Wednesday, May 31, 2017

مگر چادر سیاه آیا کلاغی



سحرگاهان میان کوچه باغی 
فراز شاخه ها دیدم کلاغی 
به غش غش خنده در هر دم که می خواند: 
مگر چادر سیاه آیا کلاغی 

بناگه چادری در جا بر آشفت 
دهان بگشود و با خشم و غضب گفت : 
مگر خواهر مگر مادر نداری 
چنین الفاظ زشتی بر لب آری 
مرا چادر نمادی از عفاف است 
سخن هایت به سر تا پا خلاف است