Sunday, June 26, 2016

سگ وفادارترین حیوان است




سگ وفادارترین حیوان است
همدم روز و شب انسان است
در نگاهش که محبت یکریز
هر دم هر لحظه که بی پایان است
شادی اش دست نوازشگر تو
با تبسم به لب ایوان است
گرمی خانه در آوار سکوت
غم و اندوه تو را درمان است
در گذرگاه خطر بی تردید
همرهی یکدل و جان افشان است
در چنین عصر پر از دود و دروغ
مهر در عمق دلش تابان است
آه انسان که چه اندازه ، چقدر
جاهل و بی خرد و نادان است
این چه دینیست که کشتار سگان
نیک و آسان که همه در آن است
آنکه بدبو و پلید و نجس است
شیخ و ملاست که در ایران است

مهدی یعقوبی


Saturday, June 18, 2016

ای شیخ من که دینم موسیقی و شراب است



ای شیخ من که دینم موسیقی و شراب است
در مذهبم که مستی بالاترین صواب است
پا تا سری خرافات آلوده از کثافات
در مغز تو که گویا جاری که فاضلاب است
کشتار بی گناهان  دیباچه کتابت
خون و تن یتیمان بر سفره ات کباب است
ای شیخ تو پلیدی در میهنم اسیدی
دینت گلوی ایران پیچیده چون طناب است
از بیخ و بن دروغی  کفتار عهد بوقی
هر وعده و وعیدت یکسر همه سراب است
آیین تو به شمشیر آیین من که عشق است
تاریک و روسیاهی من قلبم آفتاب است
با گیسوان عریان در کوچه ها برقصم
در سینه ام دمادم چنگ و نی و رباب است
از عقل در گریزی با علم می ستیزی
ماتحتت هم شنیدم در حوزه ها خراب است
مکار و حیله کاری نفرین روزگاری
گرگی که عکس میشی بر چهره اش نقاب است
لعنت به آن بهشتی باشی که تو در آنجا
بودن بهشت با شیخ از بدترین عذاب است

مهدی یعقوبی


Tuesday, June 07, 2016

ماه تا از راه می آید دلم هول میشود




ماه تا از راه می آید دلم هول می شود
دست و پایم روی ایوان ناگهان شُل می شود
می تپد قلبم درون سینه ام بی اختیار
روی لبهایم پر از عطر تغزل می شود
خون سوزان در رگانم میشود موج شراب
بر سرم رنگین کمان در هر کران پل می شود
ماه تا می آید از آفاق راز آلود دور
از در و دیوار و بامم پر گلایول می شود 
زیر چتر نور زیبایش شبانگاهان سرد
روح من با کهکشانها در تعامل می شود
می کشم پر چون کبوترها به اوج ابرها
در تنم روحم به هر دم بی تحمل می شود
می درخشد چشمهایم با تبسم در سکوت
گوییا  بود و نبودم در تحول می شود
می گزم انگشت خود را از تعجب بر دهان
نقطه ثقل زمینم بی تعادل می شود
استکان چای می افتد ز دستم بر زمین
بیشه های خشک جانم غرق در گل می شود

مهدی یعقوبی