Monday, October 10, 2016

ایرانیان چگونه به زور شمشیر شیعه شدند



نخستين مرحله مهاجرت از جبل عام لبنان به ايران با آمدن شيخ علی کرکی مشهور به محقق کرکی و شاگردان و مريدان "شهيد ثالث" آغاز شد. از جمله شيخ حسين حارثی و پسرش محمد عاملی مشهور به شيخ بهائی. شيخ حسين حارثی از برجسته ترين شاگردان شيخ علی کرکی بود که او را بزرگترين دانشمند شيعه می شناسند. شيخ حسين حارثی سفر نامه ای به توصيه شيخ علی کرکی درباره مهاجرت از جبل عام به ايران نوشت که تنها گزارش مکتوب از ماجرای مهاجرت علمای شيعه از جبل عام لبنان به ايران است. آنها زندگی خود در جبل عامل را زندگی تحت فشار و ستم گزارش کرده اند و مهاجرت از جبل عامل به ايران را مانند هجرت پيامبر از مکه!

شيخ حسين حارثی که زندگی در جبل عامل را زندگی در محاصره ستم گزارش کرده است، درباره مهاجرت به ايران ابتدا و بی آنکه ذکر کند طلا و نقره ای را که همراه داشته از کجا آورده بوده، می نويسد:


" در اولين روز ماه ربيع الاول به خرم آباد وارد شديم. مورد آزار کردها قرار گرفتيم و بخشی از دارائی ما به غارت رفت. هرچه نقره داشتيم ربودند و هرچه طلا داشتيم بردند و اسبان ما را سوار شدند و هر ظرفی که داشتيم برداشتند و جامه ها و خلعت ها و زيورهای ما را بر خود مباح دانستند. راه طی کرديم تا به اصفهان رسيديم و در آن شهر(پايتخت صفويه) محکم و استوار منزل کرديم. مردمان اهل و صالحی در آنجا ديديم. هر روز زندگی در اصفهان با هزار روز برابر است. بخاطر وجود نعمت فراوان از عبادت به حداقل معمول از نماز و روزه قانعم و هيهات که حق آن را به تمامی به جای آورم. با لذات و کامروائی ها از پرداختن به علم دور مانده و از علم چيزی برايم نمانده است."

او پس از چند سال و در 40 سالگی از ايران گريخت و به بحرين رفت. به بهانه حج از شاه صفوی اجازه گرفت و از ايران خارج شد و ديگر بازنگشت و به پسرش "شيخ بهائی" نوشت: "اگرخواهان دنيائی به هند برو، اگر دين خود را می خواهی به بحرين بيا و اگر هيچ يک را نمی خواهی در ايران بمان."

مرحله دوم مهاجرت از جبل عامل به ايران، بصورت يک موج بزرگ آغاز شد. فقهای شيعه جبل عام به سوی ايران سرازير شدند و در اصفهان، مشهد، قزوين، اردبيل و قم و ديگر شهرها ساکن شدند. تاکنون نام 90 تن آنان شناخته شده است. آنها دراين شهرها به مقام هائی چون پيش نماز، شيخ الاسلامی، صدارت، وزارت و مهمتر از همه به مقام پيشوائی مذهبی جامعه ايران که يک مقام غير رسمی اما پرقدرت بود رسيدند. آنها در سلطنت شاه عباس متصدی بسياری از امور شدند و حتی به صدارت و وزارت رسيدند و به مقام پراعتبار مجتهدالزمانی يا خاتم المجتهدينی رسيدند. و اين در دورانی است که مريدان و لشکريان شاه اسماعيل هرگز گمان به مرگ او نداشتند. يک جهانگرد ونيزی می نويسد: "مسلمانان (اهل سنت) می گويند: "لااله الا الله محمد رسول الله" اما ايرانيان می گويند"لا اله الا الله، اسماعيل ولی الله" و سپاهيان شاه اسماعيل او راجاويدان می دانند."

 شکست اسماعيل از سلطان سليم عثمانی در نبرد چالدران اين پندارها را در هم ريخت و از اين پس او در چشم آنان يک انسان معمولی و فانی و غير مصون از خطا شد. شاه اسماعيل که ايرانيان را به زور شمشير شيعه کرد و روحانيون اهل سنت نيز يا شيعه شدند و يا از ايران گريختند، پس از شکست چالدران پنج يا شش سال پياپی زمستان را در تبريز و نخجوان به شکار پرداخت و يا با جوانان خوش آب و رنگ و جام شراب و شعر و موسيقی گذراند و در 10 سال آخر عمر خود يکبار هم رهبری لشگرکشی های صفويان را برعهده نگرفت. از دست رفتن حيثيت شاه در برابر قرلباش ها(ارتش و گارد اسلامی شاه اسماعيل)، تشنج ميان تاجيک ها و ترک ها را افزايش داد.

طبقه روحانيان ايرانی در جدال دو عنصر ترک و تاجيک که از عمده ترين مشکلات اوائل حکومت صفوی بود، با تاجيکان اتحاد و پيوستگی نزديک داشت. برخی از سادات و مقدسان را کشش سياسی نبود و به طور کلی روحانيان معرف سنن ايرانی بودند. تغيير ناگهانی مذهب از تسنن به تشيع در زمان شاه اسماعيل اول ضربه سختی بود که بر بسياری از روحانيان سنی فرود آمد و گروهی نيز گوشمالی ديدند و تبعيد شدند.

پس از شاه عباس، طهماسب يکم که در يازده سالگی بر تخت سلطنت نشست نبوغ، تندی و بی باکی پدر را نداشت و سپردن کار ترويج تشيع را به فقيهان خودی بيش از آن صلاح نديد و ناچار متوجه جبل عامل شد و فقيهان را فراخواند تا مسئوليت ترويج تشيع را به آنها واگذار کند.

از سوی ديگر، اشتياق عالمان شيعه به زندگی در قلمرو يک دولت شيعه مذهب نيز نبايد از نظر دور بماند. رسميت تشيع در ايران و اهتمام صفويان در تبليغ و ترويج آن به طور طبيعی عالمان شيعه را در نقاط مختلف جهان اسلام برانگيخت تا برای گريز از آزار حکومت های غير شيعی و بهره وری از آسودگی و آزادی های مذهبی به قلمرو صفويان بيابند.

عالمان عصر صفوی، بويژه مهاجران عاملی تلاش می کردند تا مشروعيت دولت صفوی را تبيين کنند. پس از هجوم افغان ها و واژگونی دولت صفوی، ديگر باره مشروعيت حکومت همه مدعيان، چه سنی و چه شيعه مورد سئوال قرار گرفت و تصريح شد که آنان غاصب حق شاهان صفوی هستند. بعلاوه کوشش شد تا با برپائی نماز جمعه، حلال دانستن خراج و حتی توجيه اعمال ستمکارانه شاهان صفوی، مشروعيت حکومت ايشان تبيين شود.

در عصر طهماسب توانائی و شايستگی محقق کرکی قدرت و اختيار بی مانندی را در حکومت برای خاتم المجتهدين فراهم آورد. وی در دولت صفوی به منزلت و قدرتی دست يافت که هيچيک از فقيهان مهاجر يا ايرانی هرگز به آن پايه از قدرت و منزلت نرسيدند.

 محقق کرکی در مسائل خراج و نماز جمعه به گاه پنهان بودن امام زمان با عالمان ديگر درگير شد. افزايش قدرت و نفوذ کرکی در دربار طهماسب، دشمنی امرای دولت صفوی را نيز به همراه داشت. پس از مرگ "محقق کرکی" که گفته می شود درباريان به او زهر دادند، شاه طهماسب چون لازم ديد جای خالی وی را با انتصاب فرد ديگری پر کند، تاکيد کرد که مجتهد جبل عامل می خواهد. بعداز محقق کرکی، موضوع نيابت امام غايب همواره مطرح بود ولی کسانی که از سوی شاهان صفوی برای اين مقام نامزد می شدند هرگز قدرت و اقتدار او را بدست نيآوردند.

در واپسين روزگاران حکومت صفويان علامه محمدباقر مجلسی يکی از با نفوذترين علمان عصر صفوی که در عهد سليمان و حسين صفوی شيخ الاسلام اصفهان بود بعنوان نايب امام غايب شاه سلطان حسين صفوی را نايب خود قرار داد و به نام وی خطبه خواند. مجلسی نيز خود فقيهی از تبار عامليان بود. مجلسی رساله ای نگاشت و در آن به ترجمه و شرح 14 حديث از ائمه پرداخت. اين احاديث درباره ظهور امام زمان و علائم و نشانه های آن بود و به همين سبب به "رساله ظهوريه" ناميده شد.

اگر چه مجلسی قدرتی در حد محقق کرکی در دربار صفويه بدست آورد، اما نفوذ وی با نفوذ کرکی به شيوه ای بنيادين متفاوت بود. مجلسی در زمان شاه سلطان حسين بدليل ضعف و ناتوانی شاه به چنان نفوذی بعنوان فقيه برجسته عصر دست يافت.

علمای شيعه عصر صفوی اين عقيده را القا می کردند که دولت صفوی تا ظهور حضرت صاحب الزمان پايدار خواهد ماند و برای اين منظور از روايات و احاديث و حساب جمل سود می بردند. درميان آنان اين گرايش وجود داشت که دولت صفوی را با دولت مهدی موعود هم سنجی کنند و به نوعی دولت صفوی را با آن پيوند دهند. آنان درتلاش بودند تا دولت صفوی را بعنوان دولتی معرفی کنند که ظهورش توسط پيشوايان شيعه پيش بينی شده و همان دولت است که آمال و آرزوهای شيعيان را برآورده خواهد کرد. آنها همچنين بر اين عقيده بودند که دولت صفوی با ظهور حضرت مهدی موعود پيوند خورده و تا ظهور آن حضرت پايدار خواهد ماند.


شهيد ثانی دنبال کننده و تبيين کنده مسئله ولايت فقيه، با آنکه مريدان خود را به ايران فرستاد، خود هرگز به ايران نيآمد. او به سرزمين های مختلف سفر کرد و مفتی عام و مرجع کل بود و هر فرقه را موافق مذهب خود فتوی می داد. وی 55 سال عمر کرد و بسيار از اوقات از بيم مخالفان متعصب، پنهانی زندگی می کرد تا اينکه يکبار نزد سلطان عثمانی از وی سعايت شد و سلطان وی را فراخواند. کرکی برای پنهان شدن راهی خانه خدا "کعبه" شد ولی در همانجا دستگير و زندانی شد و سپس به تختگاه عثمانيان فرستاده شد و بدست آنان کشته شد.

شهيد ثانی تلاش هايی برای فراهم آوردن چارچوب نظری يک حکومت شيعه انجام داد و در آثار خويش ديدگاه های نوينی در باره حکومت فقيه و توسعه اختيارات وی ارائه کرد

نخستين و شايد بنيادی ترين پيامد مهاجرت فقيهان جبل عامل به ايران نقشی بود که آنها در توسعه و پيشبرد تشيع درايران برعهده گرفتند. هنگامی که دولت صفوی درايران استقرار يافت تشيع فقط در چند شهر کوچک ايران مانند ساوه، آوه، قم، ری، ورامين و چند منطقه ديگر رواج داشت و بسياری از مردم ايران بر مذهب تسنن بودند. صفويان با استفاده از شيوه های گوناگون، درمدت نزديک به 200 سال توانستند تشيع را در کشور چيرگی بخشند. شيوه صفويان برای ترويج تشيع هم سياسی بود و هم مذهبی: ايراد خطبه ها، برقراری کلاس های درس، نگارش کتاب ها. اما هرگز نبايد اين حقيقت را ناديده گرفت که شمشير اسماعيل يکم و سختگيری و زورمداری او در ابتدای کار اصلی ترين ابزار ارائه تشيع به مردم ايران بود. به راه افتادن دسته هايی بنام "تبرائيان" در کوچه و بازار برای دريدن سينه آنان که از دشمنان علي(سنی ها) تبرا نمی جستند از جمله سياست های زورمدارانه شاه اسماعيل در ترويج تشيع بود. همه عاميليان از محقق کرکی گرفته، که در رد سنيان کتاب نگاشت و رساله های زيادی را در فقيه شيعه تاليف کرد و شاگردان بسياری پرورد تاعلامه محمد باقر مجلسی که گفته اند تنها رساله "حق اليقين" او 70 هزار تن از سنيان سوريه را به مذهب تشيع درآورد، دراين روند سهم و نقش بسيار داشتند و به شيوه های گوناگون در پيشبرد و توسعه تشيع کمک کردند.
رپايان بی مناسبت نيست اشاره ای داشته باشيم به زمينه ای که شايد بتوان آن را پيامد نژادی مهاجرت عامليان به ايران خواند. مهاجران عاملی خود در ايران بر نژاد و زادگاه خود تاکيد ويژه ای داشتند. عالمان ايرانی نيز چون درتمام مراحل زندگی و دانش اندوزی با زبان عربی سروکارداشتند زير نفوذ اين فرهنگ قرار گرفتند. اگر يکی از راه های آشنائی با فرهنگ هر ملت آموختن تاريج، زبان وادب و جست و جو در آئين ها و باورهای ذوقی وفکری آن ملت باشد، گروه ياد شده چنان در ارتباط با زبان و فرهنگ عربی بودند که کشش نژادی ويژه ای در آنان پديد نمی آمد. از آقا حسين خوانساری مجتهد معروف و متنفذ دوران شاه سليمان که ازتربيت يافتگان مکتب مهاجران بود پرسيدند: "آيا اين حديث که دنيا پيش از اين خلقت در دست ايرانيان بوده است درست است يانه؟ وی در پاسخ به طعنه گفت که نه تنها پيش از اين خلفت چنين بوده، بلکه پس از آن نيز جهان در دست خران است."

کتاب - مهاجرت روحانيون شيعه از جبل عامل به ايران در دوران صفويه