داستانی از غول های نهان و آخوندهای پنهان در درون ما ایرانیان
تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی (هیچ)
موتور یک شخص دزدیده شد، اما فردای آن شب دزد موتور را پاک و تمیز شسته جایی که دزدی کرده بود گذاشت.
صاحب موتور وقتی موتورش را دید چشمش به نامه ای افتاد که در آن نوشته شده بود:
خیلی شرمنده ام، معذرت میخواهم، موتور شما را بدون اجازه گرفتم، خانمم در حال زایمان بود و شب هنگام دیگر چاره ای نیافتم جز این که بدون اجازه موتور شما را بگیرم و خانمم را به نزديكترين بیمارستان ببرم، به فضل خدا مشکل رفع شد و خانمم بچه را سلامت به دنیا آورد و همه چیز سر جایش است و این کار بدون موتور شما بسیار سخت بود.
از شرمندگی نمیتوانم به دیدار شما بیاییم اما امید است مرا ببخشید و این تحفه و یا شرینی ناچیزی که برایتان آماده کردم قبول کنید.
صاحب موتور صندوقی که روی موتورش گذاشته شده بود را باز کرد دید که گُل، شرینی با یک کیلو پسته و بلیت سینما فیلم جدیدی به نام( آخرین سرباز ) و آنهم در بهترین سینمای شهر برای تمام خانواده به او هدیه نموده.
صاحب موتور اشک های خوشی که با اندک تبسم جاری شده بود را پاک کرد و در دل خود گفت؛ خدا را شکر که اجر و ثواب را بدون زحمت برایم رساند، بعد همه خانواده رفتند سینما تا فیلم را بیبینند.
وقتی برگشت به خانه دید که دزد تمام خانه را با خود برده و یک نامه جدید برایش گذاشته ، که در آن نوشته بود... چطور بود فیلمش قشنگ بود؟
حواستون باشه انتخابات نزدیکه گول دزدان رو نخورید
زمره اى ديگر از اين قبيل كه در فرمان ملك بيگ اصفهانى جارچى باشى بسر مى بردند مسمّى به چيگ يين، يعنى گوشت خام خور، بودند. آن فرقه نيز آلت سياست و غضب بودند كه گناهكاران را از يكديگر مى ربودند و بينى و گوش ايشان را به دندان قطع نموده بلع مىفرمودند. همچنين بقيّه اعضاى ايشان به دندان انفصال داده مىخوردند تا حيات از آن گروه مسلوب مى گشت....اكثر اين دو گروه خاص كه به جهت سياست گناهكاران منصوب بودند مردمان قوى هيكل و كريه المنظر و طويل القامت بودندى،
داستانی از غول های نهان و آخوندهای پنهان در درون ما ایرانیان
رضا در کنار بوتیک برادر بزرگش ایستاده بود و تسبیح زنان ذکر و دعا میخواند. اوقاتش مثل همیشه تلخ و قمر در عقرب بود و با فیس و افاده به اطراف و اکناف نگاه میکرد. روی در ورودی مغازه روی تابلو با خط درشت نوشته بود:
بوتیک زنانه و دخترانه لاکچری
از پذیرفتن بانوان بدحجاب معذوریم
در همین حیص و بیص دو جوان بیکار که در همان حوالی پرسه میزدند از راه رسیدند. یکی از آنها دستش را گذاشت روی شانه مانکنی که در جلوی ویترین بود و در همان حال نگاهی به لباس های شیک و پیک. دوستش گفت:
- بیا بریم ناصر، این لباسا برا انگل زاده هاس، ما که هشتمون گرو نه مونه
- دیدن که مالیات نداره
- تو این مملکت حتی نفس کشیدنم مالیات داره
از کنارشان دو دختر چادری رد شدند . نگاهی انداختند به لباسها و سپس وارد بوتیک شدند. در جا چادرشان را از سر بر داشتند. لباس های مدل بالا و گرانقیمتی بتن داشتند و چهره ای بزک کرده. ناصر زل زد به لمبر باسن هایشان. آب دهانش را قورت داد و گفت:
- عجب کونی، چه پستونایی، نظرت چیه قاسم
- وصف العیش نصف العیش از هیچی که بهتره
- میگم اینا رو کیا میگان
- از ما بهترون
“سیمای دو زن،علیاکبر سعیدی سیرجانی”
داستانهای عاشقانهٔ «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون»، هردو سرودهٔ «نظامی گنجوی» سرایندههٔ توانمند ایرانی هستند.
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
یکی از نکات کلیدی در نوشتن رمانی کم نقص، بالا بردن مهارت های خود قبلا از شروع فرآیند نگارش اثر است؛ و یکی از بهترین راه ها برای انجام این کار، چیزی نیست جز نوشتن «داستان های کوتاه». در واقع به واسطه ی خلق داستان های کوتاه می توان درکی جامع را از عناصر داستانی مختلف—قالب، لحن، پیرنگ، شخصیت—به دست آورد. داستان کوتاه در اساس، یک رمان بسیار فشرده است، اما همچنان رسانه ای کاملا متفاوت در نظر گرفته می شود. در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب توسط نویسنده ی موفق آمریکایی، «جویس کارول اوتس»—برنده ی «جایزه ملی کتاب آمریکا» و خالق آثار تحسین شده ای همچون کتاب «عاشقانه، تاریک، عمیق»—با هم می خوانیم.
علیرضا شاپور شهبازی در مقدمۀ کتاب ارزشمند شرح مصوّر نقش رستم فارس نوشته است
در آخر دورۀ قاجارها تفنگچیان کنار جوی آب نقش رستم بساط پهن میکردند، و بر سر به هدف خوردن گلولههایشان بر چشم و چهرۀ تصاویر بیدفاع نیاکانشان شرط میبستند و چون با گلولهای به کندن و یا پاشیدن پیکر تراشیدهای توفیق مییافتند، فریاد شادیشان به هوا میرفت و زمین از گناه بیاعتنائی شان میلرزید
شنبه، بیستم ربیعالثانی
صبح ساعت هشت از خواب برخاستیم نمازمان قضا شده بود نماز خواندیم قرآن خواندیم و آمدیم پائین. جناب اشرف اتابک اعظم آمدند رفتیم اتاق بیلیارد بازی میکردیم. دو تفنگ دولوله هم که بتوسط دکتر آدکاک از لندن خواسته بودیم آورده بودند یکیرا به یکصد لیره خریدیم ده لیره هم فشنگش را خریدیم. خیلی تفنگ اعلای خوبی است. رفتیم کنار دریا چند تا لیموی ترش آوردند نشانه گذاشتیم اغلب را زدیم.
سفر به پاریس
خامنه ای: خودشان این گونه آزادانه تظاهرات و اغتشاش کردند؛ ولی اکنون هر اعتراض و تظاهراتی را با صدها کشته، مجروح و بازداشتی به وحشیانه ترین شیوه ممکن سرکوب می کنند