منبع پیام حق
تمسخر عزاداری عاشورا توسط مولوی
کورکورانه مرو در کربلا
تا نیفتی چون حسین اندر بلا
این بیت در نسخههای دیگر مثنوی موجود بوده یا به احتمال دیگر این بیت همان ابیات موجود در دفتر سوم است نه اینکه بیت جداگانه ای باشد اما در نسخه های گوناگون به صورت متفاوت نقل شده است.
هین مدو گستاخ در دشت بلا
هین مرو کورانه اندر کربلا
که زموی و استخوان هالکان
می نیابد راه پای سالکان
و از این بیت چنین برداشت می شود که امام حسین علیه السلام نا آگاهانه و بدون هر گونه دوراندیشی به سمت کربلا خارج شدند و به تعبیر جلال الدین این حرکت کورکورانه انجام گرفته! لذا ما نباید مانند او عمل کنیم؛
استاد علامه جعفری در ادامه به شدت بر مولوی اعتراض کرده و می نویسد:
«اگر گذشتن و انقراض حادثه ی کربلا بتواند دلیلى به عدم لزوم یادبود آن داستان باشد، حتى جلال الدین هم نمى تواند بگوید تنها به حال خود گریه کنید، زیرا چنانکه داستان خونین کربلا گذشته و به سلسلهء ابدیت پیوسته است هم چنین تبهکارى ها وگنه کارى هاى ما نیز به حکم
گذشته و به پشت پردهی طبیعت خزیده است، دیگر جایى براى گریه نمى ماند. اگر بگویید: گریه توام با توبه و بازگشت، کثافتها و لجنهاى روح را شستشو مىدهید، مىگوییم: گریه بر داستان نینوا نیز کثافتها و لجنهایى را که به روى انسان و انسانیت با دست تبهکاران کشیده مىشود، شستشو مىکند و مىگوید: روى انسان را پاک نگه بدارید… جلال الدین دو موضوع فرد و اجتماع را در این داستان بهم مخلوط نموده و به نتیجهء نادرستى رسیده است» «1 »
محمد تقی جعفری، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى جلال الدین محمد مولوى، انتشارات اسلامی، تهران، ۱۳۵۳
شمس تبریزی و نکوهش گریه بر امام حسین علیه السلام
نکته دوم و سوم اشعار یاد شده که مستقیما به عزاداری برای امام حسین پرداخته و آن را به سخریه گرفته و روز عاشورا را روز شادی قلمداد میکند، بسیار عجیب تر از مطلب نخست است. و البته این تنها مولوی نیست که به واقعه عاشورا اینگونه می نگرد بلکه سخن مولوی ریشه در عقاید انحرافی تصوف دارد.
شمس تبریزى (استاد مولوی) نیز گریه بر خاندان عصمت و طهارت را به استهزا می گرفته و مولوی نیز از او تبعیت کرده است. شمس مى گوید: «”خجندى” بر خاندان پیامبر مى گریست، ما بر وی مى گریستیم، یکی به خدا پیوست، بر وی مى گرید…!»
شمس در جای دیگر می گوید: «خجندی می گوید که مصیبت خاندان می دارم! مصیبت خود را فراموش کرده است.» (مقالات شمس، صفحه۳۴۱)
اینجا باید گفت: پس باید – العیاذ بالله – بر حال عرش و کرسی و لوح و قلم و زمین و آسمان که همه بر حسین علیه السلام گریستند، بلکه باید بر حال پیامبر و امیرالمؤمنین صلوات للّه علیهما و آلهما و… هم گریه نمود که حتی قبل از واقعه جگرگداز عاشورا بر حسینشان گریستند، و زمین و زمان را به سوختن و گداختن فرمان راندند، و عالم را در سوگ آن جانِ جانان به اندوه و ماتم ابدی نشاندند!
باید از کسانی که مى کوشند بدیهیات را انکار کرده، و شمس و مولوی را شیعیانِ اهل تقیه و مدارا معرفی کنند، پرسید که: آیا در همان شرایطی که “شمس خجندى” بى پروا بر شهید مظلوم کربلا گریه مى کرد، تقیه ی شمس و مولوی اقتضا مى کرد که به اجتهاد در مقابل نصوص بی حد و حصر برخیزند، و سوگواری بر امام شهیدان را استهزاء کنند؟
در هر حال اندیشه جلال الدین در این اشعار کاملا روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد.
در هر حال اندیشه جلال الدین در این اشعار کاملا روشن است و نیاز به توضیح بیشتر ندارد.
اشعار مولوی درباره امام حسین
جلال الدین مولوی بلخی نیز از این قافله عقب نمانده و اشعاری در این باب سروده است. جلال الدین بلخی در دفتر سوم مثنوی به سرزمین کربلا و رفتن به آنجا اشاره میکند و در دفتر ششم در قالب حکایتی به ترسیم عزدارای امام حسین علیه السلام پرداخته و سپس آن را به نقد کشیده است. برای بررسی این اشعار سزاوار است نخست اشاره ای به متن این اشعار داشته باشیم. جلال الدین در دفتر ششم چنین سروده است :
روز عاشورا همه اهل حلب
باب انطاکیه اندر تا به شب
گرد آید مرد و زن جمعى عظیم
ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کند اندر بکا
شیعه عاشورا براى کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان
کز یزید و شمر دید آن خاندان
نعره هاشان مىرود در ویل و وشت
پر همى گردد همه صحرا و دشت
یک غریبى شاعرى از ره رسید
روز عاشورا و آن افغان شنید
شهر را بگذاشت و آن سو راى کرد
قصد جستجوى آن هیهاى کرد
پرس پرسان مىشد اندر افتقاد
چیست این غم بر که این ماتم فتاد
این رئیس زفت باشد که بمرد
این چنین مجمع نباشد کار خرد
نام او و القاب او شرحم دهید
که غریبم من شما اهل دهید
چیست نام و پیشه و اوصاف او
تا بگویم مرثیه ز الطاف او
مرثیه سازم که مرد شاعرم
تا از اینجا برگ و لالنگى برم
آن یکى گفتش که هى دیوانهاى
تو نهاى شیعه عدوى خانهاى
روز عاشورا نمىدانى که هست
ماتم جانى که از قرنى به است
پیش مومن کى بود این غصه خوار
قدر عشق گوش عشق گوشوار
پیش مومن ماتم آن پاک روح
شهرهتر باشد ز صد طوفان نوح
نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعه ى حلب
گفت آرى لیک کو دور یزید
کى بدست این غم چه دیر اینجا رسید
چشم کوران آن خسارت را بدید
گوش کران آن حکایت را شنید
خفته بودستید تا اکنون شما
که کنون جامه دریدیت از عزا
پس عزا بر خود کنید اى خفتگان
ز انکه بد مرگى است این خواب گران
روح سلطانى ز زندانى بجست
جامه چه دْرانیم و چون خاییم دست
چون که ایشان خسرو دین بوده اند
وقت شادى شد چو بشکستند بند
سوى شادُروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند
روز ملک است و گش و شاهنشهى
گر تو یک ذره از ایشان آگهى
ور نهاى آگه برو بر خود گرى
ز انکه در انکار نقل و محشرى
بر دل و دین خرابت نوحه کن
که نمىبیند جز این خاک کهن
ور همى بیند چرا نبود دلیل
پشت دار و جان سپار و چشم سیر
در رخت کو از مى دین فرخى
گر بدیدى بحر کو کف سخى
آن که جو دید آب را نکند دریغ
خاصه آن کاو دید آن دریا و میغ
با درود، مرسی از این مطلب. فقط باید تذکر داد که مولانا، این بزرگترین شاعر تمام تاریخ بشریت در عقیده دینی، از اهلت
ReplyDeleteسنت بود و نه شیعه و من نمی دانم چرا شما نوشته اید که کسانی می خواهند او را شیعه و اهل تقیه معرفی کنند. البته سند و نامی از این کسان نیاورده اید. مولانا برداشت خاص خود را از مذهب داشت و به همین علت هم عارف است. عارفان خود برداشت بسیار متفاوتی از فقیهان از دین دارند و در تمام طول تاریخ در معارضه بوده اند. به همین جهت است که فقها در تمام طول تاریخ دستشان را تا مرفق در خون عارفان وضو می داده اند. نمونه می خواهید کم نیست. حلاج، سهروری، و دیگران و همین حالا هم می بینید که وجود خیلی ساده ی آنها را هم قبول نمی کنند و به زندانی کردن و اعدام آنها مشعولند.
👏👏👏
Delete