« هنگامی که من به دنيا آمدم ناصرالدين شاه بر ايران حکومت می کرد البته در اين کار دست تنها نبود، 85 زن و معشوقه با صدها مادرزن و پدر زن به اضافه مقدار زيادی پسر و دختر و نوه و نتيجه او را دوره کرده بودند. اينان ايران را مثل گوشت قربانی بين خود تقسيم کرده بودند هر گوشه ای از مملکت در دست يکی از شاهزاده ها و نوه ها بود که خون مردم را توی شيشه می کردند.
به هر حال از شرح حال خود بگويم، مخلص پس از چند سال خاکبازی در کوچه ها مثل همه بچه ها، رفتم ببخشيد، اشتباه کردم همه بچه ها که نمی توانستند به مدرسه بروند، از همان کودکی به کاری مشغول می شدند تا تکه نانی به دست آورند، بله فقط تکه نانی و ديگر هيچ. بچه ها که کاری پيدا نمی کردند پولی هم نداشتند تا به مدرسه بروند.