Thursday, January 30, 2025

عاشقانه ها 15 مهدی یعقوبی هیچ

 


نام تو قلب مرا

که نوازش بکند

یاد تو جان مرا

پر از شعله سوزنده آتش بکند


من گرفتار توام

عاشق لحظه دیدار توام

برق شادی به دو چشمت ناگاه

تا مرا می بینی

حالت ابرویت

عطر و بوی مویت


کافه ای دنج که در گوشه شهر

می نشینی به برم

و من انگار که از خوشحالی

بال در می آرم


رو سری را به تبسم از سر

نرم و آرام که بر میداری

من به تو می خندم

و در اعماق پر از آشوبم

با همه بود و نبود

به تو دل می بندم


تویی آرامش جاویدانم

پرتو نور شب بی پایان

منجی شعر و غزل

گنج بی مقیاسی

منجی عاطفه ها

 قرن بی احساسی


من که بی تو هیچم

بی تو در ظلمت و تاریکی ها

تا ابد دور خودم می پیجم


تشنه روی توام

گرمی آغوشت

تشنه بوسه تبدار که بر لبهایت

تشنه لمس تنت

و گشودن آرام

دکمه پیرهنت


عشق دیوانگی است

پر زدن در آتش

عشق پروانگی است

آه اگر عشق نبود

این جهان با همه بود و نبود

تار و تاریک تر از وحشت گورستان بود


No comments:

Post a Comment