در زندان کارون اهواز، توسط پزشکان خود زندان، روزانه سیصد عدد کاندوم بین زندانیان توزیع میشود ، آمار ایدزی های اینجا تن را بلرزه در می آورد .
وقتی جوانی زیبا زندانی میشود ، مافیای داخل زندان همدیگر را خبرمی کنند و این سرباز را هم شب ها و هم روز ها به هم کرایه می دهند .
******
به هر بهانه از اطراف زندان کارون اهواز عبور می کنم. زندانی که جمعی از عزیزان ما را در خود جای داده است: ابوالفضل عابدینی - سید ضیاء نبوی - مجید درّی - مسعود لدنی و عزیزان دیگری که حتماً بی گناهند و بی دلیل در این وحشت سرا زندانی اند. زندان کارون اهواز از مخوف ترین زندانهای کشور است. زندانیان در اینجا به معنی واقعی اسیرند. هم اسیر زندانی که از قواعد انسانی بی بهره است، و هم درمعرض هوای دود آلودی هستند که کارخانه ی "کربن بلاک" برآنها می بارد. این کارخانه که در مجاورت زندان است یا بهتربگویم: زندان را درمجاورت آن ساخته اند، مردم اهواز را نیز از بارشِ برکات خود بی نصیب نمی گذارد.
زندان کارون اهواز نکبت سرایی است که اداره ی آن از دست زندانبانان بدر رفته است. گرچه در اینجا زندانیان سیاسی و عقیدتی از ملاحظات متفاوتی بهره مندند اما این مافیای داخلی زندان اند که بربسیاری ازقضایای آن تسلط دارند. مافیایی که خود زندانی اند اما بر زیر و بالای زندان چیره اند و هر بلایی که بخواهند بر سر سایر زندانیان می آورند. من در همینجا با وکیلی مواجه شدم که او به گوشه ای از فجایع این زندان اشاره کرد. و من تنها به مختصری از آن تأکید می ورزم. او می گفت:
مسئولان امنیتی، این استان را در حالت " نه جنگ و نه صلح " معلق نگاهداشته اند. و این تعلیق ناجوانمردانه، اگر برای مردمان استان هزار آسیب درپی داشته است، برای دستگاههای امنیتی بظاهر هزار فایده دارد. این وضعیت معلقِ نه جنگ و نه صلح به دستگاههای امنیتی اجازه می دهد بر هر حرکت غیرسیاسی لباسی از سیاست بپوشانند و به تسویه و تصفیه سازی مدام خود درهر وضعیت و با هر شخص و شخصیت ادامه دهند. من از همه ی سخنان آن وکیل به یک نمونه اشاره می کنم و از واگشاییِ مابقیِ مفاسد این زندان در می گذرم. وی می گفت:
در زندان کارون اهواز یک بند هست به اسم بند نظام . که در این بند، زندانیان سیاسی و نظامی و کارکنان دولت را جای می دهند. سربازان غیبت کرده یا خاطی را نیز یک چند وقتی به همین بند روانه می کنند تا مثلاً ادب شوند. می گفت: چند وقت پیش، سرباز هجده ساله ای را که بر و رویی نیز داشته بدلیل غیبت به این زندان می فرستند. جمال زیبای سربازِ بی نوا کار دستش می دهد. جوری که مافیای داخل زندان همدیگر را خبرمی کنند و این سرباز را هم شب ها و هم روز ها به هم کرایه می دهند. می گفت: یک روز که پدرو مادرش برای یافتن او به اینجا آمده بودند من با آنها روبرو شدم و داوطلبِ پیگیریِ وضعیت فرزندشان شدم .
می گفت : طبق آمار زندان، آن سرباز یکی از زندانیان اینجا بود اما کسی از حضور او و محل حضور او خبر نداشت. یا صلاح بر این بود که کسی خبر نداشته باشد که او کجاست. می گفت: من با پیگیری های فراوان، بیست و چهار روز بعد توانستم نشانی از آن سرباز بگیرم. سرآخر وقتی او را از زندان تحویل من و پدر و مادرش دادند، آن سرباز، یک مرده ی مبهوت بود. او بخدمت سربازی رفته بود تا مثلاً به کشورش خدمت کند اما اینجوری به خدمتش رسیده بودند. این وکیل می گفت: در زندان کارون اهواز، توسط پزشکان خود زندان، روزانه سیصد عدد کاندوم بین زندانیان توزیع می شود. آمار ایدزی های اینجا تن را بلرزه در می آورد .
وکیل، اینها را که با من در میان نهاد، کارت ویزیتش را نیز به من داد. و از من خواست که در فرصتی مناسب سخنان دیگر او را نیز بشنوم. من اما این روزها درگیرِ آن سربازم. دیشب سرم را به دیواری می کوفتم. یکی پرسید: چه می کنید آقای نوری زاد؟ گفتم: من دوست ندارم بلایی سرِ فرزندان رهبر بیاید، اما ایکاش رهبر این نوشته ی مرا بخواند و تجسم کند که مافیای یک زندان در دوردست های بی خبری، بیست و چهار روز با پسرش آن کرده اند که گفته آمد. وبعد که پسرش را تحویلش دادند از او بپرسد: خب پسرم خدمت سربازی چطور بود؟ بگو ببینم آیا خوب خدمت کردی به وطنت؟
زندان کارون اهواز نکبت سرایی است که اداره ی آن از دست زندانبانان بدر رفته است. گرچه در اینجا زندانیان سیاسی و عقیدتی از ملاحظات متفاوتی بهره مندند اما این مافیای داخلی زندان اند که بربسیاری ازقضایای آن تسلط دارند. مافیایی که خود زندانی اند اما بر زیر و بالای زندان چیره اند و هر بلایی که بخواهند بر سر سایر زندانیان می آورند. من در همینجا با وکیلی مواجه شدم که او به گوشه ای از فجایع این زندان اشاره کرد. و من تنها به مختصری از آن تأکید می ورزم. او می گفت:
مسئولان امنیتی، این استان را در حالت " نه جنگ و نه صلح " معلق نگاهداشته اند. و این تعلیق ناجوانمردانه، اگر برای مردمان استان هزار آسیب درپی داشته است، برای دستگاههای امنیتی بظاهر هزار فایده دارد. این وضعیت معلقِ نه جنگ و نه صلح به دستگاههای امنیتی اجازه می دهد بر هر حرکت غیرسیاسی لباسی از سیاست بپوشانند و به تسویه و تصفیه سازی مدام خود درهر وضعیت و با هر شخص و شخصیت ادامه دهند. من از همه ی سخنان آن وکیل به یک نمونه اشاره می کنم و از واگشاییِ مابقیِ مفاسد این زندان در می گذرم. وی می گفت:
در زندان کارون اهواز یک بند هست به اسم بند نظام . که در این بند، زندانیان سیاسی و نظامی و کارکنان دولت را جای می دهند. سربازان غیبت کرده یا خاطی را نیز یک چند وقتی به همین بند روانه می کنند تا مثلاً ادب شوند. می گفت: چند وقت پیش، سرباز هجده ساله ای را که بر و رویی نیز داشته بدلیل غیبت به این زندان می فرستند. جمال زیبای سربازِ بی نوا کار دستش می دهد. جوری که مافیای داخل زندان همدیگر را خبرمی کنند و این سرباز را هم شب ها و هم روز ها به هم کرایه می دهند. می گفت: یک روز که پدرو مادرش برای یافتن او به اینجا آمده بودند من با آنها روبرو شدم و داوطلبِ پیگیریِ وضعیت فرزندشان شدم .
می گفت : طبق آمار زندان، آن سرباز یکی از زندانیان اینجا بود اما کسی از حضور او و محل حضور او خبر نداشت. یا صلاح بر این بود که کسی خبر نداشته باشد که او کجاست. می گفت: من با پیگیری های فراوان، بیست و چهار روز بعد توانستم نشانی از آن سرباز بگیرم. سرآخر وقتی او را از زندان تحویل من و پدر و مادرش دادند، آن سرباز، یک مرده ی مبهوت بود. او بخدمت سربازی رفته بود تا مثلاً به کشورش خدمت کند اما اینجوری به خدمتش رسیده بودند. این وکیل می گفت: در زندان کارون اهواز، توسط پزشکان خود زندان، روزانه سیصد عدد کاندوم بین زندانیان توزیع می شود. آمار ایدزی های اینجا تن را بلرزه در می آورد .
وکیل، اینها را که با من در میان نهاد، کارت ویزیتش را نیز به من داد. و از من خواست که در فرصتی مناسب سخنان دیگر او را نیز بشنوم. من اما این روزها درگیرِ آن سربازم. دیشب سرم را به دیواری می کوفتم. یکی پرسید: چه می کنید آقای نوری زاد؟ گفتم: من دوست ندارم بلایی سرِ فرزندان رهبر بیاید، اما ایکاش رهبر این نوشته ی مرا بخواند و تجسم کند که مافیای یک زندان در دوردست های بی خبری، بیست و چهار روز با پسرش آن کرده اند که گفته آمد. وبعد که پسرش را تحویلش دادند از او بپرسد: خب پسرم خدمت سربازی چطور بود؟ بگو ببینم آیا خوب خدمت کردی به وطنت؟
محمد نوری زاد سیزدهم دیماه نود و دو - اهواز