Friday, March 31, 2023

دوبیتی های مهدی یعقوبی (هیچ)

 


آلبر کامو - شما مردم را گرسنه نگاه داشته اید و از هم جدا تا شورش شان را از بین ببرید

 


چه کسانی در صدر اسلام مدعی نبوّت بودند؟ و چرا مسلمانان آنها را کشتند

 


چه کسانی در صدر اسلام مدعی نبوّت بودند؟ و چرا مسلمانان آنها را کشتند 

مسیلمة بن ثمامه

مسيلمة بن ثمامة که با کنیه أبا ثمامة نیز شناخته می‌شد،[1] به همراه گروهی پیش پیامبر اسلام(ص) رفتند و او به پیامبر گفت:[2] اگر امور را چنان قرار دهی كه پس از تو، امور از آن من باشد،(من جانشینت باشم) از تو پيروى خواهم كرد. پيامبر به او رو کرد در حالی‌که در دستش شاخه‌اى از نخل بود، فرمود: «اگر از من چنین چیزی که در دست من است را درخواست کنی، به تو نخواهم داد، در کار خود با آنچه خدا برایت در نظر گرفته دشمنی مکن و اگر رويگردان شوى خداوند دنباله‌ات را خواهد بريد. و من تو را همان می‌بينم كه در خواب ديدم ...».[3] او بعد از این ماجرا و در زمان برگشت به سمت قبیله خود، ادعای نبوّت کرد و گفت که با پیامبر اسلام در نبوّت شریک است.[4] البته او نبوّت پیامبر اسلام را رد نکرد ولی خود را مانند او پیامبر می‌دانست و می‌گفت من و محمد در امر نبوّت شریک هستیم.

بمب در عکاسخانه انتوان سوروگین

 


عارف قزوینی - بگو به شیخ هر آنچه از تو بر مسلمانی

 


Tuesday, March 28, 2023

Saturday, March 11, 2023

چهارشنبه سوری - در آتش روسری ها را بسوزید

 


دوبیتی های مهدی یعقوبی

چگونه انسان بی خدا میشود برتراندراسل

 


بدبخت ملتی که به قهرمان احتیاج دارد - برتولت برشت زندگی گالیله

 


زندگی گالیله برتولت برشت


چهارشنبه سوری در تاریخ بخارا

 



در ستایش رضا شاه - ملک الشعرای بهار

 



 ملک الشعرای بهار در ستایش رضا شاه

 قصیده دیروز و امروز. چهار خطابه


امروز روز عزت دیهیم و افسر است

عصری بلند پایه و عهدی منور است

جاه و جلال گم شده در پیشگاه ملک

بر سینه دست ‌طاعت و بر آستان سر است

سوی دگر گرسنگی و، نعمت این‌سوی است

ملک دگر کشاکش و آرامش ایدر است

بگشوده است بال به هرجا عقاب جنگ

Friday, March 10, 2023

دوبیتی های مهدی یعقوبی(هیچ)

 

دوبیتی ها

کتاب هایی که در زندان های جمهوری اسلامی خواندم

 


این کتاب را در بند 4 سپاه بابل که بند توده ای ها بود و مرا به علت تحریک زندانیان سیاسی به آنجا تبعید کرده بودند خواندم. در این بند آزادی های محددودی وجود داشت.

کتاب یادگار خون سرو - هوشنگ ابتهاج ه. ا . سایه

شغال و سگ زرد

 


حکایت شغال و سگ زرد

آورده اند که شغالی به غاری خلوت گزیده بود و همه روز به حمد و ثنا مشغول بود و در آن نزدیکی مرغزاری با صفا بود که از زیبایی دم طاووس بدان رشک بردی و آب جویش از اشک عاشق زلال تر بودی. وحوش و سباع بسیار در آن مرغزار روزگار گذاشتندی و سگ و یوز و آهو و خرگوش و دیگر وحوش به مصاحبت هم دل خوش کرده و از قرابت هم وجدی حاصل داشتند.

سعادت بود صحبت دوستان

میان گل و سبزۀ بوستان

چهارشنبه سوری دلیل خریت پدران شما است - آیت الله مطهری

 


بنجامین فرانکلین - بهای از دست دادن آزادی

 


Wednesday, March 08, 2023

اگر ما متحد با هم نگردیم

 


دوبیتی ها را بخوانید

روز جهانی زن گرامی باد

 


زن جهان انسان و هرگز عورت و ناموس نیست

مرد سالاری بجز اندیشه ای منحوس نیست

شاهکار خلقت و آیینه دار زندگیست

در حصار خانه ها چون برده ای محبوس نیست

ای خدا هستی اگر بشنو خروشم را به خشم !؟

زن بهشتت هرگز هرگز حوری فردوس نیست

هیچ کورسویی هم در انتهای تونل به چشم نمی خورد

 


کمدی الهی - دانته

 


طاهره قرته العین این شعر را پس از اینکه روبنده را در جمع مردان بر داشت سرود

 




سرو کشمر درختی که به یاری زرتشت در کِشمَرِ خراسان کاشته شد

 


سرو کِشمَر، درختی که به یاری زرتشت در کِشمَرِ خراسان کاشته شده‌بود؛ دریغا که به دستور خلیفه‌ی عباسی بر زمین افتاد.


سیمین بهبهانی - زنی را می شناسم من

 


زنی را می شناسم من

که شوق بال و پر دارد

ولی از بس که پر شور است

دو صد بیم از سفر دارد

**

زنی را می شناسم من

که در یک گوشه ی خانه

میان شستن و پختن

درون آشپزخانه

**

Wednesday, March 01, 2023

تفرقه بنداز حکومت بکن - مهدی یعقوبی (هیچ)

 


ادامه شعر

کتاب هایی که قبل از انقلاب 1357 خواندم - تاریخ سی ساله نوشته بیژن جزنی

 



تاریخ سی ساله ایران را ایستاده 

در  دانشکده علوم اقتصادی بابلسر در سال 1356 خواندم




ملت غلط میکند که ما را نخواهد ما رعیت سر به زیر و کر و کور می خواهیم - محمد علی شاه قاجار

 


عکسی که بقول آیت الله بهبهانی کمر اسلام را شکست

 


ادیب الممالک فراهانی مادر خود را به دست دشمن مپسند

 


کلیه و دمنه - آخوند در جلد گربه

 



آورده‌اند که دوراجی(:کبک انجیر) در جنگلی لانه داشت. پس از چند روزی که به لانه‌ی خود بر نگشت، ناگهان خرگوشی در لانه‌ی او جای کرد و آن را خانه‌ی خود پنداشت. پس از چند روز که دراج بازگشت و آن پیش‌آمد را دید، به خرگوش گفت که؛ از خانه‌‌ی من بیرون شو که آن را خود ساخته‌ام. خرگوش پاسخ داد که این خانه را خود یافته‌ام و اگر شما حقی دارید و پیش از من در آن زندگی کرده‌ای ثابت کن؟ دراج به خرگوش گفت که در این نزدیکی و بر لب آبگیر، گربه‌ی پارسایی زندگی می‌کند که همیشه در ستایش است و هرگز خونی نریزد و کسی را آزار ندهد و هنگام ریاضت، با آب و گیاه دهان باز کند. داوری از او دادگرتر پیدا نمی‌شود. پس نزدیک او رویم تا کار ما را درست کند.

رژیم جمهوری و سلطنتی