از پشت در سلول سر و صدای زندانبانان بگوش میرسید.انگار اتفاقی افتاده بود. یکی از بازجوها در سایه روشن راهرو میدوید به سمت سلول های انفرادی. وقتی به محل رسید پرسنل بهداری و زندانبانی را که دم سلول ایستاده بودند کنار زد . در آهنی را با صدای کشدار باز کرد و رفت داخل. بر روی زیلوی پاره و کثیف چشمش افتاد به جسد دختری که دو روز پیش به این زندان آورده بودند.
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی (هیچ)
Wednesday, September 30, 2020
احمد کسروی - چگونه زنجیر ملایی از گردنم بر داشته شد
هشتم مهر زادروز احمد کسروی
اين داستان از هُناينده ترین ( مؤثرترین ) پيشآمدها در زندگاني من بوده . نامردي هاي بسياري از وزيران و ديگران پديدار گرديد . از آنسوي ايستادگي يك دسته از ايرانيان در برابر دولتِ آهنين مُشتي همچون دولتِ تزاري روس ، يكي از شگفت ترين داستان هاست . اين خود نمونه ايست كه جنبش مشروطه خواهي يك دسته را تا به چه اندازه بالا
یک فیلسوف تا بحال هرگز یک روحانی را نکشته است
Sunday, September 27, 2020
مقدسات - داستان کوتاه نوشته مهدی یعقوبی
آنشب سید اسماعیل پیشنماز مسجد عرق سگی دست ساز و تقلبی را تا آخر سر کشید. در همان دقایق اولیه سرش شروع کرد به چرخیدن. بدنش داغ شد و دانه های عرق نشست روی پیشانی اش . هذیان می گفت و حرفهای نامفهوم. خواست از جایش بلند شود و زنش را صدا بزند اما قدرتش را نداشت. به هر نحوی که بود کشان کشان خودش را رساند به دستگیره در. دستش را بلند کرد اما توانش را نداشت که کلید را بچرخاند. افتاد به زمین. صورتش کبود شد و دست و پایش بی حس. در دمدمای صبح که صدای اذان بلند شد بر اثر مسمومیت جان داد. خبرش آنروز که به مقامات بالا و از ما بهتران رسید. تاکید اکید کردند که
شده آیا به خدایت که کمی شک بکنی - مهدی یعقوبی
شده آیا به خدایت که کمی شک بکنی
به رسولان و امامان به دمی شک بکنی
به کتابی که مقدس به جهان می دانی
به بهشت و به جهنم که کمی شک بکنی
وعده های تهی و پوچ و به صد من یک غاز
به گذرگاه و مسیرت قدمی شک بکنی
نامه ی ماکسيم گورکی به کميته ی ايران - لندن به مناسبت تجاوز روسيه به ايران در سال ۱۲۴۰ خورشيدی
نامه ی ماکسيم گورکی به کميته ی ايران - لندن
به مناسبت تجاوز روسيه به ايران در سال ۱۲۴۰ خورشيدی (۱۹۱۱)
يکی از گروه های انيرانی مدافع انقلاب مشروطيت در غرب کميته ی ايران (Persia Committee) بود که به همت خاورشناس ايراندوست انگليسی و استاد دانشگاه کمبريج پروفسور ادوارد برآ ُن تشکيل شده بود. اين کميته با ايرانيان مقيم انيران، بويژه انجمن سعادت ايرانيان در استانبول، در تماس بود.
Saturday, September 26, 2020
Friday, September 25, 2020
آیت الله مطهری با توجه به این آیه از قرآن ترور شد
مهدی اخوان ثالث - چاووشی
بهسان رهنورداني که در افسانهها گويند،
گرفته کولبار زاد ره بر دوش،
فشرده چوبدست خيزران در مشت،
گهي پر گوي و گه خاموش،
در آن مهگون فضاي خلوت افسانگيشان راه ميپويند
[ما هم راه خود را ميکنيم آغاز.
***
Thursday, September 24, 2020
مقدسات - مهدی یعقوبی
نزدیکی های غروب بود و باران نرم نرمک شروع کرده بود به باریدن. دود و دم فضای قهوه خانه قدیمی را که جای سوزن انداختن نبود پر کرده بود. از هر سو صدای همهمه می آمد و سر و صدا.
صاحب قهوه خانه مشتی عباس که 60 سالی از عمرش میگذشت با حوله ای قهوه ای روی شانه و سیگاری روی لب، فرصت سر خاراندان نداشت و همزمان چند کار را یکجا انجام میداد. یکی از شاگردانش هم در کنارش مشغول شستن استکان و نعلکبی و آماده کرده قلیانها بود. آنسوتر دختری چادری اما تن فروش در کنار در پرسه میزد و گاه گاهی نگاهی می انداخت داخل قهوه خانه
چرچیل در کتاب خاطرات خود مینویسد
چرچیل سیاستمدار بزرگ انگلیسی در کتاب خاطرات خود مینویسد
زمانیکه پسر بچه ای یازده ساله بودم روزی سه نفر از بچه های قلدر مدرسه جلو من را گرفتند و کتک مفصلی به من زدند و پول من را هم به زور از من گرفتند. وقتی به خانه رفتم با چشمانی گریان قضیه را برای پدرم شرح دادم. پدرم نگاهی تحقیر آمیز به من کرد و گفت: من از تو بیشتر از اینها انتظار داشتم؛ واقعا که مایه ی شرم است که از سه پسر بچه ی پاپتی و نادان کتک بخوری. فکر میکردم پسر من باید زرنگ تر از اینها باشد ولی ظاهرا اشتباه میکردم. بعد هم سری تکان داد و گفت این مشکل خودته باید خودت حلش کنید.
Tuesday, September 22, 2020
خاطرات ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه از سفر لهستان
Sunday, September 20, 2020
اخته - داستان کوتاه - مهدی یعقوبی
کریستوفر هیچنز - خدا بزرگ نیست، چگونه دین همه چیز را مسموم میکند -
خدا بزرگ نیست، چگونه دین همه چیز را مسموم میکند
(به انگلیسی: God Is Not Great: How Religion Poisons Everything) نام کتابی ضدّ دین است که توسط کریستوفر هیچنز نوشته شده است.
این کتاب در تاریخ ۱ می ۲۰۰۷ منتشر شد و طی یک هفته به رتبهٔ دوم بالاترین فروش در وبسایت آمازون بعد از هری پاتر دست یافت و در هفته سوم به رده بالاترین میزان فروش در فهرست نیویورک تایمز رسید
Thursday, September 17, 2020
اخته - مهدی یعقوبی
از روزی که نعمت نظافتچی و نگهبان ویلایش فرار کرده بود سید هاشم از این رو به آن رو شده بود. شب ها خوابش نمی برد. اگر هم لحظه ای پلکهایش را روی هم می گذاشت کابوس های دهشتناک می آمدند به سراغش و چنگالهای تیزشان را بیرحمانه فرو میکردند در روح و روانش . تن و بدنش غرق در عرق میشد و دچار تشنج. برای رهایی از این هجوم و حملات پابرهنه میرفت در حیاط خانه و در حالی که اسلحه کمری اش را در دست می فشرد تا گرگ و میش صبح قدم میزد و زمین و زمان را لعن و نفرین.