز بسیاری داشت.

در واقعیت، کارگران اطراف لنین، به طرف تروریست حمله نکرده و تنها به دنبال وی در جمعیت گریزان می گشتند.

تنها کسی که در آن لحظه در کنار لنین قرار داشت، راننده ی او یعنی آقای استپان گیل بوده است.

او در بازجویی پس از حادثه گفت که لحظه ای پیش از شلیک، زنی را در جمعیت دیده است که در دستانش هفت تیر قرار داشت. آن زن پس از شلیک گلوله بلافاصله اسلحه را رها کرده و به همراه جمعیت از صحنه گریخت.

کمیسر سرگی باتولین از اشخاصی بود که در حادثه ی ترور حضور داشته است. وی در آن لحظه متوجه نشد که چه کسی به سمت لنین شلیک کرده است و برای یافتن تروریست، بلافاصله به دنبال جمعیت گریزان دوید.

مدتی نگذشت که او متوجه زنی شد که در پشت درخت پنهان شده بود. او بسیار عصبی بود و رفتارهای مشکوکانه ای از خود بروز می داد. ک

میسر باتولین این زن را بازداشت کرد. در بررسی های به عمل آمده مشخص شد که نام او فانین کاپلان است. خانم کاپلان در سال 1906 میلادی عضوی از گروه انقلابیون مخالف دولت تزار بود که در سوء قصد جان فرماندار "استان کییف" نیز حضور داشته است.

فانین در آن زمان با خود بمبی حمل کرد تا بر اثر انفجار، استاندار کشته شود. ولی این بمب زودتر از موعد مقرر منفجر شد و نزدیک بود او نیز در این حادثه جان خود را از دست بدهد.

خانم کاپلان در آن حادثه به شدت مجروح شده و بینایی خود را نیز تقریبا از دست داد. دادگاه امپراتوی برای وی حکم حبس ابد با عمال شاقه در زندان سیبیری را صادر نمود.

ولی با انقلاب اکتبر 1917، او نیز همچون بسیاری، از زندان آزاد شد.

بلشویک ها به سرکردگی لنین، پس از پیروزی و بر روی کار آمدن، بلافاصله رژیم دیکتاتوری را تشکیل داده و تمامی نیروهای مخالف را به شدت سرکوب کردند.

خانم فانین در اعترافاتش اعلام کرده بود که این اقدام لنین را خیانت به ایدئولوژی انقلاب و سوسیالیسم به شمار آورده و به همین دلیل سعی داشت تا "خائن بزرگ" را از میان بردارد. همین کلمات کافی بود تا حکم تیربار وی از سوی دادگاه صادر شود.

در روز 3 سپتامبر سال 1918 میلادی، خانم فانین بر اساس رای دادگاه شوروی به رگبار بسته شد. مجروحیت لنین نیز به زودی بهبود یافت و او باردیگر به کابینه ی خود بازگشت.

تروریست واقعی چه کسی بود؟


کسی نتوانست زنی که واقعا به سوی لنین شلیک کرد را شناسایی کند. به غیر از خانم فانین، یک زن دیگر نیز در گروه حضور داشت. خانم لیدیا کاناپلیوا، زنی فوق العاده جسور، مصمم، با اراده و بی رحم بود که نحوه ی استفاده از هفت تیر را به خوبی می دانست. او چندین بار در عملیات تروریستی گروه حضور داشته است.

بعید است که گروه "اسیروف" یک شخص تقریبا نابینا را برای اجرای عمل ترور انتخاب کرده باشد. به همین دلیل به نظر می رسد که خانم لیدیا همان کسی باشد که توانست چنین ماموریت دشواری را انجام داده و لنین را مورد هدف قرار داد.

در دادگاهی که در سال 1922 میلادی تشکیل شد، آقای سیمیونوف و خانم کاناپلیوا به گناه خود اعتراف کرده و اظهار ندامت و پشیمانی نمودند.

عجیب به نظر می رسد ولی به رای دادگاه، هر دوی آنها بخشوده و تبرئه شدند. مدتی نگذشت که این دو تروریست حتی موفق شدند به عضویت حزب کمونیست نیز دربیایند.

ولی در سال 1937 میلادی و در زمان کشتار بزرگ استالین "پاکسازی بزرگ"، آقای سیمیونوف و خانم کاناپلیوا بازداشت شده و تیربار شدند.

به نظر می رسد که سرنوشت منتظر ایستاد تا بدین ترتیب تروریست های واقعی لنین را مجازات کند.

منبع تاریخ جهان

***********

زنی که «لنین» را ترور کرد که بود؟!

 سی‌ام اوت بود. لنین برای سخنرانی به کارخانه‌ای در حومه جنوبی مسکو رفت تا برای کارگران آنجا از انقلاب و ضدانقلاب و دفاع از اولی مقابل دومی صحبت کند. پیش از آن خبر قتل یکی از همفکرانش را به او رسانده و گفته بودند تروریست‌ها همه‌جا هستند و برای ترور رهبران بلشویک نقشه‌ها دارند.

حتی چند نفر از نزدیکانش به اصرار از او خواستند برنامه سخنرانی را لغو و به زمان دیگری موکول کند یا این کار را به دیگری بسپارد. لنین نپذیرفت. تهدید را جدی نگرفت و برنامه‌اش را تغییر نداد. به کارخانه رفت، سخنرانی‌اش را کرد و حرف‌هایی را که می‌خواست بزند، زد.

تا اینجا مشکلی پیش نیامده بود، اما هنگام خروج از کارخانه زنی با استفاده از شلوغی و از میان جمعیت به او نزدیک شد و سه بار شلیک کرد. به روایت اورلاندو فایجس (در «تراژدی مردم») لنین «به زمین افتاد و محافظانش تروریست را تعقیب کردند.

زمانی که لنین را به کرملین بازگرداندند به نظر می‌رسید که رو به موت است. یکی از گلوله‌ها در گردنش جا گرفته بود و خون زیادی ازش می‌رفت. خون وارد یکی از ریه‌ها شده بود (حتی در همین وضع هم می‌خواست مطمئن شود که پزشکانش بلشویکند). تا چند روز معلوم نبود که زنده بماند.

اما پس از آن کم‌کم بهبود یافت» و اواخر سپتامبر - همراه همسرش - برای استراحت بهتر به روستایی بیرون مسکو رفت. بلشویک‌ها نجات او از مرگ را معجزه تلقی کردند و در مطبوعات و جزوه‌های تبلیغاتی خودشان در تبیین ابعاد پیدا و پنهان این معجزه کوشیدند

به نظرشان دستی فرازمینی در کار بود تا از لوکوموتیوران انقلاب محافظت کند. حتی شعری هم برایش سرودند: تو بر ما نازل شدی تا عذاب الیم را بر ما آسان گردانی/ تو بر ما چونان رهبری نازل شدی تا دشمنان جنبش کارگران را نابود کنی/ ما رنج‌هایی را که تو، رهبر ما، به جای ما تحمل کردی فراموش نخواهیم کرد/ تو شهید بودی...

دو: نامش فانی کاپلان و یهودی بود. به گفته هم‌سلولی‌اش اصلا نمی‌شد گفت که بیست ساله است یا سی‌وهفت ساله. زمانی با آنارشیست‌ها نشست و برخاست داشت، اما بعدتر سوسیالیست شد. با این باور که لنین به انقلاب خیانت کرده و مانع تحقق سوسیالیسم واقعی شده است، تصمیم به کشتن او گرفت.

گفت به جایی وابسته نیست و نقشه قتل را خودش کشیده است. بلشویک‌ها حرفش را باور نکردند و برای بیرون کشیدن حقیقت او را زیر شکنجه گرفتند. از نظر آنان کاپلان حتما عضو شبکه ضدانقلاب بود و با قدرت‌های خارجی هم ارتباط داشت.

اما کاپلان تا به انتها روی حرف خود ماند و بار‌ها و بار‌ها گفت که ترور زیر سر خودش بوده است. سوم سپتامبر اعدامش کردند. روز چهارم هم جسدش را از بین بردند تا هیچ اثری از او باقی نماند. می‌گویند همسر لنین در مرگ فانی کاپلان اشک ریخت، زیرا از فکر اینکه این زن اولین انقلابی‌ای است که به دست حکومت انقلابی کشته می‌شود، غصه می‌خورد.

احتمالا بعدتر که نوبت به دومی و دهمی و هزارمی و صدهزارمی رسید، تا این حد احساساتی نشد. بلشویک‌ها هم که باور داشتند انقلاب در حلقه‌ای از دشمنانش به محاصره افتاده است، در مطبوعات و محافل خودشان مدام از انتقام صحبت می‌کردند؛ «دشمنان‌مان را بی‌ترحم صدتا صدتا بلکه هزارتا هزارتا خواهیم کشت، بگذار در خون خودشان غرق شوند. به تقاص خون لنین... بگذار سیل خون بورژوا‌ها جاری شود. خون هرچه بیشتر، هرقدر که بشود.»

منبع: روزنامه اعتماد


No comments:

Post a Comment