Friday, December 09, 2011

غزلهای بی تاریخ - شعری زیبا از اسماعیل وفا یغمایی



اگر عشق گناه است
خوشا گناه
و عتاب تمام جهان
اگر عشق گناه است ، عشق من
باروی عشق را دری نیست
سر بر آسمان و ستارگان می ساید
و ابرهایی که باران جنون و گناه می بارانند

گرداگرد آن مگرد
دری و دروازه ای نمی یابی
مگر آنکه سنت و شریعت را
به اطاعت سرخم کنی
تا بتوانی در هلهله فقیهان
رخصت عشقبورزی
با جنازه سرد و جفت خویش را باز یابی
من از این دروازه ها عبور نخواهم کرد 


عشق من 
نیمه شب ماه را بنگر 
مست بر آسمان گیج گمشده در کهکشانها
کمند خود را بر ماه می آویزم
و از بام فرود خواهم امد
 تا زمزمه لبان دیوانه ات را با لبانم بشنوم 





No comments:

Post a Comment