Tuesday, September 16, 2014

اسماعیل خویی من به سیم آخر زده ام و به اسلام ستیزان پیوسته ام



اسماعیل خویی شاعر تبعیدی این روزها همانطور که خود میگوید به اسلام ستیزان پیوسته و به سیم آخر زده است و از کسانی که با هزار ترفند و نیرنگ به ماله کشی  میپردازند و اسلام را دینی رحمانی و دموکراتیک می نامند به جان آمده است . 
این شاعر شجاع و بیباک به صراحت میگوید که به دینی که پنجه هایش تا مرفق در خون بی گناهان فرو رفته است  ، تیغ میکشد و از رنجاندن اکثریت مسلمانان بیمی به خود راه نمیدهد . 

اخبار روز :

دوستِ فرهیخته ام،
شاعرِ ارجمند،
جهانگیرجانِ صداقت فر:
درود برتو.
گفتن ندارد که عرفی گرایی یا سکولاریسم،چون خواستِ جدا داشتنِ دین از فرمانروایی، یا، یعنی، پالودنِ هر یک از دیگری، روز به روز فراگیر تر می شود. و بادا که این خواست، هر چه زودتر، هر چه جهانی تر شود؛ و در کشورهایی، به ویژه چون میهنِ ما،کارگر افتد: و گرنه، جنگ های هم اکنون شعله ور در خاورِ میانه زودا که جهان را به آتش و خون کشند.
در هرچه فراگیر تر کردنِ این خواست، نویسندگان، شاعران و دیگر هنرمندان، در میانِ روشن اندیشان، نقشی پیشآهنگانه دارند. و من این یادداشت را برای تو، چون شاعری روشن اندیش، است که می نویسم.
هر دوی ما در ایران زاده شدیم: من در خانواده ای مسلمان و تو در خانواده ای یهودی.
و ما، هر دو سال هاست که، هر یک با دینِ خانوادگی ی خویش، درگیر بوده ایم-با یک تفاوت:
من دیگر دیری ست که به سیمِ آخر زده ام و به اسلام ستیزان پیوسته ام. تو، امّا، هنوز که هنوز است از خُرده گیری های دست به عصا و شرمگینانه – و حتّا پوزشخواهانه – از دینِ خویش فراتر نمی آیی.
و این بس نیست.
باور کن، برادرم! این به هیچ روی بس نیست.
من دیگر به جان آمده ام از شنیدنِ این سخن که:
-"تو با فرمانفرمایی ی آخوندی درگیر باش: به دینِ مردم چه کار داری؟"! مگر نه همین دین است که پشتوانه ی این فرمانفرمایی ست و پروانه ی آخوند برای هر گونه تبهکاری؟
و بیزارم می کند خواندنِ این بیت که:
       "اسلام به ذاتِ خود ندارد عیبی:
       هر عیب که هست از مسلمانی ی ماست"!
و بر آن ام که:
          "ور خود کلامِ غیبی، دارد به ذات عیبی
          اصلی که داشت صدها تعبیرِ اشتباهی."
و از رنجاندنِ مردم نیز باکی ندارم. تکانه های این رنج می تواند هُشدار دهنده و هشیار کننده باشد.
اسلام، در بسیاری از باوره ها و داوری های خود، همانا رونوشتی ست از آیینِ یهود.
تو این همه را می دانی. و دلیری ی آن را نیز داری که از خود برون آیی و کاری بکنی: یعنی-به گفته ی روشنگرِ بی ادبان-از"قُرقُر" کردن فرابگذری و "قرمساق" را هم بگویی.
نیشِ سیاسی ی مسیحّیت را روشن اندیشانِ باختر، دیری پیش از این، کشیدند؛ و برآیندهای خجسته ی این پالایش اکنون دیگر بر همگان آشکار است. آیین یهود و اسلام، امّا، هنوز همچنان آزمندِ قدرت و فرمانفرمایی اند. و از خویشکاری های به هنگامِ روشن اندیشان است که جان فشانانه بکوشند تا زمینه را آماده کنند برای کشیده شدنِ دندانِ زهرآگینِ این آزِ شوم.
و، در این راستا، به گمانِ من، به مرگِ دین باید گرفت تا دینکاران به تبِ عُرفی شدنِ قدرتِ سیاسی تن در دهند.
آری، اگر نیشِ سیاسی ی اسلام و یهودیّت کشیده شود، آخوند در ایران پروانه و پشتوانه ی "آسمانی" ی تبه کاری هایش را از دست خواهد داد؛ و داعش در عراق و سوریه بهانه ای برای آدمخواری و ویرانگری نخواهد داشت. جنگِ اسراییل و تازیان نیز دیگر نمادی یا نمودی از دشمنی ی دینی نخواهد بود: و روشن خواهد شد که موشک پرانی های کودکانه ی حماس و بُمب افکنی های کودک کُشانه ی اسراییل انگیزه های دیگری دارد.
چشم به راه و گوش به زنگ خواهم بود، تا ببینم چه می کنی، جهانگیر جان!
پیروز باشی و شاد و تندرست .

دوست وبرادرت
اسماعیل خویی
پانزدهم شهریور ۱٣۹٣،
بیدرکجای لندن