حماسه آریو برزن و خواهرش لیدوما سردارانی که موفق به شکست اسکندر شدند آریو برزن درسال ۳۸۵ قبل ازمیلاد مسیح درزمان اردشیر دوم، هفتمین پادشاه هخامنشی بدنیا آمد.
اطلاعات دقیقی از پدر و مادر آریوبرزن در دست نیست . تنها میدانیم كه پدرش فردی بود به نام ” آرتا برزن “ آریو برزن دركودكی علاقه زیادی به شمشیربازی داشت و سوار براسب پا به پای پدرش به مناطق مختلف میرفت پدرش به او میگفت : من میتوانم شمشیربازی را به تو یاد بدهم ، ولی میبایست به سن 18 سالگی برسی تا اینها را فرا بگیری .
آریو برزن در۷ سالگی تبحرزیادی درشمشیربازی و سواركاری پیدا كرده بود ، زمان گذشت و آریو برزن بزرگترشد تا به سن ۱۶ سالگی رسید ، او دراین سن وسال جوانی رعنا و قدرتمند و زیباروی بود .
آریو برزن یك خواهركوچكتر ازخود به نام ” یوتاب “ داشت ، یوتاب درزبان پارسی كهن به معنای زیبایی و درخشندگی می باشد.
فیلم دیدنی و بسیار قدیمی نحوه زندگی مردم همدان در دوره قاجار از آرشیو فیلم روسیه
آریو برزن شیفته تعلیمات نظامی بود. وقتی پدرش علاقه شدید او را دید، او را به مراكز نظامی آن دوران فرستاد تا آموزشهای نظامی را فرا بگیرد.
او بقدری درآموزشهای نظامی شمشیرزنی و سواركاری، درخشندگی از خود نشان داد كه سرآمد تمامی همدورهایهای خود شد. هرساله دربین رزم آموزان پادگانهای هخامنشیان یك مسابقات تیراندازی برگزار میشد. به رسم سالیان در آن سال هم یك مسابقه برگزارشد كه آریو برزن نیز در آن شرکت کرد.
ولیعهد آن زمان ” داریوش دوم “ هم در شمار شرکت کنندگان بود. آریو برزن درآن مسابقه داریوش دوم را هم شكست داد و نفراول تیراندازی مسابقه نظامیان هخامنشی گردید.
دلیری و جوانمردی آریوبرزن مورد توجه پادشاه آن زمان ایران ( اردشیردوم ) قرار میگیرد. بطوری كه اردشیردوم وقتی به سفر، سیاحت و حتی شكارمیرفت ، آریو برزن را با خود میبرد.
روزی اردشیردوم حین شكار، مورد حمله یك گرازوحشی قرارمیگیرد. آریو برزن با تیروكمان به جنگ گراز وحشی میرود و با یك تیر گراز را ازپا درآورده و پادشاه را نجات میدهد. این قضیه خیلی مورد توجه اردشیردوم قرار میگیرد.
پس از آن ماجرا اردشیردوم به ملازمان خود میگوید كه این جوان را به ملاقات من بیاورید.
فیلم دیدنی از شهر اصفهان در زمان اشغال ایران توسط متفقین از آرشیو ارتش آمریکا
در این ملاقات پادشاه یك اسب اصیل ایرانی به او هدیه میدهد و او را از پارس به پایتخت خود ” شوش “ میآورد.
شهرشوش درآن زمان مركز فرماندهی نظامی هخامنشیان محسوب میشد. در آنجا آریو برزن میتوانست آموزشهای تخصصی نظامی خود را ببیند كه چنین هم شد . در آنجا او چهارده ماه تمام آموزشهای تخصصی نظامی دید. سپس به عضویت ستاد فرماندهی كل ارتش ایران درآمد. همه اینها درحالی بود كه آریو برزن تنها ۱۸ سال داشت.
بعد از طی دوران آموزش ، به فرمان اردشیردوم ، آریوبرزن به فرماندهی یكی از بخشهای ارتش را هم بدست میآورد.
در آن زمان یوتاب خواهر کوچتر آریو برزن ۱۴ ساله بود و درست مانند برادرش ، شیفته تعلیمات نظامی بود. او بارها از برادرش خواسته بود كه او را وارد ارتش هخامنشی کند. آریوبرزن هربار به او میگفت ، وقت به سن ۱۸ سالگی رسیدی ، تو هم میتوانی به ارتش ملحق شوی.
چند سالی سپری میشود و اردشیر دوم از دنیا میرود. بعد از اردشیر دوم ، داریوش دوم به تخت پادشاهی مینشیند . پس از تاجگذاری او لقب اردشیر سوم را میگیرد.
۲۰ سالی اردشیرسوم پادشاه ایران بود و آریوبرزن درارتش پادشاهی خدمت میكرد ، اما اردشیر سوم به دست فردی به اسم ” خوجه باگواش “ از دنیا میرود ، درجام او زهر میریزند و مسموم میشود و از دنیا میرود .
بعد ازآن داریوش سوم پادشاه ایران میشود كه اسم پادشاهیش ” دارا “ بوده است.
دراین زمان آریو برزن ۴۲ سال سن داشت و دربین سربازان ، ارتشیان و درباریان از محبوبیت بسیارزیادی برخورداربود .
دراین زمان یوتاب خواهر كوچكتر آریوبرزن به ۳۵ سالگی رسیده بود كه به سپاه ملحق شده بود و با آریوبرزن دربسیاری از نبردها شركت داشت و حتی یكی از بخشهای نظامی را هم بعهده خود داشت.
دراین زمان اسكندر مقدونی سودای تصرف تسخیرایران به سرش میزند. اسكندر مقدونی رویای تصرف كامل ایران را در سرش میپروراند و كاملا هم منطقی بوده است ، چون مقدونیان شكستهای سنگین و پی درپی از هخامنشیان خورده و بطورخاص دریكی از نبردهای گذشته شكست سنگینی از داریوش كبیر خورده بودند و بعد هم شكست سنگین در منطقه ” ترموویل “ كه ارتش خشایارشاه به یونانیان تحمیل كرده بود.
حالا نوبت انتقام اسكندر مقدونی رسیده بود ، اسكندر توانست به رویای خود برسد و در۳ نبرد پیاپی یعنی نبردهای ( اربیل ، ایسوس و گرابیل ) توانست شكست سنگین به سپاهیان ایران وارد آورد.
دربار داریوش سوم دراین نبردها به شدت متزلزل شده بود و داریوش سوم ابتدا به شوش و سپس به بابل عقب نشینی میكند و درنهایت به شمال ایران پناهنده میشود تا درآنجا بتواند نیروهای ایرانی را متحد و ازآنجا به سمت سپاهیان اسكندر یورش ببرد و مناطق ازدست رفته را بازپس بگیرد.
سپاهیان داریوش سوم به دلیل شكستهای پیاپی از اسكندرمقدونی روحیه مناسبی نداشتند. داریوش سوم به تدریج مستاصل شده بود و هیچ راهی به ذهنش نمیرسید. دراینجا بود كه آریوبرزن وارد كار شد و به تدابیری میاندیشد كه بتواند درمقابل اسكندر مقدونی بایستد و سرزمینهای ازدست رفته ایران را بازپس بگیرد .
آریوبرزن دست به تشكیل یك لشكر جدید میزند و ازمردم میخواهد كه به این لشكر ملحق شود و ازعشایر اطراف پارس خواسته بود كه برای بازپس گیری سرزمینهای پارس به ارتش ملحق شوند . او به مردم و عشایرپارس میگفت :” درمقابل گرگ درنده میبایست ایستادگی كرد “ . صحبتهای آریوبرزن درمقابل سپاهیانش خیلی مورد توجه قرارگرفته بود.
آریو برزن به سپاهیانش میگفت :” ما كشته میشویم ، میمیریم ، اما نمیگذاریم یك وجب ازخاك وطن به دست گرگ درنده بیافتد “
همه نیروها ، سپاهیان و تا مردم عادی و عشایر پارس با آریوبرزن یكدل و یك زبان میشوند تا درمقابل اسكندر مقدونی به فرماندهی آریوبرزن مقاومت كنند . اما دراین نقطه به آریوبرزن خبر میرسد كه اسكندر سپاهیانش را به دو بخش تقسیم كرده است ، یك فرمانده را گذاشته و سپاهی را دراختیارش قرارداده تا دردشتهای پارس پیشروی كند و سپاه دیگری را هم راهی كوهستان نموده كه خود اسكندر فرماندهی سپاه دوم كوهستان را بعهده داشت .
منطقه درگیری، یک منطقه كوهستانی بود که امروزه در كهكیلویه و بویراحمد قراردارد.
به خاطر قهرمانیهای و دلاوریهای بیمانند آریوبرزن، تندیسی از او در شهریاسوج به نام میدان ” آریوبرزن “ساخته شده است.
وقتی این خبرها به آریو برزن میرسد، مثل یك پلنگ خشمگین میشود . مورخین نوشتهاند بیش از ۲۵۰۰۰ هزارنفر درسپاه آریوبرزن شمشیر میزدند .
۵۰۰۰ نفر ازاین تعداد سواره نظام بودند و مآبقی را پیاده نظام و عشایرمنطقه تشكیل میدادند ، در یكی از نبردها اسكندر مقدونی با سپاهیان آریوبرزن، نیروهای اسكندر مورد یورش تیرهای سپاهیان پارس قرار میگیرند ، عقل حكم میكرد كه اسكندر به نیروهایش فرمان عقب نشینی بدهد ، ولی به قدری اسكندر مغرور بوده كه تن به عقب نشینی نمیدهد و ۲۵۰ نفر از نخبهترین نیروهایش را به سمت آریوبرزن و نیروهایش حركت میدهد . كه ازاین تعداد فقط 70 نفر زنده ماندند و مجبور به عقب نشینی و فرار میشوند .
اسكندر چارهای نداشت الا اینكه سومین موج حملات خود را هرچه قدرتمندتر انجام بدهد، لذا همین كاررا انجام میدهد و قویترین نیروهایش را به سمت نیروهای آریوبرزن گسیل میكند. بعد از دو حمله ناموفق، نتیجه سومین حمله اسكندر برایش بسیار وحشتناك بود. سپاه اسكندر درسومین موج حملهاش شكست بسیارسنگینی از دوحمله قبل خورد و آن شب اسكندر مقدونی وحشتزده به چادرخود رفت .
آن شب اسكندر با فرماندهان جنگی خود یك جلسهای میگذارد، اسكندر تا این لحظه نمیدانست كه فرمانده جنگی ایران چه كسی است ؟ او خطاب به فرماندهان خود، نسبت به نبوغ فرمانده ایرانی از كلمه ” اعجوبه جنگی “ استفاده كرده بود .
او گفته بود كه این اعجوبه جنگی ایرانی چه كسی است كه اینگونه درمقابل سپاهیان شكست ناپذیر من مقاومت و پایداری میكند ؟
اسكندر بعد از شكست دراین ۳ نبرد فهمیده بود كه شكست نیروهای ایرانی در نبرد دركوهستان، اقدام خیلی سختی میتواند باشد . او درطی این جنگها فهمیده بود كه فرماندهی كه درمقابل او مقاومت و پایداری میكند، درنبردهای كوهستان خیلی مهارت و شجاعت دارد .
اسكندر دوباره تصمیم میگیرد كه نیروهایش را به دو بخش تقسیم كند . یك بخش در دشتها مشغول پیشروی شدند تا بتوانند از پشت نیروهای آریو برزن را غافلگیر كنند. خود اسكندر هم ازجلو با سپاهیان آریوبرزن روبرو بشوند .
اسكندر فهمیده بود كه فرماندهانش به منطقه هیچ تسلطی ندارند ، لذا میگردند و چوپانی را پیدا میكنند و از چوپان میخواهند كه اطلاعات لازم منطقه را به سپاهیان اسكندر بدهد و در ازای آن سكه زر دریافت بكند .
چوپان به اسكندر میگوید ازفكر نبرد با آریو برزن خودداری كن، تو نمیتوانی حریف او بشوی ! اسكندر عصبانی شده و به چوپان میگوید تو فقط راه را نشان سپاهیان من بده !
دراین مدت اسكندر كاری ازپیش نبرده بود و نیروهای آریوبرزن به سپاهیان اسكندر دایما شبیخون میزدند . اسكندر بسیارعصبانی شده بود و میگفت این چوپان به ما دروغ گفته بود ! درحالی كه واقعیت این بود كه استراتژی آریوبرزن قویتر از اسكندر بوده است . و ضربههایی كه به اسكندر وارد مینمود بسیار موثر و كاریتر بود .
سپاه دشت كه قراربود ازپشت به نیروهای آریوبرزن حملهور شود، درمقابل تهاجم نیروهای اندك آریوبرزن مجبور به دادن تلفات بسیار زیادی شد .
در اینجا دیگر نقشه جنگ تغییر پیدا كرده بود و نیروهای اسكندرمقدونی بودند كه درمعرض محاصره و تهاجم حملات بیوقفه نیروهای آریوبرزن واقع میشدند .
اسكندر برای اولین بار درعمرش شكست سنگینی خورده بود، اما كماكان شهرپارس یا تخت جمشید درمحاصره نیروهای اسكندرمقدونی قرارداشت.
آریوبرزن وسپاهیانش سریعا خود را به تخت جمشید رساندند تا مانع سقوط تخت جمشید شوند. نیروهای آریوبرزن درطی این جنگها خیلی تحلیل رفته بودند و تعداد زیادی از سواره نظام و پیاده نظام او كشته شده بودند. یكی ازفرماندهان سواره نظام او خواهر دلاورش یوتاب بود. او با نیروهایش به آریوبرزن ملحق شده و به سمت پارس حركت میكردند، تا سقوط شهرجلوگیری كند، درطی این نبردهای طولانی آریوبرزن و خواهرش بشدت زخمی شده بودند و بسیارخسته بودند وتوانی برای جنگیدن باقی نمانده بود در طول مسیر درتنگهای استراحت كردند تا باقیمانده نیروهای پیاده نظام به آنها برسند .
در این زمان به اسكندرخبر میرسد كه تعداد كمی از نیروهای آریوبرزن در تنگهای مشغول استراحت هستند، اسكندر به محض شنیدن خبر به نیروهایش فرمان پیشروی به سمت تنگه میدهد . آریوبرزن میبیند كه چندصد سوار به سمت آنان درحال حركت هستند، بلافاصله به نیروهایش بیدارباش میدهد نزدیكیهای سپیده دم دو سپاه به یكدیگر نزدیك میشوند و برای اولین بار دو فرمانده روبرو هم قرار میگیرند .
هر دو فرمانده نگاهی به هم میكنند و اسكندر دراین نقطه میفهمد كه این فرماندهی بود كه این قدر تلفات به نیروهای یونانی وارد كرده است .
هر دو فرمانده سوار اسبهای خود به سمت یكدیگر یورش میبرند، اسكندر دست خود را بالا میبرد و با یك ضربه قدرتمند دست چپ آریوبرزن را قطع میكند
و آریوبرزن هم یك ضربه شمشیر قدرتمند به شانه چپ اسكندر میزند. زخمی بزرگ بر پیكر اسكندر نقش میبندد و حتی زره او هم پاره پاره میشود، طوری كه سپاهیان او وحشت میكنند و یك لحظه احساس میكنند كه اسكندركشته شده است .
آریوبرزن یك دستش را ازدست داده بود، ولی با دست دیگرش مهاراسب و شمشیرش را دراختیار داشت، تا نیروهایش روحیه خود را از دست ندهند و به مقاومت ادامه دهند .
آریوبر زن باز هم به سمت اسكندر یورش برده و ضربهای دیگر به كلاهخود اسكندر وارد میكند. پس از آن آریوبرزن از جراحاتها و خستگی شدید ازاسب به زمین میافتد. دراین لحظه دو سوار مقدونی به سمت آریوبرزن حركت میكنند. آنان وقتی دیدند فرمانده ایرانی دیگر توانی برای جنگیدن ندارد تا توانستند ضربات شمشیر و نیزه بر پیكره آریوبرزن وارد كردند و او را بدین طریق كشتند .
یوتاب خواهرآریوبرزن این صحنه را ازدور میبیند و بسیارخشمگین میشود و با سرعت خود را به اسكندر میرساند.
گفته میشود كه در این یورش یوتاب چهار پنج نفر از نیروهای مقدونی را ازپای درمیآورد. سرانجام او درمحاصره سربازان مقدونی قرارمیگیرد و با ضربات پیاپی شمشیر بشدت زخمی شده و درنهایت سرش را از تنش جدا كردند.
مورخین میگویند: درطول تاریخ این اولین باری بود كه سپاهی با كشته شدن فرماندهانش باز هم دلیرانه مقاومت و پایداری میكردند. اسكندر ناباورانه به این صحنههای حماسی نیروهای ایرانی آریو برزن نگاه میكرد!
بگفته تاریخنگاران، نیمی از سپاهیان اسكندر دراین نبرد كشته میشوند و اسكندر ناچار شد به سمت تخت جمشید عقبنشینی كند .
غروب همان روز بومیان و عشایر پارس خود را به دشت منطقه نبرد سپاهیان آریوبرزن و اسكندر رساندند. آنان دیدند كه تمامی یاران و سربازان آریوبرزن همانطوری كه با او عهد و پیمان بسته بودند، جانشان را برای حفظ وطنشان دادهاند. تنها موجود زندهای كه درآن دشت دیده میشد تندر اسب آریوبرزن بود كه ازبالای جسد آریوبرزن ایستاده بود و تكان نمیخورد.
اسم این اسب تندر نام داشت و بومیان میگویند كه از یالهای این اسب خون میچكید. گفته میشود این خون آریوبرزن بوده است و خیلی اندوهگین داشت به جسد صاحبش نگاه میكرد.
تا سالها بعد مردم پارس میگفتند كه صدای شیهه و نعره تندر اسب آریوبرزن درآن دشت شنیده میشد. صدایی كه به مردم آن دیار روحیه و حس قدرت میداد حس آزادی و مقاومت میداد. بقول معروف :
” قهرمانان نه تاریخ تولد دارند و نه تاریخ مرگ … قهرمانان همیشه در دل مردمانشان زندهاند “
No comments:
Post a Comment