ولادیمیر مایاکوفسکی؛ سرگشتهی شعر و عشق
ولادیمیر مایاکوفسکی از شاعران مهم نیمهی اول قرن بیستم و یکی از شاخصترین نمایندگان شعر مدرن روسیه به شمار میرود. او هشتاد سال پیش، در آستانهی سی و هفت سالگی با شلیک گلوله به زندگی خود خاتمه داد.
مایاکوفسکی زادهی دورانی است که جهان دستخوش تغییراتی عمیق بود. دههی دوم زندگی شاعر روسی با نخستین جنگ جهانی و انقلاب بلشویکی همراه شد؛ انقلابی که او آن را از خود، و خود را جزیی از آن میدید؛ انقلابی که جهان را به دو اردوگاه تقسیم کرد و بسیاری از بازیگران اصلیاش قربانی آن شدند. برخی از منتقدان، مایاکوفسکی را نیز از قربانیان انقلاب ۱۹۱۷ روسیه میدانند و مرگ خودخواستهی او را با سرخوردگی از وضعیت نابههنجار سیاسی و اجتماعی اتحاد جماهیر شوروی بیارتباط نمیدانند. عدهای نیز ماجراهای عشقی متعدد و گاه پرتنش شاعر را در دلزدگی و بیمیلی یا ناتوانی او به ادامهی زندگی موثر دانستهاند.
نوجوان انقلابی و جنبش ادبی جدید
ولادیمیر مایاکوفسکی فعالیت سیاسی جدی خود را از چهارده سالگی آغاز کرد. او سال ۱۹۰۸ به عضویت حزب سوسیال دموکراتها درآمد و اندکی بعد برای نخستین بار دستگیر شد. مایاکوفسکی سال ۱۹۱۱ تحصیل در مدرسه هنرهای زیبای مسکو را درحالی آغاز کرد که سه سال قبل از آن در بازداشت و تبعید به سر برده بود. ورود به مدرسه هنرهای زیبای سرآغاز آشنایی این انقلابی جوان با جنبش نوپای «فوتوریستی» شد؛ مکتبی که با گسست از سنتهای کهن، رو به آینده و زندگی صنعتی قرن بیستم داشت.
مایاکوفسکی در همین دوران با سه شاعر و هنرمند همعصرش، داويد بورليوك، ولمير خلبنيكوف، واسيلی كامنسكی آشنا میشود، در تدوین دو بیانیهی فوتوریستها همکاری میکند و برای شعرخوانی و معرفی جنبش ادبی جدید به بسیاری از شهرهای روسیه میرود. کامنسکی شرح این دوران و وصف یکی از نخستین عشقهای شورانگیز مایاکوفسکی را در کتابی که به دوستی خودش با او اختصاص دارد نوشته است.
شهرت زودرس
ولادیمیر مایاکوفسکی تازه
بیست ساله شده بود که به عنوان یکی از شاخصترین نمایندگان فوتوریستهای روسی به شهرت و معروفیت رسید. رفتار تحریکآمیز، سخنرانیهای آتشین و درگیری با دیگر هنرمندان و منتقدان در این شهرت زودرس بیتاثیر نبود، اما شعرها و نمایشنامههای او که به نوعی زبان و بیان شور انقلابی عصر بود بیشک سهم مهمتری در محبوبیت روزافزون او داشت.
شعر بلند «ابر شلوارپوش» یکی از مشهورترین آثار مایاکوفسکی است که نوشتن آن ژانویه ۱۹۱۴ آغاز و ۱۸ ماه طول کشید. این شعر دستکم از دو جنبه جایگاهی ویژه در میان کارهای شاعر دارد؛ حاصل عشقی ناگهانی و رابطهای عاشقانه است که یک هفته بیشتر دوام نیاورد، و دستمایهی نوشتن کتاب «شعر چگونه ساخته میشود؟» (ترجمه اسماعیل عباسی و جلیل روشندل) شده که یکی از اثار تئوریک مایاکوفسکی به شمار میرود. عشقهای پرشور و گاهی کوتاه مدت، و تلاش برای تدوین تئوری شعری پیشرو و متفاوت با گذشته دو ویژگی مهم تمام زندگی کوتاه شاعر هستند. «ابر شلوارپوش» دو سه بار به فارسی (از جمله توسط مدیا کاشیگر و حمیدرضا فردوسی) ترجمه و منتشر شده است.
«بزرگترین شاعر انقلابی شوروی»
فوتوریستها جهان صنعتی را در حال گسست کامل از سنتها میدیدند و معتقد بودند هنر نو نیز باید رابطهاش را با هر شکل و شیوهی بیان کهنه بگسلد و مفاهیم تازه را در برگیرد. سخن گفتن از ابزار و مظاهر دنیای ماشینی به واژگانی مجوز ورود به شعر میداد که قبلا کمتر به کار میرفت. شاعران فوتوریست فقط به استفاده از واژههای نامانوس بسنده نکردند،
بلکه در پی بازتعریف استعارهها بودند؛ بازتعریف رابطهی اشیاء و واژهها در نظر اینان امکانی بود که زنگ عادت را از چشم خواننده بزدایند؛ یا وجه آشنای پدیدهها و مفاهیم را کنار بگذارند تا در قامتی نو بیان دنیای جدید را بر عهده بگیرند.
فوتوریسم از آن شیوههای هنری و ادبی بود که گرچه تاثیر خود را برجاگذاشت دورانش دیری نپایید. مایاکوفسکی هنوز زنده بود که فروکش کردن تب اشتیاق به شیوهی جدید را تجربه کرد. برخی میگویند این مسئله نیز در متزلزل کردن روحیهی حساس شاعر بیتاثیر نبوده است.
گرچه استالین پس از مرگ مایاکوفسکی و در پاسخ نامهی معشوقهاش لی لی بریک، او را «بزرگترین شاعر انقلابی شوروی» خواند آثارش مصداق دقیق آنچه ادبیات سوسیالیستی نامیده میشد نبود. از سوی دیگر حاکمان جدید آشوبگری هنرمندان فوتوریست را برنمیتابیدند و بیشتر خواهان هنری مطیع و در خدمت تبلیغ ایدئولوژی حاکم بودند.
مایههای شور و سرگشتگی
برای کسانی که خودکشی مایاکوفسکی را به سرخوردگی در زندگی عشقی او نسبت میدهند، روابط متعدد و غیرمعمول او خوراک خوبی در اختیار میگذارد. عشق بزرگ شاعر، لیلی بریک، همسر یک منتقد ادبی بود که سالها در یک رابطه مثلثی آزاد با هم بودند و حتا چند سالی با هم زیر یک سقف زندگی میکردند. ولادیمیر مایاکوفسکی در کنار عشق پرشوری که تا آخر عمرش به لیلی بریک داشت، چه در روسیه و چه در سفرهایی که به اروپا و آمریکا کرد با زنان دیگری نیز رابطه گرفت. ظاهرا از یکی از این روابط که چند ماهی در نیویورک دوام داشت صاحب دختری نیز هست که هویت خود را در سال ۱۹۹۳ آشکار کرد.
در مورد رابطهی «لی لی و مایاکوفسکی» کتابی به همین نام تالیف شده که ترجمهی فارسی ان را علی شفیعی در نشر چشمه منتشر کرده است. «من عاشق مایاکوفسکی بودم» کتاب دیگری است که ورونیکا پولونسکایا نوشته و توسط همین مترجم به فارسی ترجمه شده. ورونیکا که با شوهرش زندگی میکرد در یک سال آخر زندگی مایاکوفسکی با او رابطهای عاشقانه داشت. او آخرین کسی بوده که مایاکوفسکی را زنده دیده و ظاهرا خودکشی شاعر چند دقیقه بعد از یکی از دیدارهای آنها اتفاق افتاده است.
چند تا از نمایشنامههای مایاکوفسکی نیز به فارسی منتشر شدهاند. «ساس» و «حمام» از این جملهاند که ع.نوریان به فارسی برگردانده. «ساده چون صدای گاو» و«آتش سرد» نیز دو مجموعهی دیگر از شعرهای مایاکوفسکی هستند که سال گذشته با ترجمهی بابک شهاب روانه بازار شدند. مایاکوفسکی در زمان حیات سیزده کتاب منتشر کرد.
ولادیمیر مایاکوفسکی در نامهای که وصیتنامهی او محسوب میشود نوشته «برای همه ...میمیرم. هیچ کس مقصر نیست و شایعات الکی راه نیندازید. اینجانب مرحوم از شایعه بدم میآید. مامان، خواهرانم، رفقایم، مرا ببخشید. این روش خوبی نیست (و آن را به کسی توصیه نمیکنم) اما من چارهی دیگری نداشتم.» او در این یادداشت لیلی و شوهرش، و یکی دیگر از معشوقههایش را جزو اعضای خانوادهی خود معرفی میکند و از لیلی میخواهد «دوستم داشته باش.» پس از این یادداشت چند سطر شعر نیز نوشته شده. زن و شعر دو محور اصلی زندگی مایاکوفسکی و مایهی شور و سرگشتگیهای او بودهاند، از زمانی که نوجوانی بیش نبود تا همان لحظه که تیری در قلب خود شلیک کرد.
بهزاد کشمیریپور
تحریریه: فرید وحیدی
ولادیمیر مایاکوفسکی از شاعران مهم نیمهی اول قرن بیستم و یکی از شاخصترین نمایندگان شعر مدرن روسیه به شمار میرود. او هشتاد سال پیش، در آستانهی سی و هفت سالگی با شلیک گلوله به زندگی خود خاتمه داد.
مایاکوفسکی زادهی دورانی است که جهان دستخوش تغییراتی عمیق بود. دههی دوم زندگی شاعر روسی با نخستین جنگ جهانی و انقلاب بلشویکی همراه شد؛ انقلابی که او آن را از خود، و خود را جزیی از آن میدید؛ انقلابی که جهان را به دو اردوگاه تقسیم کرد و بسیاری از بازیگران اصلیاش قربانی آن شدند. برخی از منتقدان، مایاکوفسکی را نیز از قربانیان انقلاب ۱۹۱۷ روسیه میدانند و مرگ خودخواستهی او را با سرخوردگی از وضعیت نابههنجار سیاسی و اجتماعی اتحاد جماهیر شوروی بیارتباط نمیدانند. عدهای نیز ماجراهای عشقی متعدد و گاه پرتنش شاعر را در دلزدگی و بیمیلی یا ناتوانی او به ادامهی زندگی موثر دانستهاند.
نوجوان انقلابی و جنبش ادبی جدید
ولادیمیر مایاکوفسکی فعالیت سیاسی جدی خود را از چهارده سالگی آغاز کرد. او سال ۱۹۰۸ به عضویت حزب سوسیال دموکراتها درآمد و اندکی بعد برای نخستین بار دستگیر شد. مایاکوفسکی سال ۱۹۱۱ تحصیل در مدرسه هنرهای زیبای مسکو را درحالی آغاز کرد که سه سال قبل از آن در بازداشت و تبعید به سر برده بود. ورود به مدرسه هنرهای زیبای سرآغاز آشنایی این انقلابی جوان با جنبش نوپای «فوتوریستی» شد؛ مکتبی که با گسست از سنتهای کهن، رو به آینده و زندگی صنعتی قرن بیستم داشت.
مایاکوفسکی در همین دوران با سه شاعر و هنرمند همعصرش، داويد بورليوك، ولمير خلبنيكوف، واسيلی كامنسكی آشنا میشود، در تدوین دو بیانیهی فوتوریستها همکاری میکند و برای شعرخوانی و معرفی جنبش ادبی جدید به بسیاری از شهرهای روسیه میرود. کامنسکی شرح این دوران و وصف یکی از نخستین عشقهای شورانگیز مایاکوفسکی را در کتابی که به دوستی خودش با او اختصاص دارد نوشته است.
شهرت زودرس
ولادیمیر مایاکوفسکی تازه
بیست ساله شده بود که به عنوان یکی از شاخصترین نمایندگان فوتوریستهای روسی به شهرت و معروفیت رسید. رفتار تحریکآمیز، سخنرانیهای آتشین و درگیری با دیگر هنرمندان و منتقدان در این شهرت زودرس بیتاثیر نبود، اما شعرها و نمایشنامههای او که به نوعی زبان و بیان شور انقلابی عصر بود بیشک سهم مهمتری در محبوبیت روزافزون او داشت.
شعر بلند «ابر شلوارپوش» یکی از مشهورترین آثار مایاکوفسکی است که نوشتن آن ژانویه ۱۹۱۴ آغاز و ۱۸ ماه طول کشید. این شعر دستکم از دو جنبه جایگاهی ویژه در میان کارهای شاعر دارد؛ حاصل عشقی ناگهانی و رابطهای عاشقانه است که یک هفته بیشتر دوام نیاورد، و دستمایهی نوشتن کتاب «شعر چگونه ساخته میشود؟» (ترجمه اسماعیل عباسی و جلیل روشندل) شده که یکی از اثار تئوریک مایاکوفسکی به شمار میرود. عشقهای پرشور و گاهی کوتاه مدت، و تلاش برای تدوین تئوری شعری پیشرو و متفاوت با گذشته دو ویژگی مهم تمام زندگی کوتاه شاعر هستند. «ابر شلوارپوش» دو سه بار به فارسی (از جمله توسط مدیا کاشیگر و حمیدرضا فردوسی) ترجمه و منتشر شده است.
«بزرگترین شاعر انقلابی شوروی»
فوتوریستها جهان صنعتی را در حال گسست کامل از سنتها میدیدند و معتقد بودند هنر نو نیز باید رابطهاش را با هر شکل و شیوهی بیان کهنه بگسلد و مفاهیم تازه را در برگیرد. سخن گفتن از ابزار و مظاهر دنیای ماشینی به واژگانی مجوز ورود به شعر میداد که قبلا کمتر به کار میرفت. شاعران فوتوریست فقط به استفاده از واژههای نامانوس بسنده نکردند،
بلکه در پی بازتعریف استعارهها بودند؛ بازتعریف رابطهی اشیاء و واژهها در نظر اینان امکانی بود که زنگ عادت را از چشم خواننده بزدایند؛ یا وجه آشنای پدیدهها و مفاهیم را کنار بگذارند تا در قامتی نو بیان دنیای جدید را بر عهده بگیرند.
فوتوریسم از آن شیوههای هنری و ادبی بود که گرچه تاثیر خود را برجاگذاشت دورانش دیری نپایید. مایاکوفسکی هنوز زنده بود که فروکش کردن تب اشتیاق به شیوهی جدید را تجربه کرد. برخی میگویند این مسئله نیز در متزلزل کردن روحیهی حساس شاعر بیتاثیر نبوده است.
گرچه استالین پس از مرگ مایاکوفسکی و در پاسخ نامهی معشوقهاش لی لی بریک، او را «بزرگترین شاعر انقلابی شوروی» خواند آثارش مصداق دقیق آنچه ادبیات سوسیالیستی نامیده میشد نبود. از سوی دیگر حاکمان جدید آشوبگری هنرمندان فوتوریست را برنمیتابیدند و بیشتر خواهان هنری مطیع و در خدمت تبلیغ ایدئولوژی حاکم بودند.
مایههای شور و سرگشتگی
برای کسانی که خودکشی مایاکوفسکی را به سرخوردگی در زندگی عشقی او نسبت میدهند، روابط متعدد و غیرمعمول او خوراک خوبی در اختیار میگذارد. عشق بزرگ شاعر، لیلی بریک، همسر یک منتقد ادبی بود که سالها در یک رابطه مثلثی آزاد با هم بودند و حتا چند سالی با هم زیر یک سقف زندگی میکردند. ولادیمیر مایاکوفسکی در کنار عشق پرشوری که تا آخر عمرش به لیلی بریک داشت، چه در روسیه و چه در سفرهایی که به اروپا و آمریکا کرد با زنان دیگری نیز رابطه گرفت. ظاهرا از یکی از این روابط که چند ماهی در نیویورک دوام داشت صاحب دختری نیز هست که هویت خود را در سال ۱۹۹۳ آشکار کرد.
در مورد رابطهی «لی لی و مایاکوفسکی» کتابی به همین نام تالیف شده که ترجمهی فارسی ان را علی شفیعی در نشر چشمه منتشر کرده است. «من عاشق مایاکوفسکی بودم» کتاب دیگری است که ورونیکا پولونسکایا نوشته و توسط همین مترجم به فارسی ترجمه شده. ورونیکا که با شوهرش زندگی میکرد در یک سال آخر زندگی مایاکوفسکی با او رابطهای عاشقانه داشت. او آخرین کسی بوده که مایاکوفسکی را زنده دیده و ظاهرا خودکشی شاعر چند دقیقه بعد از یکی از دیدارهای آنها اتفاق افتاده است.
چند تا از نمایشنامههای مایاکوفسکی نیز به فارسی منتشر شدهاند. «ساس» و «حمام» از این جملهاند که ع.نوریان به فارسی برگردانده. «ساده چون صدای گاو» و«آتش سرد» نیز دو مجموعهی دیگر از شعرهای مایاکوفسکی هستند که سال گذشته با ترجمهی بابک شهاب روانه بازار شدند. مایاکوفسکی در زمان حیات سیزده کتاب منتشر کرد.
ولادیمیر مایاکوفسکی در نامهای که وصیتنامهی او محسوب میشود نوشته «برای همه ...میمیرم. هیچ کس مقصر نیست و شایعات الکی راه نیندازید. اینجانب مرحوم از شایعه بدم میآید. مامان، خواهرانم، رفقایم، مرا ببخشید. این روش خوبی نیست (و آن را به کسی توصیه نمیکنم) اما من چارهی دیگری نداشتم.» او در این یادداشت لیلی و شوهرش، و یکی دیگر از معشوقههایش را جزو اعضای خانوادهی خود معرفی میکند و از لیلی میخواهد «دوستم داشته باش.» پس از این یادداشت چند سطر شعر نیز نوشته شده. زن و شعر دو محور اصلی زندگی مایاکوفسکی و مایهی شور و سرگشتگیهای او بودهاند، از زمانی که نوجوانی بیش نبود تا همان لحظه که تیری در قلب خود شلیک کرد.
بهزاد کشمیریپور
تحریریه: فرید وحیدی
ابر شلوار پوش - مایا کوفسکی
فکرتان خواب میبیند
بر بستر مغزهای وارفته
خوابش
نوکران پروار را ماند
بر بستر آلوده
باید برانگیزم جامهی خونین دلم را
باید بخندم به این زخمها
باید عنق و وقیح
ریشخند کنم
باید آنقدر بخندم
تا دلم آرام گیرد
[…]
ای شما
ظریفترین ظریفها
که عشق را
با کمانچه میخواهید
ای شما
خشنترین خشنها
که عشق را با طبل و تپانچه می خواهید
سوگند
حتی يک نفرتان
نمیتواند
پوستش را
چون من
شیار اندازد
تا نماند بر آن
جز
رد در رد لب و لب
گوش کنید
در آنجا
در تالار
زنی هست
که از انجمن فرشتههای آسمان دستمزد میگيرد
لباس تنش نازک است و برازنده
میبینیدش
که ورق میزند لبهایش را
انگار که
کدبانویی کتاب آشپزی را
اگر بخواهید
تن هار میکنم
همانند آسمان
رنگ در رنگ
اگر میخواهید
حتی از نرم نرمتر میشوم
مرد
نه
ابری شلوارپوش میشوم
تب نوبه میافتد
شعر میبافد
در فکری …
در اودسا بود
اودسا
ماریا میگوید:
تا ساعت چهار
هشت
نه
ده
میرسد دهشت شب
تنها میگذارد پنجره را
شب
شب سیاه
شب سرد زمستان
[…]
میآیی
عنقتر از عنق
میگزی پوست گوزن دستکشت را
میگویی:
راستی
خبر داری؟
دارم شوهر میکنم
بکن!
به درک!
خیال میکنی از پا در میآیم؟
چه باک!
ببین
آرامم
آرامتر از نبض يک مرده
[…]
از نو عاشق
باز روشن خواهم کرد
خم ابرو
به آتش
باز خواهم چرخاند
خم ابروی به آتش روشنم را
در قمارخانهها
آوارههای بیخانه را
خانه
خانههای سوخته است
بازی ام میدهی؟
جنونت
یاقوت است
عقل یاقوتت
اما
نمیارزد به پشیز گدایان
يادت رفته؟
[…]
الو!
مامان؟
مامان!
پسرت مریض شده
پسرت
بهترین مریضی دنیا را گرفته
مامان!
قلب پسرت گر گرفته
مامان
به خواهرها بگو
به لودا
به اولگا
بگو
پسرت
برادرشان
در به در شده
هر کلامی
میجهد بیرون
از دهان سوختهاش
رانده است و مطرود
حتی هر شوخیاش
مطرود است و رانده
دهان سوختهی پسرت
روسپیخانهی آتش گرفتهای است
قی میکند
روسپیان برهنهاش را
مردم بو میکشند
بو
بوی سوختگی است
آتشنشانی کمک!
اما
آتشنشانها
درنگ!
ترا به چکمههايتان
ترا به برق کلاهتان
قلب مشتعلم را
با ملايمت خاموش کنید
فکرتان خواب میبیند
بر بستر مغزهای وارفته
خوابش
نوکران پروار را ماند
بر بستر آلوده
باید برانگیزم جامهی خونین دلم را
باید بخندم به این زخمها
باید عنق و وقیح
ریشخند کنم
باید آنقدر بخندم
تا دلم آرام گیرد
[…]
ای شما
ظریفترین ظریفها
که عشق را
با کمانچه میخواهید
ای شما
خشنترین خشنها
که عشق را با طبل و تپانچه می خواهید
سوگند
حتی يک نفرتان
نمیتواند
پوستش را
چون من
شیار اندازد
تا نماند بر آن
جز
رد در رد لب و لب
گوش کنید
در آنجا
در تالار
زنی هست
که از انجمن فرشتههای آسمان دستمزد میگيرد
لباس تنش نازک است و برازنده
میبینیدش
که ورق میزند لبهایش را
انگار که
کدبانویی کتاب آشپزی را
اگر بخواهید
تن هار میکنم
همانند آسمان
رنگ در رنگ
اگر میخواهید
حتی از نرم نرمتر میشوم
مرد
نه
ابری شلوارپوش میشوم
تب نوبه میافتد
شعر میبافد
در فکری …
در اودسا بود
اودسا
ماریا میگوید:
تا ساعت چهار
هشت
نه
ده
میرسد دهشت شب
تنها میگذارد پنجره را
شب
شب سیاه
شب سرد زمستان
[…]
میآیی
عنقتر از عنق
میگزی پوست گوزن دستکشت را
میگویی:
راستی
خبر داری؟
دارم شوهر میکنم
بکن!
به درک!
خیال میکنی از پا در میآیم؟
چه باک!
ببین
آرامم
آرامتر از نبض يک مرده
[…]
از نو عاشق
باز روشن خواهم کرد
خم ابرو
به آتش
باز خواهم چرخاند
خم ابروی به آتش روشنم را
در قمارخانهها
آوارههای بیخانه را
خانه
خانههای سوخته است
بازی ام میدهی؟
جنونت
یاقوت است
عقل یاقوتت
اما
نمیارزد به پشیز گدایان
يادت رفته؟
[…]
الو!
مامان؟
مامان!
پسرت مریض شده
پسرت
بهترین مریضی دنیا را گرفته
مامان!
قلب پسرت گر گرفته
مامان
به خواهرها بگو
به لودا
به اولگا
بگو
پسرت
برادرشان
در به در شده
هر کلامی
میجهد بیرون
از دهان سوختهاش
رانده است و مطرود
حتی هر شوخیاش
مطرود است و رانده
دهان سوختهی پسرت
روسپیخانهی آتش گرفتهای است
قی میکند
روسپیان برهنهاش را
مردم بو میکشند
بو
بوی سوختگی است
آتشنشانی کمک!
اما
آتشنشانها
درنگ!
ترا به چکمههايتان
ترا به برق کلاهتان
قلب مشتعلم را
با ملايمت خاموش کنید
برای خواندن نسخهی کامل
شعر رجوع کنید به کتاب ابر شلوارپوش، ترجمهی مدیا کاشیگر
شعر رجوع کنید به کتاب ابر شلوارپوش، ترجمهی مدیا کاشیگر
No comments:
Post a Comment