Sunday, November 08, 2015

عاشقانه « 47 » مهدی یعقوبی




قل قل آب سماور لب حوض
شاخه های گل رز
بازی گنجشکان
بر سر کاج بلند
آرزوهای قشنگ

آن تبسم هایت
به پس پنجره آبیرنگ
مهربانی با هم
باغ آغوش تو و چیدن گلها از من

کاش می شد که زمان
در نگاه من و تو 
متوقف میشد
کاش می شد که سکوتی ابدی بر سر ما پل می بست
و به یک صبحدم رویایی
روح ما از قفس تن می رست

چشم تو راز همه خوبی هاست
نام زیبای تو آرامش خورشید سحر بر دریاست
گرمی دست نوازشگر تو در دستم 
مستی بال کبوتر به هواست
هر کجا باشم من
عطر و بویت با من
نفست در نفسم 
عشق تو در رگهام
تپش قلب تو را می شنوم در قلبم
فاصله بین من و تو به جهان هرگز نیست
در فراسوی زمان 
نغمه هامان جاریست
شعله عشق من و تو ابدیست