Wednesday, June 09, 2010

صیغه - یک شعر طنز



شب جمعه هوا میشد مه آلود 
صدای پای باران در افق بود
هوس کردم روم چندی زیارت
پس از کار اداری در وزارت

به زن گفتم که من یک هفته یا بیش
روم  در یک همایش شهرک کیش 
به من گفتا «رجب»من هم بیایم
کنم دق بی تو من درهرکجایم
به او گفتم  روم  کار  اداری
بمان با بچه ها در خانه داری
بقول و گفته و حرف امام است
جواب مرد را دادن  حرام است
برایت میخرم یک چادر خوب 
زمان آمدن با جنس مرغوب 

به خود گفتم که ای حاجی کجا کیش
بسوی  مرقد   آقا  رضا   پیش
در آنجا دختران  مثل بهشتند
احادیث آمده حوری سرشتند


نشستم در هواپیما همان روز
سفر کردم  پس از ایام نوروز
که نرخ صیغه ها ارزانترهستند
حرم ها سینه های مرمر هستند
دوازه *ساله های با بکارت 
به هنگام اذان پشت عمارت 

هواپیمای روسی دود  میکرد
رخم میشد به مثل مرده ها زرد
کنارم در دعا یک آیت الله
دمادم بر لبش استغفرالله
که ای شاه خراسان روسیاهم 
برای قرب تو با سر  براهم
دو چشمانش سراسر غرق در اشک
به او بردم همان دم ناگهان رشک
سرحرف و سخن را باز کردم
کمی با او به پچ پچ راز کردم
مرا داد اندک اندک او تسلی
شدم تا عاقبت در بحث اصلی



بمن گفتا که تو شش تیغه کردی
گمانم که هوای صیغه کردی
به او گفتم بله اول زیارت
پس از آن دختران با طهارت
بمن گفتا عجب تو ناقلایی
ولی یار ندیم و باصفایی 
خودم دارم برایت دختری ماه
بیا این آدرس بعد از شبانگاه
کمی نرخش به یک هفته گران است
ولی اکنون زیارت جمکران است

این شعر ادامه دارد .


No comments:

Post a Comment