Sunday, December 15, 2024

شعر برف مهدی یعقوبی هیچ

 


به شبانه دانه دانه

سر بام خانه خانه

گُلِ برف می نشیند

 به ترنم عاشقانه

به کران و بیکران برف

به زمین و آسمان برف

همه جا سفید پوشند

و چه چشمه های زیبا

به فراز کوهساران

که به عشق روی دریا

شب و روز در خروشند


سر شاخه ای تکیده

دو پرنده رو به خورشید

پس ابرها پریدند

دل کوچه کودکان شاد

به هوای برف بازی

لب نغمه خوان دویدند


به کنار آدمکها 

سر راه خود بگیرم

دو سه عکس یادگاری

بفرستمش برایت

به تو که عزیز و عمرم به گذار روزگاری

که به رسم یادگاری


افقم سراسر هر سو

چه لطیف و نقره فامند

بنگر کبوتران را

که چگونه شادمانه

بنشسته روی بامند


منشین چنین تو خاموش

بشکن سکوت خود را

به نگر به ظلمت ژرف

زده سر به سوز و سرما

گل سرخ از دل برف


بشکف بزن جوانه

سخنی ، غزل ، سرودی

دل شب به هر بهانه

پس پنجره هیاهوست

در و دشتها تکاپوست

خبر از سپیده صبح

به نگاه هر پرستوست

  

بزن و برقص و خوش باش

کسی آن جهان پس از مرگ

که نیامد و نیاید

همه عمر و هستی ما

 که حباب روی آب است


بغلم کن ای عزیزم

به میان سوز و سرما

تو اجاق آفتابی

بغلم کن ای عزیزم

تو شراب سرخ و نابی


به کران و بیکران برف

به زمین و آسمان برف

همه جا سفید پوشند

به رواق میکده می

به لب عاشقان بنوشند


مهدی یعقوبی هیچ

No comments:

Post a Comment