Monday, November 30, 2015

زن باشی اگر میهن من کار تو زار است



در میهن من دولت جاکش سر کار است
بر گرده مردم به جنایت که سوار است
هر عاشق و آزاده سر چوبه دار است
در کوچه و پسکوچه سراسر سگ هار است
با زوزه به هر گوشه به دنبال شکار است
زن باشی اگر میهن من کار تو زار است

در مملکت ما همه دزدان که پلیسند
کلاش و قرمساق و شکمباره رئیسند
با ظاهری از ریش و عباهای نفیسند
در باطنشان وحشی و خونخوار و خبیثند
در دیده شان جنس مونث که حمار است
زن باشی اگر میهن من کار تو زار است

در مکتب و در مذهبشان عشق گناه است
ممنوع پس پنجره ها چهره ماه است
آوار غم و غصه به هر عمق نگاه است 
لبخند به زنجیر شب تار و سیاه است
آثار تبر بر تن گیتار و سه تار است
زن باشی اگر میهن من کار تو زار است

آن مرجع تقلید که خوش نقش و نگار است
عمامه به سر بر سر منبر به هوار است
دائم به دعا دور و بر سنگ مزار است
از مرگ امامان عرب زار و نزار است
او صیغه ده ساله بغل در شب تار است
زن باشی اگر میهن من کار تو زار است

بر روی سرت کوی و گذر کیسه زباله
از ظلم و ستم ، غصه و غم گشته مچاله
سر منشاء هر فتنه به هر برگ رساله
در خانه خود مشت و لگد ، گریه وناله
از روز تولد به جهان یکسره خوار است
زن باشی اگر میهن من کار تو زار است

حتی به  بهشت هم بشوی حوری دوباره
یک برده جنسی شده هر گوشه کناره
آغوش دو صد مفتی و ملا به اجاره 
این وعده خدا داده به مومن که هماره 
یعنی به بهشت هم زن بیچاره حصار است
زن باشی اگر میهن من کار تو زار است


مهدی یعقوبی