Saturday, September 09, 2023

عبید زاکنی خدایا تو گاو از خر نمی شناسی،پس چگونه خداوندی کنی؟!

 

عبید زاکانی

مرد روستایی ماده گاوی داشت و خری و کره خری.خر بمُرد و شیر گاو را به کره خر می دادند و ایشان را دیگر شیری نبود که خود بخورند! مرد روستایی روزی دعا کرد که خدایا این کره خر ما را مرگی بده، تا فرزندانم شیر گاو بخورند...فردا روز چون به طویله وارد شد،دید که گاو مرده است...!؟مردک را دود از سر به در رفت و گفت خدایا تو گاو از خر نمی شناسی،پس چگونه خداوندی کنی؟!


طلحک را فرزندی آمد، سلطان محمود از او پرسيد كه فرزندت پسر است يا دختر؟ گفت: از فقيران چه آيد جز پسري يا دختري؟ سلطان گفت: ای مردک، مگر از بزرگان چه آيد؟! گفت: بدكاری، ناسازی، هیزی، ظلم،خانه براندازی...


No comments:

Post a Comment