14 ژوئیه 47 [22 تیر 1326]
یا حق
دو کاغذ 9 و 26 ژوئن [18 خرداد و 4 تیر] که از برلن فرستاده بودید مدتی است رسیده. تا حالا cafard [بی حوصلگی] مانع از نوشتن بود. اگرچه هنوز هم دست از یخهام برنداشته ولیکن اگر میخواستم منتظر این واقعة مهم بشوم گمان میکنم هیچوقت نمیتوانستم چیزی بنویسم. از قراری که نوشته بودید مشغول مشت و مال هستید البته مشت و مال دهنده مهمتر از عملی است که انجام میدهد .
دیشب به مناسبت عید ملی به سفارت فرانسه رفتم. پذیرایی در باغ بود. علاوه بر جرجانی و خانلری و خیلی موجودات دیگر، حتی رهبر کل هم به قدوم خود آنجا را منور کرد و به نوکرهای خود تفقد نمود . من این افتخار را نداشتم.
جرجانی از قرار معلوم سخت گرفتار است و با اشخاص بچهدار هم همیشه صحبت از اسهال بچه، دوا و درمان، از اینجور چیزها میکند. به من قبلاً گفته بود که مأموریتی این دفعه اگرچه موقتاً اما با حقوق در سویس برایتان درست کرده که ربطی به عوض شدن کابینه ندارد. دیشب هم مطالب خود را تأیید کرد و گفت که مفصلاً موضوع را نوشته است .
خانلری مشغول اقدام است ولیکن هنوز کارش به جایی نرسیده. شنیدم احمد مهران که در وزارت فرهنگ است به عنوان حسابدار سرپرستی محصلین با حقوق عجیبی عنقریب به پاریس خواهد آمد. البته جای تعجب نیست. هیچ چیز در اینجا جای تعجب ندارد .
منوچهر مقدم که پیشتر در جزیرة موریس در خدمت قائد عظیمالشأن بود یکی دو سال است که به عنوان بازرس حسابداری تمام سفارتخانههای ایران با حقوق فوقالعاده مشغول گردش دور دنیاست. اگر روزی دست به قلم بکند سفرنامة بی نظیری خواهد نوشت. اینجا مملکت ژنیها [نوایغ] است و دولت هم از آنها قدردانی میکند .
از اوضاع و سیاست خواسته بودید بی شوخی میگویم که هیچ اطلاعی ندارم. فقط شنیدم که کابینه تغییر کرده. کی آمد و کدام خر رفت هیچ نمیدانم و اصلاً نمیخواهم بدانم. نه تنها خودم را تبعة مملکت پر افتخار گل و بول نمیدانم بلکه احساس یکجور محکومیت میکنم. محکومیت عجیب و بی معنی و پوچ. فقط از خودم میپرسم "چقدر بیشرم و مادرقحبه بودهام که در این دستگاه مادرقحبهها توانستهام تا حالا carcasse [لاشه] خودم را بکشم!" قی آلود و کثیف و یک چیز قضا و قدری و شوم با خودش دارد. بهتری و بدتری و اصلاح و آینده و گذشته و همة آنها هم در نظرم باز یک چیز احمقانه و پوچ شده. جایی که منجلاب گـُه است دم از اصلاح زدن خیانت است. اگر به یک تکة آن انتقاد بشود قسمتهای دیگرش تبرئه خواهد شد. تبرئه شدنی نیست. باید همهاش را دربست محکوم کرد و با یک تیپا توی خلا پرت کرد. چیز اصلاح شدنی نمیبینم ...
خامهای را چند شب پیش در شمران دیدم. با حرارت و میهن پرست شده. فقط به حرفهایش گوش دادم. دیروز هم برای اولین بار [جهانگیر] تفضلی را در سفارت فرانسه دیدم. اشاره به کاغذهایم کرد و به شوخی برایم خط و نشان کشید. منهم در جوابش فورمول معروف را گفتم: "کسی که از خدای جون داده نترسد از بندة کونداده نمیترسد!" تو لب رفت بعد گفت که کتاب Malraux [مالرو] را از سویس برایم خریده و فرستاده. اما این کتاب به من نرسید .
کاغذی از [فریدون] هویدا داشتم گویا به کار آن موجودی که سفارشش را کرده بودم رسیدگی کرده و عجالتاً در Grenoble [گرونوبل] است .
راجه به چاپ دو حکایت فرانسه، در صورتی که تصمیم گرفتهاید خوبست یکنفر آنها را مرور بکند. مثلاً لسکو شاید بتواند این کار را بکند. یکی از آنها 'Sampingue به نظرم قابل چاپ نیست ولیکن آن دیگری Lunatique را بعد از اصلاح مثلاً لسکو در دنبالة کتاب "بوف کور" میتواند چاپ بکند. کاغذش تاریخ و آدرس نداشت. من یکی دو کتاب که خواسته بود به آدرسی که برایم فرستاده بودید ارسال کردم اما هنوز جواب کاغذش را ندادهام .
الان اتاقم 35 درجه حرارت دارد. صدای چکش آهنگری بغل گوشم است. طرف دیگرش هم گرد و خاک و بنایی است. یکجور ریاضت است.
چون عینکم حالش خراب شده نسخهاش را در جوف پاکت میفرستم و اندازة دور آنرا در پشت نسخه به طور مضحکی خودم گرفتم اگر فرصت شد یک عینک با دور شاخی قهوهای برایم بفرستید. اینهم خرده فرمایش .
یا حق
امضاء
(از توضیحات کتاب)
"رهبر کل"
اشاره است به احمد قوام نخست وزیر وقت.
"تغییر کابینه"
احمد قوام در 29 خرداد استعفا میدهد و خود او مجدداً به تشکیل کابینه مأمور میگردد و روز بعد کابینة جدید خود را معرفی میکند .
------------------------------------------------------------------------------------
11 اکتبر 47 [18 مهر 1326]
یا حق کاغذ سوم اکتبر [10 مهر] رسید و نشان میداد که سخت دست به گریبان با گیر و دار مسافرت هستید. اضطراب، بی تکلیفی، مسئولیت و حس absurdite [بی معنایی] زندگی همه دست به یکدیگر دادهاند. باید هم همینطور باشد اما یک مطلب است که هنوز نمیتوانم بپذیرم و آن اینست که هرچه شده و خواهد شد به درک اما اقلاً توانستهاید چهار صبا[ح] از این جهنم درة وحشتناک فرار بکنید و نفسی بکشید و پوستی نو بکنید. اقلاً توانستهاید 5 روز، نیمساعت و یا یک ربع بی آنکه خودتان را گول زده باشید کنار رودخانة سن تنها گردش بکنید و حس بکنید که تنها هستید و همیشه تنها خواهید بود اما از اینجا و موجودات و اتفاقاتش دور هستید. خوشا به سعادتتان!
برای من قیافه های اینجا، سر و صدایش، عقاید و افکار و هنر و افتخاراتش وحشت دائمی است. کابوس است.
اتفاقاً دیشب در منزل قهرمان شاعر بودم یک یا دو بعد از نصف شب با رادیو، پاریس را گرفت از تصنیفها و آهنگهای cabarets [کابارهها] میزدند و میخواندند. مثل فیل که یاد هندوستان را بکند تکههای مناظر آنجا دور و غمناک در جلوم مجسم شد یادم افتاد چه جاهایی در دنیا هست و من در چه منجلابی دست و پا میزنم. اما تعجبم بیشتر شد وقتی که دیدم همة این آهنگها همانهایی بود که میشناختم. هیچ چیز تازهای نشنیدم. شاید در دنیا چیزی عوض نمیشود یا نسبت به عمر ما همهاش مکررات است. در ایران که اینطور به نظر میرسد. از زمان یغمای جندقی که شعر زن قحبه را برای مردان زمانه سروده تاکنون به همین حال مانده است.
از شما چه پنهان من همیشه برای فرار و فراموشی اغلب یک تکه تصنیف ناقص و یا آهنگ آن صفحات را با خودم زمزمه میکنم تا حس بکنم که در اینجا نیستم. شاید به همین علت دشمن خونی مزقون وطنی شدهام. باری هیچ تأسفی نداشته باشید اقلاً توانستهاید این دستگاه را ولو چند دقیقه فراموش بکنید اگرچه فردا بمب اتمی دنیا را زیر و رو بکند.
از هفتة گذشته که مجلة "اطلاعات هفتگی" از من قدردانی کرده تنفرم به موجودات اینجا هزاران بار بیشتر شده. به همه چیز و همه کس مظنونم. حتی از سایة خودم رم میکنم. راستی وقاحت و مادرقحبگی در این ملک تا کجا میرود! چه سرزمین لعنتی پست گندیدهای و چه موجودات پست جهنمی بدجنسی دارد! حس میکنم تمام زندگیم را توپ بازی در دست جندهها و مادرقحبهها بودهام. دیگر نه تنها هیچگونه حس همدردی برای این موجودات ندارم بلکه حس میکنم که با آنها کوچکترین سنخیت و جنسیت هم نمیتوانم داشته باشم. این شرح حال عجیب که برایم به کلی تازگی داشت به قلم ابوالحسن احتشامی بود. این اسم را برای اولین بار خواندم اما او خودش را دوست صمیمی من معرفی کرده بود! به قدری دروغ گفته بود و بهتان زده بود و ضمناً صورت حق به جانب به خود گرفته بود که لایق بود زمامدار آیندة مملکت بشود. به طور کلی مرا موجودی دائمالخمر که از زن نفرت دارد و خطرناک است و لامذهب و گیاهخوار هم میباشد معرفی کرده بود. این مقاله با همکاری کیوانی و سرکیسیان و دخالت صبحی نوشته شده بود و روی سخنش به آخوندها بود البته به منظور چاقوکشی و افتضاح. نکتة جالب توجه اینکه مقالة مزبور از روی مقالهای گرده برداشته بود که در مجلة Europe اشاره به ادبیات ایران معاصر کرده بود و برایم فرستاده بودید اما الان ندارم. نویسندة آن کاوه هم مرا گیاهخوار و رولوسیونر [انقلابی] و ضد مذهب معرفی کرده بود و عجیبتر آنکه کتابی به عنوان "Cre'me des Ordures" [زبده النجاسات] گویا به من نسبت داده بود که نمیدانم از کجا چنین اطلاعی به دست آورده است البته همین موضوع طرف توجه مقامات عالیه شده و شرح حال اطلاعات [هفتگی] هم روی همین plan [نقشه] تنظیم شده بود. در هر صورت نفهمیدم این دوست نامرئی را از کجا پیدا کردهام و چرا آنقدر پشت هم اندازی کرده بود در صورتی که اگر حقایق را گفته بود برایم اهمیتی نداشت. مقصود پاپوش دوزی بوده. تا عاقبتش چه بشود!
در این محیط بوگندوی بیشرم باید پیه همه چیز را به تن مالید از طرف دیگر حق کاملاً به جانب آنهاست هرچه بگویند و بکنند کم است. وقتی که آدم میان رجالهها و مادرقحبهها افتاد و با آنها هماهنگی در دزدی و سالوسی و تقلب و چاپلوسی و بیشرمی نداشت گناهکار است تا چشمش هم کور بشود.
چندی قبل مرا رسماً از طرف دولت یوگسلاوی دعوت کردند ولیکن به علت نداشتن وجوهات عذر آوردم. اینهم دردمان را دوا نمیکرد.
باری، زیاد پرچانگی کردم. جرجانی را هنوز ملاقات نکردهام تا موضوع کتاب را به او بگویم. گمان میکنم به این زودیها نتواند حرکت کند.
"دیوار چین" کافکا که فرستادهاید هنوز نرسیده ولیکن من این کتاب را سابقاً خوانده بودم شاید ترجمة جدید است. فایدهاش چیست؟
اه، merde [گـُه] به این زندگی... یاهو
امضاء
از توضیحات کتاب:
* "قهرمان شاعر" اشاره است به یزدانبخش قهرمان.
* یغمای جندقی در چندین قطعه از اشعار "سرداریه" خود به این مضمون پرداخته است. از جمله قطعه شعری با این مطلع: "من نگویم آفرینش سر به سر زن قحبهاند / جنس حیوان خاصه ناطق بیشتر زن قحبهاند" که با این بیت پایان مییابد: "من جهان گردیدهام سردار شو آسوده زی / کز حدود خاوران تا باختر زن قحبهاند"...
* مقالة اطلاعات هفتگی: عنوان و مشخصات این مقاله چنین است: "صادق هدایت... عاشق خیام و گربه است و از زن نفرت دارد؛ این شرح حال نویسندهای است که از اجتماع گریزان است و گوشة "کنتینانتال" و "کافه فردوس" را به هر مجلس دیگری ترجیح میدهد". (اطلاعات هفتگی، سال 7، شمارة 324، 10 مهر 1326)
* "ابوالحسن" احتشامی: در متن "محسن" .
* "قهرمان شاعر" اشاره است به یزدانبخش قهرمان.
* یغمای جندقی در چندین قطعه از اشعار "سرداریه" خود به این مضمون پرداخته است. از جمله قطعه شعری با این مطلع: "من نگویم آفرینش سر به سر زن قحبهاند / جنس حیوان خاصه ناطق بیشتر زن قحبهاند" که با این بیت پایان مییابد: "من جهان گردیدهام سردار شو آسوده زی / کز حدود خاوران تا باختر زن قحبهاند"...
* مقالة اطلاعات هفتگی: عنوان و مشخصات این مقاله چنین است: "صادق هدایت... عاشق خیام و گربه است و از زن نفرت دارد؛ این شرح حال نویسندهای است که از اجتماع گریزان است و گوشة "کنتینانتال" و "کافه فردوس" را به هر مجلس دیگری ترجیح میدهد". (اطلاعات هفتگی، سال 7، شمارة 324، 10 مهر 1326)
* "ابوالحسن" احتشامی: در متن "محسن" .