جرم وحشتناکی است
عشق در میهن من
و جنایت لب معشوقه خود بوسیدن
و به لب نام خدا
معنی اش چاپیدن
روسری را بردار
تا بپیچد در باد
عطر گیسوهایت
روسری را بردار
تا برقصد آزاد
شعله ور موهایت
بی حجابت به جهان میخواهم
به پس پنجره ها
شاد و شاداب ترین
به لب ساحل دریا چون موج
وحشی و عاصی و بی تاب ترین
بی حجابت به جهان می خواهم
و به هر گوشه این میهن ویران شده ام
نغمه خوان میخوام
مست و مستانه برقص
در کنارم با شوق
به دل میدان آزادی
و لبت را به لب من بگذار
در خیابان شلوغ
ناگهان با شادی
هیچ میدانی تو
عشق تکفیر شده است
بوسه ها در زنجیر
چنگ و سنتور و سه تار
نغمه ها گشته اسیر
بی حجابی که همان فاحشگی
نزد ملایان تعبیر شده است
و شب و ظلمت و تاریکی ها
چتر وحشت به وطن گستردند
و چکاوک ها را
به اسیری بردند
روسری را بردار
گور بابای همه ملاها
گر خداشان گفته است
ای دو صد لعنت و نفرین به خداشان بادا
دین شان شمشیر است
پایه مذهب شان تزویر است
همه سو رخت عزا
ضجه و ناله و آه
همه جا گورستان
و کلاغان سیاه
روسری را بردار
قعر این ظلمت و تاریکی ها
تا که خورشید سحر شعله کشد
از دماوند بلند
روسری را بردار
تا که بر چهره ماتمزده ایرانم
بدرخشد لبخند
مهدی یعقوبی (هیچ)
No comments:
Post a Comment