Friday, June 03, 2011

احمدی نژاد با در افتادن با خامنه ای گور خودش را کنده است و ملت ایران گور هر دو را خواهد کند .




گرگ دعواهای بین احمدی نژاد و ولی امر مسلمین جهان به اوج تازه ای رسیده است . امروز در مراسمی در حرم خمینی شعارهایی علیه مشایی « مشایی حیا کن  احمدی رو رها کن » داده شد . مشخص است این اوباشی که از بیت خامنه ای دستور میگیرند منظورشان از مشایی خود این مردک ابله احمدی نژاد میباشد . از سوی دیگر مشایی خود چند بار به این موضوع اذعان کرده است .   احمدی نژاد در حرفهایش  مثل همیشه سعی کرد با شعارهای دوزاری مرگ بر صهیونیست و آمریکا این اراذل و اوباشی را که جنس شان ازنوع خودش میباشد خاموش کند اما بنظر میرسید  بر خلاف سخنرانی اش ،  سوخت تاریخی خودش به اتمام رسیده است  و اساسا سمبه آن را نداشت تا با آنها مقابله کند . او چند بار در طی این سخنرانی کنترل خود را از دست داده بود و حتی گفت : « تا آخرین نفس برای محو امام تلاش خواهیم کرد » و دود و دم ضد استکباری اش هم مفید فایده ای واقع نشد و خس و خاشاکها و میکرب های بیت رهبری درست در موقعی که او شیپور را از دهانه گشادش میزد و بر طبل تو خالی مرگ بر آمریکا میکوبید فریاد میزدند « این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده »  این شعار معنی اش این بود که آن ممه را لولو برد اما او با پر رویی با آنها شاخ به شاخ شد و گفت :  « نوبت شما هم میرسد  » . 
خامنه ای خمینی نیست . اصلن به گرد پای او چه در جنایت و قدرت نمی رسد . اتوریته مذهبی و سیاسی مکفی هم ندارد . برای همین نمی تواند فرمان صریح عزل رییس جمهور را دهد همان رییس جمهوری که خودش  او را مردی صالح و توانا  لقب داده بود . بخصوص در زمانی که جامعه هنوز در شرایطی متلاطم بسر میبرد و جوش و خروشهای سالهای گذشته در رگ و روحش  فوران میکند .  به همین جهت موذیانه و آب زیر کاه عمل میکند تا خاکریزهای این مردک ابله را که کمی اینروزها گستاخ شده است  یکی پس از دیگری فتح کند و در آخر با پنبه او را سر ببرد .
این جزر و مدهای سیاسی بر خلاف عده ای سبزاللهی که دو روزه انقلابی شده اند و خواهان بازگشت به دوران طلایی امام خونخوارشان میباشند الله بختکی نبوده است بلکه نشان دهنده فشار پایینی ها بر بالایی ها میباشد . پایینی هایی که جانشان از تورم اقتصادی و سرکوب های اجتماعی اسلام سیاسی به لب رسیده است . ازنبود قطره ای آزادی که حتی دیکتاتورهای جهان معاصر آن را به رسمیت شناخته اند . از شکاف عظیم طبقاتی که مراحل کمی گذار را طی کرده است و در آستانه تغیرات کیفی یعنی انقلاب بسر میبرد . 
حلقه مفقوده انقلاب دموکراتیک مردم ما در رهبری است . اگر یک نیروی متشکل و سازمانیافته در صحنه حاضر بود می توانست بسرعت  نیروی متکاثف مردمی را در جهت سرنگونی تام و تمام این رژیم ضد بشری هدایت کند اما به دلایل تاریخی و اجتماعی سیاسی و حمایت آمریکا و اقمارش از نیروهای سازشکار موسوم به سبزاللهی ( نه سبز به مفهوم عام یعنی آنهایی که خواهان سرنگونی هستند ) این حلقه مفقوده هنوز به قوت خود باقی است و نیروهای رادیکال به دلایل تئوری زدگی و خود بزرگ بینی های ایده آلیستی نتوانستند بر آن فایق آیند ، وصد البته این تئوری زدگی ما به ازای عینی دارد یعنی ناخالصی های مبارزاتی که خودش را در آن امراض متبلور میکند  .
جنبش انقلابی ما با آن همه تجارب عینی و عملی  این پتانسیل و دینامیزم را دارد که این پاشنه آشیل را از سر راه خود بر دارد و پرچم اعتراضات مردمی را در دست بگیرد تا از در محاق رفتن  اینهمه انرژی ها جلوگیری کند . بی شک همانگونه که مردم در روز عاشورا نشان دادند به چیزی کمتر از سرنگونی راضی نمی باشند . این قضیه بحدی روشن است که جناحهای غالب و مغلوب رژیم به کرات آن را بهم گوشزد کرده اند . سازماندهی شاه کلید حل معادله جنبش مردم ایران است . نیرویی که به این ایمان داشته باشد و به حل این نقطه ضعف بپردازد نه تنها هژمونی جنبش را به کف میگیرد بلکه از افتادن این جنبش در هرزآب های استعماری و دامهای نیروهای سازشکار جلوگیری میکند . بی تردید سبزهایی که بالقوه خواهان تغیری دموکراتیک میباشند در این روند پر فراز و نشیب به این جریان خواهند پیوست و صفوف انقلاب از نیروهای مذبذب و سازشکار تصفیه خواهد شد . باید با تمام قدرت این عقیده را از قوه به فعل در آورد و روند انقلاب را تسریع و جنبش مردم ایران را از ظهور خمینی دیگری چه با عمامه و چه بی عمامه بیمه کرد  . 

No comments:

Post a Comment