دکتر متخصص در حالی که عینکش را از روی چشمش بر می داشت و روی میز می گذاشت رو کرد به ملا نقی و گفت :
- شما رو می فرستم برای ام آر آی (MRI) تا مطمئن شم تشخیص درسته
فقط از شما میخوام که تو این امر مهم که به سلامتیون بستگی داره تعلل نکنین . حتما همین امروز یا فردا تشریف ببرین به بیمارستان.
ملا گفت : یعنی منو میفرستین پیش دکتر خارجی تا دستاشو رو بدنم بکشه و معاینه کنه . استغفرالله اصلا معلوم نیس که اون دکتر یه زن غیر مسلمون باشه . دستتون درد نکنه ، همینو کم داشتیم اونم تو مملکت اسلامی .
- منظورم اینه ..
ملا نطقش را کور کرد و بی آنکه اجازه دهد حرفش را بزند گفت :
- بمن الهام شده بود که نباید می اومدم امروز... ، راستی امروز چندمه
- منظورتونو نمی فهمم
ملا نگاهی عاقل اندر سفیه بهش انداخت و با لبخندی مکارانه گفت : هیچی شما نسخه تونو بنویسین
دکتر که از نق و نوقش حوصله اش سر رفته بود زیر لب با خودش گفت :
- گیر عجب گاوی افتادیم معنی ام آر آی رو نمیدونه .