تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی (هیچ)
Friday, January 19, 2024
Tuesday, January 16, 2024
برای نابودی یک کشور اصلا نیازی به جنگ نیست
برای نابودی یک کشور اصلا نیازی به جنگ نیست
تنها کافیست جای افراد آگاه و برجسته آن کشور را
با تعدادی سیاستمدار نادان و احمق عوض کنید
خاطره ی عاشقانه ی مرتضی خان نی داوود از قمرالملوک وزیری
خاطره ی عاشقانه ی مرتضی خان نی داوود از قمرالملوک وزیری
بارها براي عروسي و ميهماني بزرگان به باغ عشرتآباد دعوت شده بودم. براي عروسي، مولودي و... اما هرگز حال آن شب را نداشتم. پائيز غمانگيزي بود و من به جواني و عشق فکر ميکردم. از مجلسي که قدر ساز را نميشناختند خوشم نميآمد اما
چاره چه بود، بايد گذران زندگي ميکرديم. چنان ساز را در بغل ميفشردم که گوئي زانوي غم بغل کردهام. نميدانستم چرا آن کسي که قرار است در اندروني بخواند، صدايش در نميآيد. در همين حال و انتظار بودم که دختر نوجوانی از اندروني بيرون آمد... حتي در اين سن و سال هم رسم نبود که دختران و زنان اينطور بي پروا درجمع مردان ظاهر شوند. آمد کنار من ايستاد.
کلیله و دمنه در این روزگار تیره که خیرات بر اطلاق روی به تراجع آورده است
بزرگمهر در مقدمه کلیله و دمنه آورده است
در این روزگار تیره که خیرات بر اطلاق روی به تراجع آورده است و همت مردمان از تقدیم حسنات قاصر گشته ... میبینییم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد، و چنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی، و افعال ستوده و اخلاق پسندیده مردوس گشته.
شیخ را گفتند چه خوری
شیخ را گفتند چه خوری ؟
گفت: گوشت ملت
گفتند: چه نوشی ؟
گفت: خون ملت
گفتند: چه پوشی ؟
گفت: پوست ملت
و وی را گفتند از چه راه اینها را بدست میاوری ؟
گفت: جهــــــــل مـلـت !
Tuesday, January 09, 2024
حکایت اتحاد و اتفاق - پیرمرد و فرزندانش
حکایت اتحاد و اتفاق
پیرمرد و فرزندانش
روزی روزگاری پیرمردی زندگی میکرد، که پسران زیادی داشت. پسرای این پیرمرد هرروز باهم دعوا میکردند. هر روزی که میگذشت پیرمرد، پیرتر و ضعیف تر میشد و هرروز نگرانتر می شد که این دعوا بین فرزندانش همیشه ادامه پیدا کند و همدیگر رو نابود کنند. او هرروز از فرزندانش میخواست که با آرامش و شادی کنار هم زندگی کنند اما فرزندان گوش شنوا نداشتند و همون رفتار همیشگیشون رو انجام میدادند. یک روز، پیرمرد همه پسرانش را فرا خواند و به آنها بسته ای از چوب داد و گفت:” از شما پسرانم میخوام که هرکدومتون امتحان کنید و ای بسته چوب را بشکنید.” پسران یکی، یکی امتحان کردند اما هیچکدومشون قدرت این را نداشتند که این چوب ها را بشکند. فرزندان به پدر گفتند:” متاسفیم پدر، اما ما قدرت اینو نداریم که این چوپ ها رو بشکنیم.”
Sunday, January 07, 2024
تجارت سکس نوشته مهدی یعقوبی (هیچ)
در گوشه قهوه خانه داریوش با حالتی آشفته سرش را گذاشته بود میان کاسه دستانش و با خودش حرف میزد عینهو دیوانه ها. درست سه روز میشد که دختر 13 ساله اش دمدمای صبح نرسیده به نانوایی ناپدید شده بود، بی هیچ رد و اثری.
زمین و زمان را زیر پا گذاشته بود و از هر کس و ناکسی پرس و جو. اما کوچکترین سرنخی پیدا نکرده بود. زنش نرگس در خانه گیج و منگ عکس دخترش شکوفه را به بغل گرفته بود و با حالت سوزناکی آه و ناله سر میداد و به سر و صورتش چنگ می کشید
آیت الله نوری همدانی ما آتش سوزی سینما رکس را برای به حرکت در آوردن مردم انجام دادیم
فاجعه سینمارکس آبادان فراموششدنی نیست. آیتالله حسین نوریهمدانی، مرجع تقلید ۹۸ ساله شیعه، در جریان آتشزدن سینمارکس آبادان نقشی فعال داشته است.
تفریحات اعلیضرت مظفرالدین شاه قاجار
تفریحات اعلیضرت مظفرالدین شاه قاجار
محققالدوله میگفت این روزها در حضور اعلیحضرت (مظفرالدین شاه قاجار) یکنفر را استیکان به مقعدش کردهاند. تمام فرو رفته و نتوانستهاند بیرون آورند. دکتر ادکاک [را] آوردهاند که درآورد. در ضمنِ کار، شکسته است و به مناسبت این مطلب گفت فخرالملک را چندی قبل تخممرغ به مقعدش کردهاند بعد به حضور رفته تخم کرده است. این است شاه ما و ذوق و سلیقه و تفنّن و عیش او و اینها هستند رجال ما و این است مملکت ما خداوند اصلاح کند
روباه و خروس
می گویند خروس و شيری با هم رفيق و همراه شدند و به صحرا رفتند. شبهنگام خروس برای خوابيدن به روی درخت رفت . شير هم پای درخت دراز کشيد. هنگام سپیدهدم خروس به عادت مألوف شروع به آواز خواندن کرد. روباهی که در آن حوالی بود، به طمع افتاد و نزدیک درخت آمد.
روباه با دیدن خروس گفت:
روایت شلاق بر تن زنی که با دامن و پیراهن قرمز قدم میزد
روایت شلاق بر تن زنی که با دامن و پیراهن قرمز قدم میزد
رویا حشمتی
امروز صبح از اجرای احکام تماس گرفتن برای اجرای حکم ۷۴ ضربه شلاقم با وکیلم تماس گرفتم و با هم رفتیم دادسرای ناحیه ۷ از گیت ورودی رد شدیم و حجابم رو برداشتم رفتیم شعبه ی ۱ اجرای احکام.
کارمند شعبه گفت: «روسریت رو سرت کن که دردسر نشه»
گفتم: «اومدم بابت همین شلاقم رو بزنید سر نمیکنم»
Monday, January 01, 2024
برتراند راسل اعتقاد به بهشت چگونه در ذهن انسانها پدید آمد
انسان پدیدههایی را میدیدهاست که باعث ترس و اضطرابش میشده
و برای اینکه این ترس و اضطراب را آرام کند، نمیتوانسته ازعلم و شناخت واقعی پدیدهها که بعد منجر به پیدا کردن راه حلی مناسب و منطقی میشده استفاده کند
در نتیجه به جای علاج واقعه یک مسکن برای خود پیدا میکرده و به تعبیری دل خود را خوش میکردهاست.
ایران و تمدن ساسانی میزان دخالت زنان در ادارۀ اموال یکسان بود
مرد و زن میتوانستند با بستن پیماننامهای میان خود، در دارایی با هم شریک شوند. اگر مردی دو زن داشت و با عقد پیماننامه در مالکیت اموال با آنان شریک بود، در این مورد هر یک از دو زن، دارایی خود را به اشتراک با شوهر اداره میکرد،
امان از من و تو ملکالشعرای بهار
امان از من و تو
ملکالشعرای بهار
هيچ دانی که چه کرديم به مادر من و تو؟
يا چه کرديم به هم، جان برادر من و تو؟
سعی کرديم به ويرانی کشور من و تو
رو، که اف بر تو و من باشد و تف بر من و تو
هر دومان مايه ننگيم، امان از من و تو
من و تو هر دو جفنگيم، امان از من و تو