Thursday, June 23, 2011

شعری جدید از سیمین بهبهانی


خواهی نباشم و خواهم بود دور از دیار نخواهم شد
تا « گود » هست میان دارم اهل کنار نخواهم شد 
یک دشت شعر و سخن دارم حال از هوای وطن دارم
چابک غزال غزل هستم آسان شکار نخواهم شد
من زنده ام به سخن گفتن جوش و خروش و بر آشفتن
از سنگ و صخره نیاندیشم سیلم ، مهار نخواهم شد
گیسو به حیله چرا پوشم گردآفرید چرا باشم
من آن زنم که به نامردی سوی حصار نخواهم شد
برقم که بعد از درخشیدن از من سکوت نمی زیبد
غوغای رعد ز پی دارم فارغ ز کار نخواهم شد
تیری که چشم مرا خسته ست بر گشتنم به خطا جسته ست
« بر پشت زین » ننهادم سر اسفندیار نخواهم  شد
گفتم از آنچه که باداباد گر اعتراض و اگر فریاد
« تنها صداست که می ماند » من ماندگار نخواهم شد
در عین پیری و بیماری دستی به بال سمندم هست 
مشتاق تاختنم گیرم دیگر سوار نخواهم شد

No comments:

Post a Comment