تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی (هیچ)
Wednesday, July 26, 2023
رابیندرانات تاگور در ایران
ابیندرانات به معنی ایزد آفتاب است
داریوش شهبازی
تاگور در ۱۵ آوریل ۱۹۳۲ به همراه عروسش پراتیمادیوی و دینشاه ایرانی (از پارسیان نامدار هند) به دعوت دولت ایران به ایران رفت. جشن هفتادمین زادروز او در تهران برپا گردید. در این هنگام از رضاشاه خواست تا برای آموزش جوانان هندی استادی را به هندوستان به دانشگاه او بفرستد که او ابراهیم پورداوود را برگزید و به هندوستان فرستاد.
تاگور به ایران عشق میورزید. علاقه و عنایت او را به ایران از خطابه خوش آمدی به استاد پورداود در 1933 آشکار است:
«آقای پورداود به شما که پیک ایران بزرگ به هند هستید خوش آمد میگویم ما مردم ایران و هند به وسیله هنر و ادبیات و فلسفه پیوسته در ارتباط بوده و همیشه پیوند برادری داشتهایم ... میان ما روابط معنوی بر قرار بود ... در این زمان که بیداری آسیا شروع شده بار دیگر به کشف علایق دیرین موفق میشویم ... و جانها و دلها را به جستجوی حقیقت واداریم.»
ذکر حسین منصور حلاج عطار نیشابوری
تذکرة الاولیاء
آن قتیل الله فی سبیل الله آن شیر بیشهٔ تحقیق آن شجاع صفدر صدیق آن غرقهٔ دریای مواج حسین منصور حلاج رحمةالله علیه کار او کاری عجب بود و واقعات غرایب که خاص او را بود که هم در غایت سوز و اشتیاق بود و در شدت لهب و فراق مست و بیقرار و شوریدهٔ روزگار بود و عاشق صادق و پاک باز و جد وجهدی عظیم داشت و ریاضتی و کرامتی عجب و عالی همت و رفیع قدر بود او را تصانیف بسیار است بالفاظ مشکل در حقایق و اسرار و معانی محبت کامل و فصاحت و بلاغتی داشت که کس نداشت و دقت نظر و فراستی داشت که کس را نبود و اغلب مشایخ کبار در کار او ابا کردند و گفتند او را در تصوف قدمی نیست مگر عبدالله خفیف و شبلی و ابوالقاسم قشیری و جملهٔ متأخران الاماشاءالله که او را قبول کردند و ابوسعید ابوالخیر قدس الله
Monday, July 24, 2023
حاجی آقا صادق هدایت - نصیحت به فرزند
توي دنيا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپيده؛
اگر نميخواهي جزو چاپيدهها باشي، سعي كن كه ديگران را بچاپي
سواد زيادي لازم نيست، آدم را ديوانه ميكنه و از زندگي عقب مياندازه
فقط سر درس حساب و سياق دقت بكن! چهار عمل اصلي را كه ياد گرفتي، كافي است،
تا بتواني حساب پول را نگهداري و كلاه سرت نره، فهميدي؟ حساب مهمه!
بايد كاسبي ياد بگيري، با مردم طرف بشي، از من ميشنوي برو بند كفش تو سيني
بگذار و بفروش،
فردوسی در شاهنامه از مزدک میگوید
بپیچاند از راستی پنـج چـیـز
که دانا بر این پنج نفزود نیز
کجا رشک و کین است وخشم و نیاز
به پنجم که گردد بر او چیره آز
همیگفت هر کو توانگر بود
تهیدست با او برابر بود
نباید که باشد کسی بر فزود
Friday, July 21, 2023
سیمین دانشور - باید باکره باشی، باید پاک باشی
باید باکره باشى، باید پاک باشى!
براى آسایش خاطر مردانى که پیش از تو پرده ها دریده اند !
چرایش را نمیدانى فقط میدانى قانون است، سنت است ، دین است
قانون و سنت را میدانى مردان ساخته اند
اما در خلوت مى اندیشى به مرد بودن خدا و گاهى فکر میکنى شاید خدا را نیز مردان
Thursday, July 20, 2023
سهروردی عشق را از عشقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید،
عشق را از عشقه گرفته اند و عشقه آن گیاهی است که در باغ پدید آید، در بن درخت، اول بیخ در زمین سخت کند، پس سر بر آرد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد، و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند، و هر غذا که به واسطه آب و هوا به درخت می رسد به تاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود، همچنان در عالم انسانیت که خلاصه موجودات است درختی است منتصب القامه که آن به حبه القلب پیوسته است و حبه القلب در زمین ملکوت روید و هرچه در اوست جان دارند.....و این جبه القلب دانه ای ست که باغبان از ازل و ابد از انبار خانهء "الارواح جنود مجنده" در باغ ملکوت در چمن "قل الروح من أمر ربی" نشانده است و به خودی خود آن را تربیت فرماید که " قلوب العارفین من اصایع الرحمن یقلبها کیف یشاء " . وچون مدد آب علم و "من الماء کل شیء حی" با نسیم " ان الله فی ایام دهرکم نفحات" از یمین الله مدد بدین حبه القلب می رسد،صد هزار شاخ و بال روحانی از او سر بر می زند ، از آن بشاشت و طراوت ،این معنی عبارت است که "انی لأجد نفس الرحمن من قبل الیمین".پس حبه القلب که آن را "کلمهء طیبه " خوانند،شجرهء طیبه شود و از آن شجره عکسی در عالم کون و فساد است که آن عکس را "ظل" خوانند و بدن خوانند و درخت منتصب القامه خوانند.و چون این شجره طیبه بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشه ای سر برآرد و خود را در او پیچید تا جایی رسد که هیچ نم بشریت در او نگذارد و چندان که پیچ عشق بر این شجره زیادت می شود،که آن شجرهء منتصب القامه زرد تر و ضعیف تر می شود تا به یکبارگی علاقه منقطع گردد. پس آن شجره روان مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ الهی جای گیرد که «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی». وچون این شایستگی از عشق خواهد یافت،عشق عمل صالح است که او را بدین مرتبه می رساند که «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه».و صلاحیت استعداد این مقام است و آنچه گویند که فلان صالح است،یعنی مستعد است.پس اگر جان را به عالم بقا میرساند ، تن را به عالم فنا میبرد ، زیرا که در عالم کون و فساد هیچ چیز نیست که طاقت بار عشق تواند داشت...
شیخ شهاب الدین سهروردی ، رسالهء فی حقیقت عشق
اشک تمساح صادق هدایت
ابن مقفع کلیله و دمنه باب برزویه طبیب
اختلاف میان ایشان در معرفت خالق و ابتدای خلق و انتهای کار بینهایت، و رای هر یک بر این مقرر که من مصیبم و خصم مخطی. و با این فکرت در بیابان تردد و حیرت یک چندی بگشتم و در فراز و نشیب آن لختی پویید. البته سوی مقصد پی بیرون نتوانستم برد، و نه بر سمت راست و راه حق دلیلی نشان یافتم. به ضرورت عزیمت مصمم گشت بر آن چه علمای هر صنف را ببینم و از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم و بکشم تا به یقین صادق پای جای دلپذیر به دست آرم. این اجتهاد هم به جای آوردم و شرایط بحث اندر آن تقدیم نمود. هر طایفهای را دیدم که در ترجیح دین و تفضیل مذهب خویش سخنی میگفتند و گرد تقبیح ملت خصم و نفی مخالفان میگشتند. به هیچ تأویل درد خویش را درمان نیافتم و روشن شد که پای سخن ایشان بر هوا بود، و هیچ چیز نگشاد که ضمیر اهل خرد آن را قبول کردی.
(ابن مقفع کلیله و دمنه، باب برزویه طبیب)
Saturday, July 15, 2023
Wednesday, July 12, 2023
هیچ کس نمی داند جای به خاکسپاری فرخی یزدی کجا بوده است؟
هیچکس نمیداند جای به خاکسپاری فرخی یزدی کجا بوده است؟
محمدرضا شفیعی کدکنی
بعد از سقوط سلطنت، در همین چند سال اخیر، روشنفکران و کتاب خوانان ایران تازه به این فکر افتادهاند که «ما حافظهی تاریخی نداریم.» راست است و این حقیقت قابل کتمان نیست. در کجای جهان، در قرن بیستم، اگر فرّخی یزدی (غرض شخص او نیست، بلکه منظور شاعری آزاده و میهن دوست و شجاع از طراز اوست) کشته میشد، کسی از گورجای او بیخبر میماند؟ نمیدانم شما تاکنون به این نکته توجه کردهاید که هیچ کس نمیداند جای به خاکسپاری فرخی یزدی کجا بوده است؟
نامه آبراهام لینکلن به آموزگار پسرش
نامه آبراهام لینکلن به آموزگار پسرش
به پسرم درس بدهید. او باید بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نیستند، اما به پسرم بیاموزید که به ازای هر شیاد، انسان صدیقی هم وجود دارد. به او بگویید، به ازای هر سیاستمدار خودخواه، رهبر جوانمردی هم یافت می شود. به او بیاموزید، که در ازای هر دشمن، دوستی هم هست. می دانم که وقت می گیرد، اما به او بیاموزید اگر با کار و زحمت خویش، یک دلار کاسبی کند بهتر از آن است که جایی روی زمین پنج دلار بیابد. به او بیاموزید که از باختن پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر دارید. به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یادآور شوید.
در ستایش می - ابوعلی سینا
غذای روح بود باده رحیق الحق
که رنگ و بوش کند رنگ و بوی گل را دق
به رنگ زنگ زداید ز جان اندوهگین
هُمای گردد اگر جرعهای بنوشد بق
به طعم، تلخ چو پند پدر, ولیک مفید
به پیش مُبطل باطل, به نزد دانا حق
می از جهالت جُهال شد به شرع حرام
چو مَه که از سبب منکران دین شد شق
Sunday, July 02, 2023
ما الاغ ها عزیزنسین
ما الاغ ها نوشته : عزیزنسین
ترجمه : صمد بهرنگی
آه ، ما ! ما الاغها !… ما جماعت الاغها هم سابق بر این درست مثل جماعت آدمها حرف می زدیم . ما هم برای خودمان زبان به خصوصی داشتیم . موزون و شیرین و خوشایند صحبت می کردیم.چه عالی حرف می زدیم و چه ترانه های دل انگیز سر مدادیم. البته ما الاغها به زبان آدمها حرف نمی زدیم ، به زبان خود الاغها حرف می زدیم . زبان الاغها زبانی بود انعطاف پذیر ، لطیف و غنی .
ما جماعت الاغها آنوقت ها عرعر نمی کردیم ، بعدها عرعر کردن را پیشه ی خود کردیم .