Wednesday, July 29, 2020

روزنامه‌ خاطرات سفر میمنت‌اثر به ایالات متفرقه‌ی امریغ


شاملو در بخشی از مقدمه‌اش می‌نویسد:«کسانی گمان برده‌‌اند انگیزه‌‌ نگارش این سفرنامه که طی سال‌‌های ۶۸ و ۶۹ نوشتم در واقع پاسخ گفتن به تُرهاتی بوده است که نشریات فارسی ایرانی‌‌های مهاجر پس از سخنرانی من نوشتند.

حقیقت این است که نه، آن تُرهات لایق پاسخ‌ گویی نبود. من همیشه بر این اعتقاد بوده‌‌ام که خودکامه‌‌ گانِ حاکم بر ایران یکی از دیگری سفیه‌‌ تر بوده‌‌اند.

اوضاع مملكت قاراشميش است.
به طور دقيق نمی‌دانيـم چه اتفاقاتى افتاده است. بعض نوكرهـا مى‌گوينـد از اطراف شنيده‌اند كه رعايا دست از كسب و كار كشيده دكان و بازار را تخته كرده‌اند كه آزادى مى‌خواهيم. هر چه فكر مى‌كنيم آزادى را مى‌خواهند چه كـار يا به كدام دردشـان شفا است عقل‌مان قد نمى‌دهد.
صـدر اعظـم نامرد در مختصر جوابى كه به تلغراف تند و تيز ما عرض كرده و در آن ما را در كمال نمك‌به‌حرامى "شاه مخلوع" خوانده، تهديد نموده است چنانچه به خاك كشور خودمان پا بگذاريم بلافاصله دستگير و استنطاق مى‌شويم و عندالاقتضا به دار مكافات الصاق مى‌شويم و در كفرآباد به خيل محاربان با خدا و رسول الحاق مى‌شويم.
( بد نيست توضيحاً اين را هم گفته باشيم: اول هر چه زور زديم كه بفهميم شاه مخلوع چه معنى دارد هيچ سر در نياورديم.
آسيدحسين آمد نشست قدرى فعل يفعل كرد در نهايت گفت مخلوع صيغه‌ى مفعولى است و معنى‌اش مى‌شود " شاه خلعت ‌گرفته"، كه نوكرها همه خنديدند گفتند براى شاه افت دارد صيغه‌ى مفعولى بشود و خلعت بگيرد، تا باز ميرزا طويل از راه رسيد و مشكل را حل كرد.) خلاصه ، اوضاع اين طورها است كه گفتيم. پول هم نداريم و با اين همه فى‌امان‌الله هم نيستيم.
خلاصه هيچ چيزمان به آدم نمى‌برد. از هتل هم عذرمان را خواسته‌اند.
عجالتاً در جوار هتل كنار خيابان نشسته‌ايم.
از آن همه سال سلطنت با سلطه و جبروت براى‌مان چه باقى مانده؟
مشتى باسمه و صندوقچه‌یى تيله‌ى شيشه‌یى با يك قاب عكس گوش‌ماهى و يك طغرا خرس ماهوتى كه در كشاكش ايام يكى از چشم‌هايش هم افتاده... به خودمان مى‌فرمایيم: " خوشا كنج درويشى! اين نيز بگذرد!" ــ اما دل كجا فريب اين ياوه مى‌خورد؟ ــ به همان خداى احد و واحد لم‌يلد قسم كه همين الان دلمان براى يك شكم خورشت آلو اسفناج‌ لم‌يولد على‌اكبرخانى ضعف مى‌رود.
وزير دربار رفته است قاورنر صاحب را پيدا كند از او به گدایى براى اقامت موقت ما در يك گوشه‌ى پارك جواز مخصوص بگيرد، كه تازه معلوم نيست بدهد يا نه. آقاسيدحسين را خواستيم فرموديم برایمان يك دهن روضه‌ى امام غريب بخواند.
به اواسط روضه رسيده بود كه ناگهان سر و كله‌ى گزمه‌یى پيدا شد.
گريه و بى‌قرارى ما را كه ديد، سيد بی‌چاره‌ی اولاد پيغمبر را دست‌بندزده اشتلم‌كنان با خود برد. درمانده‌ايم با اين اوضاع چه كنيم.

روزنامه‌ خاطرات سفر میمنت‌ اثر به ایالات متفرقه‌ی امریغ

No comments:

Post a Comment