صبح رفتم به منزل میرزا غلامحسینخان در رستوران محقری که نزدیک منزل او است ناهار خوردم در ساعت یازده، و ظهر خودمان را به گار [ایستگاه قطار] دزانوالید رسانیدیم. عبداللهخان آنجا منتظر ما بود و بلیط گرفته بود تا ما سوار شدیم ترن راه افتاد. در ظرف یک ساعت و ربع به Plaisir که دهکدهای است رسیدیم و از ورسایل و سنسیر گذشتیم. از Plaisir پیاده به Grignon رفتیم. قدری سربالا بود. اتفاقا هوا صاف و آفتاب و خوب بود. اما آسمان آنجا ربطی به آسمان پاریس ندارد و حقیقتا معلوم میشود بیشتر کدورت هوای پاریس از دود و کثافت شهر است.
باری وارد مدرسه فلاحت که مدرسه دولتی است شدیم و به منزل مدیر رفته چند دقیقه صحبت کردیم. معلوم شد ابوالقاسمخان شاگرد این مدرسه که امسال تحصیلش را تمام کرده دیپلوم نتوانسته بگیرد؛ به جهت اینکه در امتحان نمرهاش کم بوده فقط certificate به او دادهاند. یعنی رسم دارند که هر شاگردی که متوسط نمرههایش از دوازده بیشتر شد دیپلوم میدهند و اگر کمتر شد در حد قبول به او سرتیفیکا میدهند. بعد با عبداللهخان رفتیم باغ مدرسه و محل درس و لابراتوار و محل حیوانات را دیدیم. خوکها و گاوها و اسبها و گوسفندها را تماشا کردیم. گوسفندها بیدنبهاند. عجب اینکه همه یکرنگ و خاکستری بودند. گاوها خیلی درشت و چاق. اسبها هم که کلیتا در فرنگستان درشت هستند. خلاصه بیتماشا نبود، مخصوصا گردش خوبی بود. سه چهار ساعت راه رفتیم و در یک قهوهخانه چای خوردیم. خانههای دهاتی فرنگستان الحق از خانههای دهات ما خیلی پاکیزهتر است، اما خود دهاتیها پاکیزهتر نیستند.
ساعت پنج و بیست دقیقه راه افتاده بعد از شش و نیم رسیدیم. منزل مادام دوریان به چای دعوت داشتم نرسیدم. شام منزل علیقلیخان مهمان بودم با انتظامالملک. اسکندر نقاش هم بود و ساز میزد و خوب میزد. حال کردیم. مادام علیقلیخان اصرار کرد که «بیایید به نیس برویم» احتمال دارد قبول کنم.
یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان
No comments:
Post a Comment