Friday, October 13, 2023

مجتهد و پیشنماز مسجدالاقصی جاسوس اسراییل بود

 



شیخ فاضل عبدالله یهودا

او در سال 1946 از یمن به فلسطین مهاجرت کرد و به استخدام موساد اسرائیل درآمد. تظاهر به مسلمانی کرد و کل قرآن را حفظ و تفسیر و علوم قرانی را آموخت. در مسجدالاقصی نمازگزاران را  موعظه و مسائل دینی را تبیین و از مبارزان فلسطینی حمایت میکرد.

یهودی یمنی در سال 1946 میلادی به همراه گروهی از یهودیان یمنی که به یکی از مستعمرات اسراییل در آنجا پیوستند، از یمن به فلسطین مهاجرت کرد و در آنجا توسط سازمان اطلاعات موساد  برای آماده سازی برای جنگی که در آنجا به خدمت گرفته شد، به خدمت گرفت. اسراییلی ها در سال 1948 میلادی در حال آماده شدن برای تشکیل دولت رژیم اسراییلی بودند.

این یهودی خود را به عنوان یک روحانی مسلمان درآورده و خود را شیخ فاضل عبدالله می نامد و اسلام را سرپوشی برای کار خود برای موساد قرار داده و بسیار باهوش بوده و در حفظ کل قرآن با تفسیر و علوم آن کار می کرده است. ، اما گاهی در مسجد الاقصی بیت المقدس امامت مسلمانان را بر عهده داشت.

سپس به شهر خان یونس نقل مکان کرد و در مسجد خان یونس بیشتر اوقات خود را به تلاوت قرآن و اقامه نماز و نصیحت مردم و بیان مسائل دین و دنیایشان می گذراند.


مردم او را دوست داشتند و به او اعتماد کردند و گرد او جمع شدند و از سوی دیگر شیخ فاضل از مجاهدان فلسطین حمایت قاطع کرد و آنان را به جنگ برانگیخت و برای پیروزی آنان بر دشمنان دعا کرد.


او هنگام ورود نیروهای مصری شهید احمد عبدالعزیز به خان یونس در سال 1948 میلادی، نفاق عمیق خود را بیان کرد و شروع به رهبری سربازان نمازگزار، تلاوت قرآن و دعا برای پیروزی آنها کرد و همیشه این کلمات را تکرار می کرد. "خدا بزرگ است، خدا بزرگ است."


هنگامی که جنگ اعراب و اسراییل در ماه مه 1948 آغاز شد، او با نیروهای مصری که در جنگ در آنجا شرکت داشتند تماس گرفت و شروع به نزدیک شدن به فرمانده آنها افسر احمد عبدالعزیز و معاونش افسر کمال الدین حسین (یکی از اعضای ارتش) کرد. افسران آزاد بعداً که در انقلاب 23 ژوئیه مصر علیه سلطنت در 1948 شرکت کردند. 1952) او به عنوان یک شیخ مذهبی متدین برای رهبری سربازان مصری پرستش به اردوگاه مصر رفت و آمد کرد.


اما پس از مدتی، سرویس اطلاعاتی مصر که نیروهای مصری را در شهر خان یونس همراهی می‌کرد، متوجه شد که این شیخ گاهی اوقات در نیمه شب برای چندین ساعت ناپدید می‌شود، بنابراین افراد اطلاعاتی پس از شروع ظن و گمان‌ها، حرکات وی را زیر نظر گرفتند. با مشاهده او متوجه شدند که او در حال خروج یواشکی از ... اردوگاه چریک های مصری به سمت اردوگاه های گروه های اسراییلی در شب.


روزی در جریان آتش بسی که بین اسراییلی ها و مصری ها در آنجا منعقد شد، نیروهای صهیونیستی از نیروهای مصری برای معالجه افسر اسراییلی که بر اثر زخم نافذ از ناحیه گردن به شدت مجروح شده بود، از نیروهای مصری درخواست ابزار مهم و فوری کردند که قابل قبول بود. مرسوم در جنگ های آن زمان بود و نیروهای مصری موافقت کردند و یکی از افسران پزشک را فرستادند.مصری ها با حمل داروهای مورد نیاز برای معالجه افسر صهیونیست به اردوگاه اسراییلی ها رفتند و در واقع ماموریت دیگر افسر مصری جمع آوری اطلاعات سریع بود. در مورد مشاهداتش در داخل اردوگاه دشمن متاسفانه شیخ فاضل در شیفت شب برای انتقال اطلاعات نیروهای مصری به گروهک های اسراییلی بود که پزشک مصری به طور اتفاقی او را دید و به او توجهی نکرد.

زمانی که دکتر به اردوگاه مصر بازگشت، حضور شیخ فاضل در اردوگاه اسراییلی را به فرمانده نیروهای مصری اطلاع داد.


ظن جاسوسی صهیونیست ها در اردوگاه مصر تایید شد و پس از آن شیخ فاضل به کلی ناپدید شد و دیگر برای امامت سربازان و افسران مصری به نماز در اردوگاه رفت و آمد نمی کرد.

در اینجا یکی از افسران مصری داوطلب ربودن شیخ فاضل شد و یک شب این افسر به همراه یکی از سربازان وارد اردوگاه اسراییلی ها شد و ما توانستیم فاضل را ربوده و دهانش را ببندیم تا فریاد نزند و صهیونیست ها را در جریان قرار دهد. نفوذ افسر مصری و دستیارش.

شیخ فاضل امام توسط یک کمیته نظامی مصری متشکل از سه افسر محاکمه و به اعدام با جوخه تیراندازی محکوم شد و بلافاصله پس از صدور حکم این حکم اجرا شد.

افسر مصری که او را ربود، شبانه جسد او را حمل کرد و در نزدیکی اردوگاه صهیونیست ها نفوذ کرد و جسد جاسوس فاضل عبدالله جودا را گذاشت.

یک یهودی مذهبی ادعای اسلام می کند، قرآن را تلاوت می کند و مسلمانان را در نماز و به ویژه در مسجد الاقصی در بیت المقدس رهبری می کند و مردم او را تحسین می کنند و سپس به شهر خان یونس می رود تا نمازگزاران را رهبری کند و توضیح دهد. به مسلمانان، امور دین و دنیایشان را در مسجد آن! ! !


این مطلب را در آرشیو وبلاگ خرافه یافتم و متاسفانه  منبع آن را پیدا نکردم

No comments:

Post a Comment