Saturday, August 25, 2018

معجزه سقاخانه آشیخ هادی



شایعه‌ای بر سر زبان‌ها افتاد؛ که یکی از سقاخانه‌های تهران معجزه می‌کند. بر پایه این شایعات، مردی لنگ با نوشیدن آب این سقاخانه معروف به «آشیخ هادی» شفا یافته و یک بهایی نیز به دلیل نپرداختن صدقه به یکی از گدایان آن محل، نابینا شده بود! به زودی انبوهی از مردم، به خصوص مردمان لنگ، نابینا و کلاً «معلول» و «عاجز»، از چهار گوشه ایران روانه سقاخانه «آشیخ هادی» شدند. 
 روز هیجدهم ژوئیه ۱۹۲۴، در حالی که گفت و گوهای دولت ایران با شرکت آمریکایی «سینکلر» برای بهره برداری نفت شمال ادامه داشت، «میجر رابرت ایمبری» که چهار ماهی پیشتر با سمت کنسولیار دفتر نمایندگی دیپلماتیک آمریکا در ایران، وارد تهران شده بود، همانند بسیاری دیگر، از سر کنجکاوی رهسپار سقاخانه معجزه گر «آشیخ هادی» شد.
نشریه معتبر «نشنال جئوگرافیگ» آمریکا، دوربینی در اختیار «سرگرد ایمبری» گذاشته بود تا از ایران عکس بگیرد و برای انتشار در آن نشریه بفرستد.
کنسول یار تازه به ایران رسیده را، در بازدیدش از سقاخانه معجزه گر در تهران، آمریکایی دیگری به نام «ملوین سیمور» همراهی می کرد. «ملوین سیمور» بدون روادید وارد ایران شده و دفتر نمایندگی آمریکا تعهد کرده بود که تا روشن شدن پرونده او، از این آمریکایی قانون شکن، نگاهداری کند.
«رابرت ایمبری» و «ملوین سیمور» سوار بر درشکه به سقاخانه «آشیخ هادی» رسیدند. کنسولیار آمریکایی برای گرفتن عکس از سقاخانه با همراه آمریکاییش، از درشکه پیاده شد و پیش رفت.
چند عکسی بیشتر نگرفته بود که خروش «الله اکبر» جمعیت به هوا خاست. همه دهان به دهان این خبر را گسترده بودند که «ایمبری» از بهائیان است و می خواهد آب سقاخانه معجزه گر و شفابخش را مسموم کند.
جمعیتی خشمگین به سوی کنسول یار آمریکا و همراه آمریکاییش هجوم بردند. و آنان را زیر رگبار مشت و لگد گرفتند. ماموران نظمیه یا شهربانی آن وقت، زمانی رسیدند که این دو آمریکایی غرقه در خون، نیمه جانی بیشتر نداشتند.
«میجر» یا سرگرد «رابرت ایمبری» و همراهش «ملوین سیمور» را شتابان به نزدیکترین بیمارستان رساندند؛ در حالی که انبوه جمعیت خشمگین، در پی درشکه حامل آنان می دویدند.
در بیمارستان، «ایمبری» و «سیمور» را در اطاق های جداگانه بستری کردند. در حالی که عده ای از مردم خشمگین، نفس نفس زنان در پی این دو می گشتند، بر پایه روایتی به جای مانده از همین رویداد، این مردمان خشمگین و سرکش، کنسولیار آمریکا را سرانجام یافتند، و نوجوانی شانزده ساله با ضربات سنگ او را کشت.
«ملوین سیمور»، به یاری بخت خوش و بستری بودن در اطاقی دیگر، جان به در برد. پنج روز پس از این حادثه مرگبار، «ملوین سیمور» شهادت داد که مردم خشمگین، چهل و پنج دقیقه تمام آنها را زیر رگبار مشت و لگد گرفته، و حتی سربازان با قنداق تفنگ آن ها را کوبیده بودند.
روی عکس کلیک کنید

No comments:

Post a Comment