Wednesday, July 26, 2023

رابیندرانات تاگور در ایران

 



ابیندرانات به معنی ایزد آفتاب است

داریوش شهبازی

تاگور در ۱۵ آوریل ۱۹۳۲ به همراه عروسش پراتیمادیوی و دینشاه ایرانی (از پارسیان نامدار هند) به دعوت دولت ایران به ایران رفت. جشن هفتادمین زادروز او در تهران برپا گردید. در این هنگام از رضاشاه خواست تا برای آموزش جوانان هندی استادی را به هندوستان به دانشگاه او بفرستد که او ابراهیم پورداوود را برگزید و به هندوستان فرستاد.

تاگور به ایران عشق می‌ورزید. علاقه و عنایت او را به ایران از خطابه خوش آمدی به استاد پورداود در 1933 آشکار است:

«آقای پورداود به شما که پیک ایران بزرگ به هند هستید خوش آمد می‌گویم ما مردم ایران و هند به وسیله هنر و ادبیات و فلسفه پیوسته در ارتباط بوده و همیشه پیوند برادری داشته‌ایم ... میان ما روابط معنوی بر قرار بود ... در این زمان که بیداری آسیا شروع شده بار دیگر به کشف علایق دیرین موفق می‌شویم ... و جان‌ها و دل‌ها را به جستجوی حقیقت واداریم.»

«اگر گفتیم که حقیقت عالی در عرصة جان وجود دارد، ما جهان خارج و مادّی را شرمسار کردیم، نیز اگر گفتیم که آن فقط در بیرون هست، حقیقت را بیان نکردیم».

این فقط به یمن ادغام در لایتناهی و تجربة مستقیمی که بیرون از مرزهای منطق می‌باشد ممکن است که ما آن هویت کیهانی را احساس کنیم. امّا برای پیوند عرفانی، ما، چنانکه تاگور تکرار می‌کند، برای رها کردن خودِ دنیوی از بند خواهشات انسانی و کشتن آن در خود باید منزلِ مُکتی را دریابیم و در «اوپنیشاد» نیز آمده که Ma Gridah طمع به چیزی ندارد. این نکته به طور ویژه در عرفان ایرانی دیده می‌شود: «موتوا قبل آن تموتوا» (بمیرید قبل از آن که شما را بمیرانند) . پس اگر می‌خواهیم زنده باشیم باید بمیریم و کوچکترین معنی آن کشتن خودخواهی در خود است. مولانا، افتخار عالِم یا عارف بودن را حتّی محکوم خودپسندی شمرده و حکایت زیبای دستوردانی را بازگو می‌کند که ظاهراً مبدأ آن هند است. دستوردان خودپسندی سوار قایقی بود. از قایقرانی فقیر پرسید که دستور خوانده است یا نه و هنگامی پاسخ منفی دریافت به سرزنش شدید او پرداخت که ناگهان طوفانی برپا شد و دستوردان حواس باخته از قایقران التماس کمک کرد. او پرسید: «تو شنا کردن بلدی؟» گفت: «نه»، ای! پس اینجا دستوردانیت به دردی نمی‌خورد و باید بدانی که چگونه خواهید مرد. دریا هیچ‌گاه مرده را غرق نمی‌کند، آن زنده هست که در خطر می‌باشد. اگر مشخّصات انسانی را از خود رها کرده بمیری، دریای اسرار به کمک تو خواهد پرداخت. پس، برای زیستن مانند انسان واقعی ما باید مثل حیوان بمیریم. برای خواندن کتاب زندگی، دستور مرگ را هم بدانیم و آن دستور ایثار است. در این مورد تاگور به حوالة «اوپَنیشاد» می‌گوید: شخص را از خود رها کنید تا از مرگ در امان باشید. وی نیز بیانی از Lao – Tze را آورده که بگذارید بمیریم تا در خطر نباشیم. ما می‌توانیم همین‌طور به مقایسة تصوّر ذهن عالی هندی و ایرانی بپردازیم امّا باید توجّه‌تان را سوی یک حقیقت مهمّ‌تر جلب نمایم.

پس از بررسی کتاب رابیندرا نات تاگور می‌توان متقاعد این حقیقت شد که اساس مذهبِ وی یا مذهبِ انسان، طبق او، بر دو اصول منحصر است. نخست این که اصول اساسی تمام ادیان بزرگ یکسان است. روحیة مذهب یعنی تحقق خدا در خودِ انسان بالاتر از تمام آداب و تشریفات است و مذهب افاقی است. تاگور بر آفاقیتِ مذهب بیشتر اصرار دارد. اصول دوم که بدون آن مذهب در زندگی ابرازی نخواهد داشت عمل و اخلاق است. روحیة اتّحاد و آفاقیت مذهب برای بالابردن ما تا جهان‌شهرگرایی و محبّت برای هر جاندار و صمیمیت برای بشریت است. تاگور این نظرات خود را به ویژة دربارة مذهبِ زرتشت ارایه نموده که آفاقیت و اخلاقیات هر دو را باهم در آن کشف کرده است. انگار سخنانم را با بیت زیر تمام می‌کنم:

 نمی‌خواهم که گردد ناخن من بند در جایی / مگر گاهی که خاری را در آرم از کف پایی / نوشته صادق رضازاده شفق، ترجمه سید نقی عبّاس کیفی


No comments:

Post a Comment